حماسههای شهید مدافع امنیت کشور +تصاویر
وارث:اردیبهشت ماه سال 86 وقتی خبر شهادتش آمد همه شوکه شدند. باور کردنی نبود یک جوان 28 ساله تا چند روز قبل پیش بچههای بسیج دانشجویی تجربههایش را مرور میکردند راحالا در جوار شهدای بهشت زهرا به خاک میسپارند. یک مهندس مکانیک آن هم در دهه هشتاد که نه جنگی در میان است و نه تهدیدی چگونه میتواند شهید شده باشد؟ سیل خروشانی از دوست و آشنا مراسم تشییعش را همراهی میکردند. کسی نمیدانست باید خود را تسلی بدهد یا خانواده محمد را که آن روز تنها پسرشان را از دست دادند. سالها در پایگاه بسیج دانشکده فنی فعالیت داشت. صاحب تجربه بود.کم تجربه ترهای بسیج دانشجویی میدانستند وقتی مشاوره بخواهند باید سراغ فقط سراغ محمد بروند. هرچند او دیگر فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک شده بود و جذب سپاه؛ اما عملا به همه ثابت کرده بود که از بسیج به این راحتیها نمیتوان فارغالتحصیل شد. از میان بچهها تنها محمد توانست با شهادتش مدرک فارغ التحصیلی این دانشگاه را هم بگیرد.عاشق جبهه و جنوب بود. عاشق هشت سال دفاع مقدس و مثل دیگر نسل سومیها فقط حسرت نبودنش برایش مانده بود. اما بیکار پای روضههای نسل سوخته ننشست تا فقط مستمع روزهای رزم غیورمردان جبهه باشد. دست به کار شد تا سهمی در سوختن عاشقان این مسیر داشته باشد. سنی نداشت، اما تصمیم گرفت روایت کردن را از رزمندههای ریش سفید یاد بگیرد و به عنوان راوی جوان راهی راهیان نور شد. آخرین اردوی راهیان نور بسیج دانشجویی دانشگاهش قبل شهادت را خود روایت کرد. جالب بود که همکلاسیها نشستند و او به عنوان معلم و راوی برایشان از روزهای ندیده روایت کرد. و چیزی نگذشت که شهادت هم آخرین روایتش شد.وقتی داشت در مرکز تحقیقات علمی نظامی نیروی قدس سپاه پاسداران استخدام میشد خیلیها میدانستند رفتنش با خودش است اما برگشتش با خدا ولی نتوانستند مانعش شوند. چون او تصمیم گرفته بود زندگیاش را با "خدمت" و "جهاد" در راه خدا معامله کند.یکی از همکارانش میگوید: وقتی وارد مرکز تحقیقات سپاه شدم، با محمد آشنا شدم. چهرهاش برایم خیلی آشنا بود. در دلم خیلی احساس رفاقت با او داشتم، هر موقع از اتاقم بیرون میآمدم راهم را به سمت اتاقش کج میکردم و از همان دم در، سلام و احوالپرسی میکردم. با هم رفیق شدیم و بیشتر از قبل هم کلام شدیم. یکسالی بود که از رفاقتمان میگذشت، محمد برای کاری با واحد تحقیقات علمی _ نظامی به ماموریت رفت. بعد از برگشت از آن سفر بود که از هر فرصتی استفاده میکرد تا خودش را به آن واحد منتقل کند. ماموریتهای آن واحد بُعد معنوی خاصی داشتند و بهانهای بودند تا هنرمندان خدا از این دنیا فاصله بگیرند. در واقع محمد با همان یک سفر، راهی که از سال 79 دنبالش بود را پیدا کرد.چند بار حضوری و کتبی با مسئولین در اینباره صحبت کرده بود، اما همچنان پرنده خوش سیما در قفس دنیا اسیر بود، با عشق و اراده بالاخره توانست موافقت مسئولین را بگیرد و هنرمندانه درب بسته شهادت را بگشاید. حقیقتاً به گفته خودش آرزوی شهادت در قلبش موج میزد، این را میتوان از تاریخ نگارش وصیت نامهاش فهمید.دقیقاً همان روزها بود. یعنی آذرماه 85 که به این واحد منتقل شد. نوزدهم اردیبهشتماه 86، روز چهارشنبهای بود، مشغول کار بودم که دیدم با آن لباس سفید و شلوار مشکی زیبا و اتو کشیدهاش با یک لبخندی آمد طرفم و گفت: "حاجی ما دیگه داریم میریم، ما رو حلال کن." به همه اتاقها سر میزند و خداحافظی میکرد. این آخرین دیدارمان بود و او پر کشید.مثل جوانهای هم سن و سالش ازدواج کرد و در محبت خانوادهاش غرق بود. مادر،پدر، خواهرها و همسر هیچ چیز برایش کم نگذاشتند. تنها پسر خانواده و عزیز بود. حتما او هم مثل دیگران دوست داشت پدرشدن را تجربه کند. دوست داشت فرزندش را توی آغوش بگیرد و طعم محبت کردن به کودکش را بچشد، اما اینها باعث نمیشد که ماموریتهای وقت و بی وقت را نپذیرد و برای حفظ جانش و رسیدن به این آرزوهای دنیایی هدف بی نهایتش را فراموش کند. به همین دلیل فقط یک ماه از بارداری همسرش میگذشت که دل کند و رفت. پسر کوچک او که هشت ماه بعد از شهادت پدر 28ساله به دنیا آمد به یاد پدر "محمد" نامگذاری شد.مهندس پاسدار «شهید محمد عاشوری» متولد 17 اسفند 1358 بود. او فارغالتحصیل رشته مهندسی مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات و از فعالان بسیج دانشجویی بود. او از همان دوران دانشجویی به عضویت گروه "راویان نور" درآمد و بعد از فراگرفتن آموزشهای مختلف، در ایام اعزام کاروانهای راهیان نور به مناطق عملیاتی دفاع مقدس، به عنوان راوی، نسل جوان را با رشادتهای رزمندگان اسلام آشنا میکرد. پس از فراغت از تحصیل به دلیل علاقه وافرش به خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جذب این نهاد شد و بعد از مدتی در بخش تحقیقات علمی ـ نظامی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاز به کار کرد. او 19 اردیبهشت سال 86 در حال ماموریت به همراه دوست و همکارش مهندس پاسدار شهید مهدی طامه به شهادت رسید. از شهید عاشوری یک فرزند به یادگار مانده است. محمد عاشوری، تنها فرزند شهید عاشوری، هشت ماه بعد از شهادت او متولد شد و به یاد پدر هم نام او نامگذاری شد. شهید محمد عاشور محمد عاشوری در اردوی راهیان نور محمد عاشوری در اردوی راهیان نور محمد عاشوری در اردوی راهیان نور سنگر نماز شبهای شهید عاشوری در دوره آموزشی 3 سالگی تنها فرزند شهید عاشوری پدر شهید عاشوری بالای سر پیکر شهید