تفسیر امیدبخشانه‌ی امام خمینی از حوادث

کد خبر: 69896
در سخت‌ترین اوقاتی که در جنگ به ما ضربه وارد می‌شد، امام با آن دل بزرگ و با آن ناصیه‌ی منور الهی امید می‌داد.
وارث:در آستانه بیست و هشتمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی‌(ره) به بازخوانی بخشی از سیره عملی آن پیر سفر کرده پرداخته‌ایم. در این بازخوانی گزیده‌ای از خاطرات رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره حضرت امام روح‌الله - را که از متن بیانات معظم‌له استخراج شده است- منتشر می‌شود. این خاطرات که مقاطع مختلف حیات طیبه‌ امام خمینی را در بر می‌گیرد، حاوی نکاتی آموزنده از سیره مکتبی، انقلابی و اخلاقی امام راحل است که بازخوانی و توجه به آن از شرایط لازم برای سناخت و تداوم راه امام خمینی( ره) است.

*تفسیر امیدبخشانه‌ی امام از حوادث

در دوران ریاست جمهوری و زمان حضور امام – آن هم حضور قدرتمندانه‌‌ی ایشان – خیلی از اوقات خلاصه‌ی ملاقاتهایی که با من می‌شد، می‌نوشتم الان که نگاه می‌کنم، می‌بینم خیلی از حرف‌هایی که حالا بعضی‌ها می‌زنند که آقا چنین شد، چنان شد، آن وقت می‌آمدند به ما می‌گفتند که چنین شد، چنان شد!

اصلا عده‌ای هستند که خوششان می‌آید بگویند آقا بردند، غارت کردند، چنین کردند، دشمن پیروز شد، دشمن مسلط شد! دشمن غلط می‌کند که پیروز بشود. پیروزی دشمن به این است که دلهای مومنین را از جا بکند. پیروزی دشمن به این است که بهترین جوانان این مملکت، در ناصیه‌ی این کشتی، نور رستگاری نبینند.

در سخت‌ترین اوقاتی که در جنگ به ما ضربه وارد می‌شد، امام با آن دل بزرگ و با آن ناصیه‌ی منور الهی امید می‌داد. در ماجرایی ضربه‌ی سختی خوردیم، خدمت امام آمدند و گفند که ما شکست خورده‌ایم. فرمود شکست نبود؛ عدم‌الفتح بود. عدم الفتح، یعنی پیروز نشدیم.

شما ببینید یک حادثه را دو گونه می‌شود معنا کرد. هزار نفر از ما کشته شدند، پنج هزار نفر کشته شدند، اما دوگونه می‌شود این را تفسیر کرد: تفسیر شکست، تفسیر عدم الفتح. معنای فرمایش امام این بود که طوری نشده است؛ می‌خواستید پیروز بشوید، اما هنوز نشده‌اید. همیشه این طور به ما امید می‌داد، این طور جامعه و کشور را حرکت می‌داد؛ حالا عده‌ای همه‌ی هم و غمشان این است که درست بعکس عمل کنند!( در چهارمین مجمع بزرگ فرماندهان و مسئولان دفاتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 1370/9/27)

*سختی اداره مملکت

اگر این تلاش عظیم مادی و معنوی که در این مملکت می‌شود، نباشد، ظرف ده روز، آمریکا و صهیونیسم و رادیوها و مسئولین‌شان، کشور را به دوران رژیم گذشته برمی‌گردانند؛ شما خیال می‌کنید که نمی‌توانند؟! ظرف ده روز برمی‌گردانند! این مملکت را، قدرت عظیمی نگه داشته است. البته بی‌شک، قدرت خداست. اما قدرت خدا، به وسیله‌ی عناصر خوب، بندگان خدا و از طریق تلاشهای عظیمی که می‌شود، تحقق پیدا می‌کند.

-من یادم هست که در زمان امام رضوان‌الله علیه، افراد زیادی پیش ایشان می‌رفتند – بنده گاهی دیده بودم – و می‌گفتند: آقا! فلان چیز گران است؛ فلان چیز خراب شد؛ فلان چیز در انبارها فاسد شد؛ فلان کس فلان کار را کرد قدری از دولت می‌گفتند و از این قبیل،  ایشان گوش می‌کردند و بعد می گفتند «آقا! اداره‌ی مملکت سخت است.» امام مثل ما پرحرفی نمی‌کردند. معمولا فقط یک کلمه می‌گفتند: «اداره‌ی مملکت سخت است.»‌ همه‌ی حرفها تمام می‌شد.( در دیدار طلاب مدارس «شهیدین» و «حقانی» 1373/6/14)

*متاعت طبع و پرهیز از مقام

غالبا مجتهدین خودشان را اعلم از دیگران می‌دانند – البته نمی‌گویم همه؛ غالبا این گونه‌اند – اما با وجود این که خود را اعلم از دیگران می‌دانند، حتی بر زبان جاری نمی‌کنند. اینها این گونه‌اند. حاضر نیستند خودشان را مطرح کنند. حاضر نیستند به میدان بیایند.

بعد از رحلت مرحوم آیةالله‌العمظمی بروجردی، همین امام بزرگوار که دیدید دنیایی را متوجه خود کرد و مشت او آنچنان گنجایش داشت که می‌توانست بشریت را در مشت بگیرد، رساله نداد و رفت در خانه نشست. هر چه اصرار کردند، رساله نداد. بنده خودم جزو کسانی بودم که به ایشان عرض کردم، ایشان آن وقت جواب نمی‌داد و فقط می‌فرمود: آقایان هستند. تا این که بالاخره یک عده رفتند و ایشان را وادار کردند. فتاوی ایشان معلوم بود؛ رساله‌ی ایشان را تنظیم کردند و بیرون دادند.( در دیدار عمومی به مناسبت روز ولادت با سعادت حضرت جواد(ع) و در آستانه‌ی میلاد با برکت حضرت علی(ع) 1373/9/23 )

*دست قدرت خدا در هدایت کارها

بدون استمداد از خدا، یک گوشه‌ی کار، عیب خواهد کرد. بدون تردید، چنین است. تاریخ گذشته و معاصر، حتی یک استثناء هم نداد که فرض کنیم کسی از خدا استمداد نکرده باشد، از خدا کمک نخواسته باشد و یا به قوانین الهی و طبیعی اعتنا نکرده باشد، در عین حال، زندگی او به کمال خوبی گذشته باشد. نه در فرد و نه در جامعه، چنین چیزی متصور و امکانپذیر نیست. اینن که می‌گوییم «از خدا بخواهیم»، به این معنا نیست که باید قواعد طبیعی را – که انسان با خرد خود پیدا می‌کند – ندیده بگیریم؛‌ نه. برای رسیدن به مقصود، دو کار لازم است: «و من ارادالاخرة و سعی لها سعیها.»(1) اولا اراده‌ی آخرت، انسان باید دنبال آخرت باشد. یعنی همان ارتباط با خدا. ثانیا «سعی لها سعیها» تلاش هم باید بکند.

من در جریانی خدمت امام رفته بودم و ایشان در بستر بیماری بودند. در سال 65 یا 66، امام سکته‌ی قلبی خیلی شدیدی کردند که البته نگذاشتیم کسی بفهمد و مردم، مطلع نشدند. در وضع سیاسی آن روز – وسط جنگ – اگر قضیه معلوم می‌شد، آثار بسیار منفی‌ای داشت. در همان روز، اتفاقی افتاده بود و امام راجع به آن، تصمیم قبلی گرفته بودند که نمی‌خواهم تفاصیلش را بگویم به هر حال، اگر آن تصمیم را نمی‌گرفتند، بیماری امام معلوم می‌شد و همه – از دوست و دشمن؛ به ویژه خبرگزاریها – می‌فهمیدند و اوضاع شدیدا به هم می‌خورد. وقتی من خدمت امام رفتم، ایشان روی تخت بیمارستان خوابیده بودند و به دستشان سرم وصل بود. گفتم: «تصمیمی که شما چند روز پیش از این گرفتید (در گرفتن آن تصمیم، خود ما هم با ایشان مواجه بودیم) واقعا کار خدا بود. چطور شد که شما به فکر افتادید و چنین تصمیمی گرفتید؟! که اگر نمی‌گرفتید، حالا همه می‌فهمیدند شما روی تخت بیمارستان افتاده‌اید و حالتان مساعد نیست.» ایشان گفتند: «من از اول انقلاب تا حالا، احساس می‌کنم یک قدرتی دارد ما را هدایت می‌کند و به ما کمک می‌کند.» این، عین عبارت ایشان است که من به ذهنم سپردم و وقتی بیرون آمدم، بلافاصله نوشتم. مقصد ایشان این بود که در این قضیه همه، مانند سایر قضایا، خدای متعال به ما کمک کرد که این تصمیم را گرفتیم. (در دیدار مسئولان اداری استان آذربایجان غربی 1375/6/30 )

پاورقی:

1-سوره‌ی اسراء، آیه 19. و هر کس خواهان آخرت است و نهایت کوشش را برای آن بکند.