داستان سقاخونه های شهر ما

کد خبر: 79782
سقاخونه شهر ما از یک آبخوری ساده شروع شده است. شیرآبی و آب انباری و کاسه و پیاله های زنجیر شده. مردم در گذرهای شهر در تابستان و گرما بهم آب می رساندند و همین آبرسانی به افراد تشنه برایشان احساس سقایت ساخته بود. عابرانی که آب می نوشیدند سلام بر حسین و لعنت بر یزید می گفتند و همین نیز کم کم به این سقایت رنگ و روی امام حسینی بخشید.
وارث: سقاخونه آئینه در خیابان ظهرالسلام به آینه کاری اش شهرت دارد. سقاخونه نوروزخان در خیابان 15 خرداد به طاق بندی و علم و بیرقش و زورخانه کنار آن معروف است. سقاخانه کل عباسعلی در خیابان وحدت اسلامی سابقه اش به قاجار می رسد و از سقاخانه های نامی تهران است.سقاخانه عزیزمحمد نیز به جایگاه ویژه ای که برای شمع روشن کردن زیر شیرآب داشته سرزبان ها است. تهران حدود 300 سقاخانه دارد که برخی از انها برای مردم بسیار خاطره انگیز و هویت بخش است.
اما ماجرای سقاخانه در تهران چیست؟ از کجا آمده است؟ چطور شهرت یافته است؟ توسط چه کسی ابداع شده است؟ چرا بین مردم ارج و قرب پیدا کرده است؟ تزئینات این سقاخانه ها چه پیامی دارد؟
داستان سقاخانه های شهر ما بهترین نمونه از مردم شناسی در گذشته و ارتباطش با سبک زندگی انسان متدین است.
کارهای روزمره ما ظاهرا هیچ تفاوتی با هم ندارد. ولی برخی افراد به ظاهر کارشان نیز معنا می بخشند. برخی با دقت در افعال و نیت شان، ظاهر ساده کارها را به باطن اعتقادی شان گره می زنند. مثلا آشپزی، آشپزی است. چه در خانه و چه رستوران. اما برخی مواقع همین آشپزی حکم دیگر و رنگ و روی دگری پیدا می کند. آشپز احساس می کند با همین آشپزی ساده به خدا نزدیک شده است. مثلا وقتی همین آش ساده را برای نذری اهل محل درست می کند گویی آشپزی اش نیز عبادت است. راز تفاوت آشپزی در حسینیه و مسجد در ماه محرم با آشپزی در خانه همینجاست. ظاهر آشپزی تغییر نمی کند ولی باطنش معنوی می شود. برخی مواقع این معنویت چنان محتوا را عمق می بخشد که ظاهر را هم تغییر می دهد و تبدیل به مناسک و آئین می شود. مثلا اینبار برای آش پختن در مسجد، اول وضو می گیرد. با طهارت وارد می شود. با ذکر و دعا غذا را هم می زند و یا نمک و ادویه می ریزد. از هرجایی گوشت نمی خرد و هر نوع برنج و سبزی با هر کیفیتی را استفاده نمی کند.
ماجرای سقاخانه های تهران در دل همین مقدمه است.
سقاخونه شهر ما از یک آبخوری ساده شروع شده است. شیرآبی و آب انباری و کاسه و پیاله های زنجیر شده. مردم در گذرهای شهر در تابستان و گرما بهم آب می رساندند و همین آبرسانی به افراد تشنه برایشان احساس سقایت ساخته بود. عابرانی که آب می نوشیدند سلام بر حسین و لعنت بر یزید می گفتند و همین نیز کم کم به این سقایت رنگ و روی امام حسینی بخشید.
یک جرعه هرکه نوشد زین حوض آب رحمت
گفت از برای تاریخ بادا به شمر لعنت
ابیاتی که در برخی سقاخانه های شهر حک شده از همین احساس معنوی و حسینی مردم است. از سوی دیگر برای مردم آب حرمت خاصی داشت. آب مهریه حضرت زهراست. "و جعلنا من الماء کل شی حیّ" یک باور عمیق بود که سنت های مردمی را جهت و روح می داد.
به همین سادگی آب رساندن و سقایت شد مناسک و مکان آن سقاخانه نام گرفت . در گذشته که لوله کشی آب به شکل امروزی فراهم نبود از ظرفی شبیه گلدان که حکم منبع آب داشت و با چند تکه یخ، خنک نگه داشته می شد، استفاده می کردند.
از طرفی برای توجه دادن مردم به مصائب کربلا و استعانت از حضرت ساقی و علمدار کربلا و بر لب نشاندن نام سیدالهشدا و سلام دادن بر حسین علیه السلام، از هرچه که یادآور هیات و حسینیه و کربلا بود برای تزیین سقاخانه ها بهره می بردند. از پنجره های مشبک فلزی یا چوبی به عنوان و نماد ضریح امام حسین استفاده کردند. از شمایل گوناگون با اشعار حماسی به عنوان نشانه های حسینیه و عزا و گنبدکوچک را سنبل گنبد سیدالشهدا گرفتند و علم و بیرق و پرطاووس را یادآور روایات کربلا دانستند. شیر آب را داخل گودی محرابی شکل تعبیه کردند که از نشانه های معماری ایرانی اسلامی بود.
برای آبخوری از پیاله و کاسه استفاده کردند تا هنگام آب خوردن دیده به آب بیافتد و بیشتر لذت ببرند و سلام دادن را فراموش نکنند. گاهی نیز تندیسی فلزی که نماد دست بریده حضرت عباس است در داخل آن تعبیه می کردند. گاهی به این پیاله ها، چهل کلید آویزان می کردند و باور عموم چنین بود که هر انسان حاجت مندی که از کاسه های چهل کلید آبی بنوشد و مبلغی هر چند ناچیز در راه خرج کردن در تکایا و مجالس امام حسین (ع) بپردازد، به مدد حضرت ابوالفضل حاجت روا می شود. با همین بهانه نیز جایی برای شمع روشن کردن و حاجت گرفتن اهالی در نظر گرفته بودند. از اشعار حماسی و مراثی با خطاطی زیبا استفاده می کردند تا مدح و منقبت اهل بیت را بیشتر توجه دهند.
همه اینها نیز حول یک سنت پسندیده شکل گرفته بود و آنهم آب رسانی به رهگذر تشنه بود. بازگردیم به همان اصل نخستین؛ وقتی امور عادی و ظاهری مان را با اعتقادات معنوی پیوند بزنیم همین ظاهر ساده و زندگی روزمره تبدیل به عبادت می شود. سقاخانه ها را مردم درست کردند چون این روایات را باور داشتند که : «هر مسلمانی، مسلمان تشنه ای را سیراب کند، خداوند روز قیامت از شربت سر به مهر به او بنوشاند.»