شعر/گریه ی زهرا به اختیارخودش نیست!

کد خبر: 89185
وحید قاسمی
وارث

 

خرمن آسودگی شرار بگیرد
چادر مادر اگر غبار بگیرد

وای از آن لحظه ی بدی که ببینی
گوشه ای از دامنش به خار بگیرد

فصل خزانش، بهار خوشه ی اشک است
فاطمیه باغ گریه بار بگیرد

شام عروسی به فکر سائل خویش است
جامه ی نوداده، وصله دار بگیرد

حُرمت میلش ببین که تا به کجاهاست!
رفته برایش خدا انار بگیرد

دست علی گرچه بسته دراُحد امروز
دست ورم کرده ذوالفقار بگیرد

بد لگدی بود! محسن ازنفس افتاد
خواست که طفلی ز در فشار بگیرد

گریه ی زهرا به اختیارخودش نیست!
از در و همسایه اختیار بگیرد

ماندم ازآن بازوی شکسته، چگونه
آمده پای تنورکار بگیرد؟

گودی چشمش مرا کشانده به گودال
تا مژه ام زخم بیشمار بگیرد

با دلِ خون رفت ازمدینه، علی هم
مانده برایش کجا مزار بگیرد؟


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.