شعر/ بخندجان علی جان به لب شدم زهرا

کد خبر: 89715
رضادین پرور
وارث

 

بسکه چشم تو تصویرتار میگیرد
تمام آینه ها را غبار میگیرد

سرت چه آمده وقت کشیدن جارو
همیشه فضه ترا ازکنارمیگیرد

چه زحمتی شده این گندم آسیا کردن
چه زودپهلوی تو حین کارمیگیرد

به روی گونه توسیب قرمزی هرشب
زچشمهای ترم اختیارمیگیرد

لباسهای ترا دیدوگفت زینب باز
چقدرمادرم آب انارمیگیرد

نه صبح مانده برایم نه ظهرمانده نه شب
زناله ات کمرم هرسه بارمیگیرد

بخندجان علی جان به لب شدم زهرا
بخندخانه سکوت مزارمیگیرد


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.