وارث:آغاز می کنم سخنم را به یا حسیندر می زنم به خانه ی معبود با حسینکاری به خاطر رمضانم نکرده اماما گرفت دست تهیِ مرا حسینما روزه دارها همه یاد لب توییمای تشنه لب تر از همه ی تشنه ها حسینآخر مرا برای خودش می خرد شبیمن می شوم مسافر کرب و بلا حسین ...
نافع گفت: نه، به خدا سوگند! تا حسين تشنه باشد قطره اى از آن نمى آشامم و اينان را كه مى بينى از ياران او هستند. تا عمرو آن ها را ديد گفت: اينان نبايد آب بر گيرند، ما را در اين جا گمارده اند كه از بردن آب جلوگيرى كنيم.