کلیدواژه: محسن مهدیان

داستان سقاخونه های شهر ما

سقاخونه شهر ما از یک آبخوری ساده شروع شده است. شیرآبی و آب انباری و کاسه و پیاله های زنجیر شده. مردم در گذرهای شهر در تابستان و گرما بهم آب می رساندند و همین آبرسانی به افراد تشنه برایشان احساس سقایت ساخته بود. عابرانی که آب می نوشیدند سلام بر حسین و لعنت بر یزید می گفتند و همین نیز کم کم به این سقایت رنگ و روی امام حسینی بخشید.

چرا فقط ایام محرم یاد آسیب‌شناسی عزاداری‌ها می‌افتیم؟

منکر آسیب در هیات ها نیستیم. مخالف نقد کردن هم نیستیم. اما با کدام منطق هرسال اول محرم یادمان می افتد که باید به آسیب هیات و هیات‌داری رسیدگی کرد؟ چرا بقیه سال ساکتیم؟