گل و گلدون (14) / ریزگردهای دل من
تو همیشه هوای من را داشتی و جالب این جاست که خودم، با دست هایم پنجره ی دلم را گشوده ام تا این هوای آلوده را استشمام کنم.
به نام خدا
نه تنها هوای بخش هایی از کشور غبار آلود و خاک گرفته است، که سالیانی ست دل من هم پُر شده از گرد و غبار!
هوای دل من، آن قدر گرفته که تنها با باران مِهر تو صاف و آفتابی می شود!
من سخت محتاج نگاه توام! نگاهی که طوفان به دلم بیفکند و... آتش عشق تو را در وجودم شعله ور سازد.
تو همیشه هوای من را داشتی و جالب این جاست که خودم، با دست هایم پنجره ی دلم را گشوده ام تا این هوای آلوده را استشمام کنم.
من سخت محتاج لطف توام! لطفی که بیاید، جاری شود در زندگی ام و من غرق در آن شوم.
این شب ها، کدام پنجره را بگشایم تا حال و هوایم عوض شود؟!
تو را به کدام نام صدا کنم تا زندگی ام زیر و رو شود؟!
تسبیح عشق را چندبار باید بالا و پایین کنم و «الغوث» و «الامان» بگویم تا پاک شوم؟!
من – همان کودک نوپای دیروزم که – قرار بود «بال» دربیاورم تا آسمان تو و اکنون شده ام «وبال» گردنت!
من - همان نوجوان دیروزم که – قرار بود «بندگی» کنم و حالا شده ام «یک دنده»!
من – همان جوان دیروزم که – قرار بود «عشق» تو را «مشق» هرشبش قرار دهد، حالا اما...
من... آهی دربساط ندارم! دستم خالی تر از آن است که فکرش را می کنی!
تنها دلی دارم که بسته شده به عشق علی و اولاد علی و سینه ای که پُر شرر است از داغ حسین!
تنها سرمایه ام، دشمنی با دشمنان اهل بیت است و بغضی که از ماجرای کوچه و... دَرِ نیم سوخته و... چادر خاک آلوده ام!
بیا و این ریزگردها را از دلم پاک نکن!
تنها غباری از آن چادر خاک آلوده را به من بازگردان تا جان بگیرم!
من سخت محتاج نگاه توام... تو را به حق مادر پهلوشکسته ی حسین، دردم را دوا کن!
علیرضا پورمشیر