صابر خراسانی؛ دریا دل قبیله دریایی آمده
باید به رخ ها بکشانی هنرت را
اسوده کنی مرتبه تیغ دو سرت را
رند کن و یک گوشه رها کن سپرت را
صفین محیاست بیاور پسرت را
چشم تو گره خورده به ابروی ابوالفضل
وصل است به تو قدرت باوزی ابوالفضل
بیهوده نیست همسفر آماده میکنند
اسپند را به پشت در آماده میکنند
این فاطمه سلام الله علیها
قرار شد ام البنین شود بردامنش اگر پسر آماده میکنند
قربان شدن فقط و فقط کار عاشق است
تا چشم شور هست سر آماده میکنند
دیگر برای دلهره جایی نمانده است
در بیشه زار شیر نر آماده میکنند
در آسمان فاطمه چون روز روشن است
وقتی برای شب قمر آماده میکنند
آیینه علیست مبارک کند خدا
حقا عجب یلیست مبارک کند خدا
دریا دل قبیله دریایی آمده
تنها برای منسب سقایی آمده
صد مرده زنده میشود تنها به امر او
فرمانروایی ملک مسیحایی آمده
اصلا بعید نیست قیامت به پا کند
وقتی که با چنین قد و بالایی آمده
زهرا از آسمان کبودت نگاه کن
دور و ور علی چه پسرهایی آمده
عباس به مقام خودت افتخار کن
زینب برای گفتن لالایی آمده
تو آمدی و ماه شب مادرت شدی
شاگرد اول ادب مادرت شدی
اصلا بعید نیست که بیمارمان کنی
با دام چشم مست گرفتارمان کنی
یوسف خریدن آرزوی ما ندارهاست
ای کاش بی کلاف خریدارمان کنی
از لطف توست داوطلب سائلت شدیم
پشت در آمدیم گرفتارمان کنی
دلهای بسته را ز سر زلف وامکن
باید شهید زلف پر از دارمان کنی
ای السلام های شب جمعه های ما
ما را حرم نیامده زوارمان کنی
عاشق شدن به چشم سیاه تو بسته است
سلمان شدن فقط به نگاه تو بسته است
بال و پری زدی که بالت ردیف شد
افزودن دیدگاه جدید