تردید مورخان در جاهلیت عربستان پیشااسلامِ رمزگشایی مطالعات باستانشناسی از واژه «الرحمن»
سومین نشست از سلسله نشستهای «خیلی دور، خیلی نزدیک» با عنوان «عربستان در دوران باستان متأخر» با حضور مجید منتظرمهدی، پژوهشگر مطالعات اسلام دانشگاه آکسفورد در صفحه اینستاگرام دورنما برگزار شد.
متن سخنان منتظرمهدی را در ادامه میخوانید؛
مسئله عهد باستان متأخر یک اصطلاح است که از مطالعات تاریخ امپراتوری روم آمده است و به یک دوره تاریخی اطلاق میشود که از قرن سوم آغاز میشود. اصل ماجرا اینطور بوده است که به خاطر برخی شورشها و بحرانهایی که در امپراتوری روم ایجاد میشود، برخی اصلاحات شروع میشود و امپراتوری روم، به روم شرقی و روم غربی تبدیل میشود. این دوره را به عنوان آغاز دوره عهد باستان در نظر میگیرند تا برآمدن اسلام و به تبع آن سقوط روم شرقی. در دهه هفتاد محققی به نام پیتر براون این اصطلاح را برای این دوره مشخص تاریخی جا انداخت. این دوره به عنوان دوره گذار از عهد باستان به دوران میانه به کار گرفته میشود.
در این دوره جدا از تاثیراتی که در امپراتوری روم رخ داد، اتفاقات دیگری هم میافتد. مهمترینش رسمی شدن دین مسیحیت در روم است که از یک فرقه یهودی کوچک پنهان به یک دین رسمی و امپراتوری بزرگ جهان تبدیل میشود. مسیحیت اول به عنوان دین پذیرفته میشود و بعد حکومتی میشود. در ادامه این جریان در یهودیت هم یک اتفاقاتی میافتد و یهودیت ربانی شکل میگیرد. این دوره با شکلگیری اسلام تمام میشود. مشاهده میکنید که در این دوره سه دین مطرح سنت ابراهیمی با تغییرات اساسی روبرو میشوند. آنچه امروزه از یهودیت و مسیحیت در ذهن داریم در این دوره شکل گرفته و از این بابت این دوره مهم است.
پس دوره باستان متأخر یک اصطلاح زمانی بوده است که به مکان خاصی یعنی روم وابسته بوده است. امروز با گسترش مطالعات باستان متأخر انگار داریم از یک روند جهانی صحبت میکنیم. انگار داریم بخشی از زمان را فریز میکنیم و این مفهوم را در محدوده جغرافیای بزرگی پخش میکنیم. در این جریان اول به امپراتوری ساسانی توجه شد چون این امپراتوری در این دوره شکل میگیرد و از بین میرود.
پرسش این است که چرا مطالعات باستان متأخر برای ما اهمیت دارد؟ توجه ما به مطالعات اسلام است و میخواهیم ببینم شکلگیری اسلام به چه صورت بوده است. چرا برای بررسی شکلگیری اسلام در قرن هفتم باید چهار قرن پیش از آن را بررسی کنیم و فراتر از بافت محلی اسلام حرکت کنیم. اهمیتش این است؛ ما روندهای کلی در تاریخ داریم. این روندهای کلی که جهانی است و این نگاه جهانی کمک میکند پدیدههای محلی را راحتتر شناسایی کنیم. از سویی ما هیچ وقت نمیتوانیم تمام تاریخ را نگاه کنیم یا فقط یک لحظه را نگاه کنیم بلکه همواره درگیر یک بازه هستیم ولی مدام از آن بازه زمانی عقب و جلو میرویم.
پاسخ به پرسش چرا عهد باستان یک جوابی است که به تیپ مطالعاتی که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شکل گرفت و تا ۱۹۷۰ ادامه داشت برمیگردد. این تیپ مطالعاتی همان مطالعات مستشرقانه با رگههایی از تبشیر یا ایده اقتباس است. ایده اقتباس چیست؟ از نظر یک مسیحی قرآن کپی دسته دومی از عهدین است و از نظر یک یهودی کپی از کتاب مقدس است. ایده آنها این بوده است که شخصی به نام محمد از روی این کتابها کپی کرده است. این ایده ریشههای تبشیری و جدلی دارد. اول بر حقانیت یهودیت و مسیحیت تاکید میکند بعد تاکید میکند محمد یک پیامبر دروغین بود. فراتر رفتن از این گفتار کاری است که مطالعات باستان میکند. این نوع نگاه با نگاه قبل یک فرق دارد. نگاه قبل به یک اصلی قانل است و میگوید بقیه کپی هستند ولی نگاه تاریخی میگوید چیزی به نام اصل وجود ندارد بلکه باید ببینم چگونه این اتفاقات افتاده است.
تصور نادرست عربستان پیشااسلام
نکته بعدی در رابطه با عربستان است. منظور ما از عربستان یا عربیا که الآن داریم راجع به آن صحبت میکنیم محدودهای است که از شمال تا جنوب سوریه و اردن را در برمیگیرد. همچنین سرزمینهایی که در حاشیه جنوبی خلیج فارس هستند را تا یمن را در برمیگیرد. به کل این سرزمین عربستان گفته میشود.
اینجا یک سوال پیش میآید چرا این کار را میکنیم؟ شما هر ویدئویی درباره عربستان پیشااسلام باز میکنید میگوید مردم عربستان پیشااسلام یک عده صحرانشین بودند که فقط جنگ میکردند و اصلا دیوانه بودند. حکومت هم نداشتند و به حال خودشان رها بودند که یک دفعه اسلام ظهور میکند. من یک توضیح درباره عربستان پیش از ظهور اسلام بدهم تا نشان دهم این افسانهها یکسری داستان ساختگی است تا احساس شود وقتی اسلام آمد چقدر وضعیت متفاوت شد. وقتی درباره عربستان صحبت میکنیم قسمت شمالش روم بوده است و بخش پایین هم مستعمره روم بوده است. قسمت شرق هم مستعمره ساسانیها بودند. در جنوب عربستان حکومت یمن را داریم. در دورهای که ما صحبت میکنیم یک امپراتوری در آفریقا بوده که با آن پادشاهی اکسوم میگویند. اصل و اساس این پادشاهی در همان چیزی است که امروزه به آن اتیوپی و حبشه میگوییم. این حکومت بسیار قدرتمند بوده است. در یک برهه حکومت یمن که حمیر نام داشته مستعره اکسوم میشود. در این میان فقط در یک دوره چهل ساله کنترل حمیر از دست میرود و ما با حکومتهای کوچک و اتحادهای قبلهای مواجهیم و پادشاه نداریم و یک خلأ قدرت ایجاد میشود.
دلیل جایگزینی رویکرد تاریخی با مطالعات منابع اسلامی
سوالی که مطرح میشود این است که چرا باید به جای مطالعه منابع اسلامی موجود به مطالعات تاریخی روی بیاوریم. پاسخ این است که منابع اسلامی تضاد دارند. مثلا مورخان مسلمان مثل جواد علی یا تقیزاده یا شهیدی یا علیاکبر فیاض که در دوره مدرن با الهام از روش غربی به بررسی تاریخ پرداختند، منابع را با هم میسنجیدند و سعی میکردند بفهمند کدام منابع جعلی است و تحریف شده است و کدام اصل ماجرا را نشان میدهد. من به این جریان، جریان انتقادی میگویم. خود این جریان از دل سنت شرقشناسان به وجود آمد. در این دیدگاه شما وثاقت متون را پذیرفتی، یعنی قبول کردی این متون در غایت با همه آشفتگی که دارد میتواند به من بگوید چه اتفاق افتاده است. بزرگترین ضربه به این رویکرد ضربه گلدزیهر و شاخت بوده است. آنها گفتند که این منابع برساختههایی هستند که دو سه قرن بعد از پیامبر نوشته شده است. در دهه هفتاد مسئله حادتر میشود و ادعا میشود این منابع داخلی در واقع تاریخ نجات است و باید اولویت را به منابع بیرونی بدهیم. به اعتقاد من نگاه انتقادی نگاه درستی است و شما دلایلی داری که باید به این متون شک داشته باشی مثلا جنبههایی هست که در منابع دیگر هست ولی در این منابع نیست. البته باید منابع دیگر هم بازشناسی شود.
توسعه مطالعات باستانشناسی در عربستان
از سال ۲۰۰۰ از سوی کشور عربستان گروههای باستانشناسی را دعوت کردند و شروع به جمعآوری و مستندسازی سنگنوشتهها کردند. این یک اتفاق خارقالعاده در بیست سال گذشته بود چون چیزهایی که در چند سال اخیر انتشار یافته چندین برابر چیزهایی است که تاکنون انتشار یافته بود.
نکتهای که وجود دارد این است که ما دو دسته منابع داریم: منابع روایی و منابع سندی. منابع روایی منابعی است که آنها را نوشتند تا یکی آنها را بخواند ولی منابع سندی به نیت نسلهای آینده نوشته نشده است. مثلا در شمال عربستان دو سنگنوشته دارید که توسط دزد نوشته است. این تاریخ هم به لحاظ زبانی دارای اهمیت است و به لحاظ فرهنگی و خلاهای دانش را پر میکند.
این منابع به ما فرصت میدهد به چیزهایی که تا به حال دسترسی نداشتیم یا برایمان عادی بوده است دست پیدا کنیم. مثلا همیشه به ما گفتند رحمن یعنی بسیار بخشنده. شما میدانید که مفسرین چقدر درباره آن توضیح دادند ما هم پذیرفتیم. حتی در ترجمههای غیر فارسی قرآن هم همین را مینویسند اما دادههای باستانشناسی که از این سنگنوشتهها میگیریم تصویر متفاوتی به ما میدهد. ما فکر میکنیم رحمن یک صفت است اما بر اساس سنگنوشتهای، در جنوب عربستان یک خدایی به نام رحمانان وجود داشته که معادل الرحمن است. کتیبهای که نام رحمانان بر آن نوشته شده است در موزه باستان ترکیه است.
این کتیبه درباره این است که پادشاه اکسوم، پادشاه حمیر را شکست داده است. در پایان کتیبه نوشته شده «به نام رحمن و پسرش کریستوس». معادل عربی این جمله: «بسم الرحمن و ابنه هو کریستس» است. ژاک ژومیه در تحقیق خود درباره «رحمن» نشان میدهد در قرآن رحمن و رحیم هیچ شباهتی به هم ندارد و الرحمن اسم خاص است، برعکس الرحیم. این نشان میدهد الرحمن اسم خاص بوده است مثل الله، و الله و رحمن معادل هم هستند. اگر توجه کنید میبیند در روایات اسلامی رد پای این مسئله وجود دارد. در دوره مکه که پیامبر(ص) دعوتش را شروع کرد یکی از اتهامات علیه ایشان این بوده که ایشان تبلیغ دو خدا را میکند.
منبع: ایکنا
افزودن دیدگاه جدید