جلوه‌‏هاى سیاست اسلام در ۳مدل رفتارى موالید شعبان المعظم‏

کد خبر: 12887
من از روى تکبر و فخر یا ناسپاسى نعمت و یا به‏‌دلیل طغیان و ظلم و فساد، قیام نکرده‌‏ام؛ من براى انجام اصلاح امور امت جدم رسول خدا(ص) به پا خاسته‏‌ام. من مى‏‌خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره جدم رسول خدا(ص) و پدرم عمل کنم.
وارث:  قبل از حادثه کربلا در سال‏هاى اخیر خلافت معاویه، امام حسین(ع) در سفر حج خطبه‌‏اى در منا خواند و از اوضاع جارى کشور اظهار ناخشنودى نموده و اهداف خود را از همان زمان این‏گونه بیان مى‏‌فرماید: «خدایا تو مى‌‏دانى که این تلاش‏ها و اقدام‏ها نه به‌‏منظور رقابت در سلطنت و حکومت است و نه به‏‌منظور دست‏یابى به ثروت و نعمت مادى بلکه مى‏‌خواهم اصول و ارزش‏هاى دین تو را آشکار کنم و آن‏ها را ادامه دهم و در مملکت تو پدید آورم تا مظلومان از بندگان تو احساس امنیت کنند و احکام و قوانین تو مورد عمل قرار گیرد.» با توجه به این فرمایش حضرت، به‏‌طور کلى مى‏‌توان اهداف امام حسین(ع) را در چند چیز خلاصه کرد:

-احیاى دین خدا و نجات اسلام از چنگال بدعت‏ها؛
-اصلاح امت، امر به معروف و نهى از منکر؛
- تشکیل حکومت اسلامى و مبارزه با ستمگران.

امام سجاد(ع) و در کنار ایشان حضرت زینب(س) دو رکن اساسى نهضت سالار شهیدان، ابى‏‌عبدالله(ع) هستند که بى‌‏تردید در راستاى همان سیاستها - با تفاوت شرایط - حرکت نموده و دوام و بقاى نهضت حسینى مدیون فداکاریهاى آن‏هاست. متأسفانه چهره قهرمانانه امام سجاد(ع) توسط بعضى از دوستان ناآگاه و دشمنان‏‌آگاه تحریف شده و از امام به‏‌عنوان چهره‌‏اى پیوسته بیمار و کنار از مسائل سیاسى !! ساخته‏‌اند. بى‌‏تردید این تلقى نسبت به ساحت مقدس این امام شجاع و خستگى‏‌ناپذیر ظلمى سترگ است! زنده‌‏ترین دلیل، خطبه‌‏هاى افشاگرانه امام سجاد(ع) در کوفه و شام و موضع سازش‌‏ناپذیر امام با ستمگران و برخورد خشمگینانه با عالمان دربارى است. در این مقاله برآنیم شاهدى بر حضور فعال سیاسى امام(ع) در صحنه سیاسى آورده تا اندکى از حق‏ آن امام مظلوم ادا شده باشد.
حضرت عباس نیز ستاره‏اى بود که در آسمان سیاست حسینى جلوه کرد و نمادى از بصیرت سیاسى در بلنداى تاریخ ارائه نمود.

الف- اصول سیره سیاسى امام حسین(ع)
توحید محورى‏
عاشورا نیز تجلیگاه توحید و محوریت خداپرستى است راه امام حسین(ع) همان خط توحیدمحورى و دوستى با خدا و کوشش در راه خداست. امام(ع) پیرامون بیان ماهیت و هدف قیام خود به این نکته اشاره‌‏کند: مگر نمى‌‏بینید که اطاعت خدا متروک گردیده است و به حق عمل نمى‌‏شود و از باطل مخالفت به عمل نمى‌‏آید. ایشان مردم را به حق‏‌محورى و پذیرش فرمان خدا و تمسک به توحید سفارش مى‏‌نمود. قیام عاشورا براى خدا و در راه خدا بود و منافع مادى در آن هیچ دخالتى نداشت. آن‌‏حضرت خطاب به مردم مى‌‏فرماید: «و شما مى‏‌دانید که این قوم (یزید و یزیدیان) به فرمان شیطان درآمده و از اطاعت رحمان روى برتافته‌‏اند و در زمین فساد به راه انداخته و حدود خدا را معطل داشته‌‏اند. بیت المال را به نفع خود تصاحب کرده، وحرام خدا را حلال و حلالش را حرام نموده‌‏اند. (بنابراین) براى مخالفت با آنان من از هر کسى سزاوارترم.»

هدایت و بیدارى سیاسى‏
قیام جاودانه عاشورا یک قیام خشن و برخاسته از خشونت صرف نیست بلکه امام(ع) گام به گام در صدد اصلاح امور امت اسلامى برآمد و به امر به معروف و نهى از منکر مى‏‌پرداخت آنگاه که استراتژى اصلاح و گفت وگو مؤثر واقع نشد، امام به نهضت جاودانه خود پرداخت و به وظیفه خود عمل نمود. در تاریخ اسلام حرکت خونبار حادثه عظیم عاشورا- از زبان امام حسین(ع) - حرکتى اصلاح‌‏طلبانه در امت اسلامى معرفى مى‏‌شود: «انى لم‏اخرج اشراً و لا بطرا و لا ظالماً و لکن خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى ارید آن آمر بالمعروف و ناهى عن المنکر و اسیر بسیره جدى و أبى؛ من از روى تکبر و فخر یا ناسپاسى نعمت و یا به‏‌دلیل طغیان و ظلم و فساد، قیام نکرده‌‏ام؛ من براى انجام اصلاح امور امت جدم رسول خدا(ص) به پا خاسته‏‌ام. من مى‏‌خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره جدم رسول خدا(ص) و پدرم على بن ابیطالب(ع) عمل کنم.» امام در پى فتح قلوب بود. بنابراین از ابتداى حرکت خود به بیان مقاصد و اهداف خود مى‏‌پرداخت و در صحراى کربلا نیز هر روز بر بلندى مى‌‏رفت تا سخن حق را به گوش لشکر دشمن برساند و آن‏ها را از باطل بیرون آورد.

قیام علیه ظلم‏
قیام عاشورا در فرهنگ قرآنى و آموز‌ه‌‏هاى دینى جایگاه خاصى دارد. آنگاه که امام(ع) بین دو گزینه حفظ اسلام یا حفظ جان خویش یکى را باید انتخاب نماید؛ دین را بر جان و مال و خاندان خود مقدم مى‌‏شمارد و به دفع فساد و اعتراض به ظلم و شرک مى‏‌پردازد و در راه خدا همچون بنیان مرصوص محکم و استوار جهاد نمود. امام حسین(ع) در اهمیت قیام علیه ظلم مى‏‌فرماید: «اى مردم! رسول خدا(ص) فرمود: هر کس از شما مردم، سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال مى‌‏شمارد و پیمان خدا را مى‏‌شکند و با سنت خدا مخالفت مى‏‌ورزد و در میان بندگان خدا با گناهکارى و دشمنى رفتار مى‏‌نماید و اگر به او اعتراض نکند و یا او را از این امور با گفتار و رفتار باز ندارد، شایسته است که خداوند او را به همان جایگاهى وارد نماید که ستمگر وارد مى‌‏شود.» و فرمود: «من مرگ را جز سعادت نمى‌‏بینم و زندگى با ستمگران را جز بدبختى نمى‌‏پندارم». بنابراین خط امام حسین(ع) و جریان عاشورا راه طرد انحراف، ترک جاهلیت و ستمگرى است. در واقع طرد همه کسانى است که مردم را به بندگى مى‏‌گیرند و جان و مال آن‏ها را غارت مى‏‌کنند. در یک کلام طرد و خیزش علیه همه دشمنان خدا و همه راه‏هاى منتهى به غیر خداست.

تلاش براى تحقق حکومت دینى‏
اگر عاشورا را با تمام بنیادهایش بررسى کنیم باید گفت عاشورا زمینه‌‏سازى براى تحقق حکومت اسلامى و معرفى اهداف اسلام ناب است. لذا در وصیتنامه خود پس از ذکر امر به معروف و نهى از منکر مى‌‏فرماید: «اسیر بسیره جدى و أبى» یعنى سیره و روش من، همان سیره و روش جد و پدرم است، پیغمبر در مدینه حکومت تشکیل داد و روش على‌‏بن ابیطالب(ع) نیز درمدینه و کوفه ادامه همان سنت بود. هم‏چنین سیدالشهدا(ع) در سخنرانى‌‏هاى خویش شرایط امامت و رهبرى را ذکر و به اصول قسط و عدل استناد مى‌‏نماید. از دیگر شواهدى که به این امر اشاره دارد. بیعت‏‌گرفتن جناب مسلم‏‌بن عقیل از مردم کوفه براى تشکیل حکومت آن‏‌حضرت مى‏‌باشد. خلاصه آن‏که امام حرکت نمود و به وظیفه الهى خویش عمل کرد و به قسمتى از اهداف خود رسید که ویران‏‌نمودن بنیان ظلم بود و در نهایت به احدى الحسنیین که جهاد و شهادت در راه محبوب بود رسید.

تکلیف‏‌گرایى دینى‏
آموزه تکلیف، راهبردى بسیار ظریف و راهگشا براى یک انسان دین‏دار است که براى عمل و رفتار خود حجت معتبر و شیوه مطمئنى را مى‌‏یابد. آموزه تکلیف در عمل و نظر، انسان را از افتادن در شبهات و مصلحت‏‌سنجى‌‏هاى نابجا حفظ و سمت و سوى الهى به رفتار او مى‌‏دهد. یکى از سنت‏هاى مشترک همه انبیا این است که باید اصول دعوت خود را به مردم برسانند و در این مورد از جانب پروردگار مورد سؤال قرار مى‌‏گیرند و هیچ عذر و بهانه‏‌اى نیز از آنان پذیرفته نمى‏‌شود. پیامبران در برابر خدا مسؤول هستند.

عمل و رفتار سیاسى و اجتماعى حضرت امام حسین(ع) برآمده از تکلیف گرایى واقع بینانه الهى است که خداوند را ناظر و شاهد بر تمام اعمال و رفتار آدمى و فرامین او را تنها راه نجات بشریت مى‌‏داند؛ براساس این نگرش هر مشکلى آسان و هر غربت و تنهایى به هماهنگى با جریان هستى مرتبط مى‏‌شود. زندگى حضرت سرشار از عمل به تکلیف است که مى‏‌تواند الگوى مناسبى براى سیاستمداران جامعه اسلامى باشد. در قیام عاشورا ملاک مسؤولیت و انجام وظیفه بود چراکه امام حسن(ع) با معاویه صلح مى‌‏کنند و بعد از امام حسن(ع) امام حسین(ع) آن‌‏را ادامه مى‌‏دهد اما با روى کارآمدن یزید حضرت این مصیبت بزرگ را برنمى‌‏تابد و به هیچ وجه‌ى به ادامه آن‌‏راضى نمى‏‌شود. حضرت(ع) قیام علیه ظلم و ستم را وظیفه مى‌‏داند که برعهده همه مسلمانان گذارده شده است و خود را موظف به عمل به این تکلیف مى‌‏داند. از جمله شواهد دیگر براین مسأله، این‏که: امام(ع) در روز عاشورا هرگاه از یاران او اذن میدان مى‏‌طلبیدند این آیه قرانى را که ناظر به عنصر تکلیف‏‌گرایى دینى است، تلاوت مى‏‌نمودند: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا؛ از مؤمنان مردانى هستند که آنچه با خداوند تعهد کرده بودند با صداقت وفا کردند؛ گروهى در راه رضاى حق جان باختند و گروهى به انتظار شهادت‌اند و هیچ عهد خود را تغییر نداده‌‏اند.»


آزادى‏‌خواهى و عزتمندى‏
یکى از نقش‏هاى دین، ب‏ویژه اسلام، آزادسازى مردم از غل و زنجیرهاى گوناگون فردى و اجتماعى است. اسارت و بردگى انسان براى انسان‏هاى دیگر، مایه ذلت و پستى و کمال ناپذیرى او مى‌‏گردد و چنین ذلتى مورد نهى خداوند متعال و رسول اکرم(ص) است، رسول اکرم(ص) در این‌‏باره مى‌‏فرماید: «کسى‏‌که ذلت خود را به میل و رغبت بپذیرد، از خاندان ما نیست.» در فرهنگ دینى عزت متعلق به خدا و رسول خدا و مؤمنان است: «و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین» عزت مخصوص خدا و رسول خدا و مؤمنان است» و هیچ کافرى بر هیچ مؤمنى ولایت و تقدم ندارد: «ولن یجعل الله الکافرین على المؤمنین سبیلا» خداوند براى کافران بر مؤمنین ولایت قرار نداده است.» خداوند بلند مرتبگى و آزادگى و حریت را براى انسان مى‏‌خواهد و هیچ عبودیت و ذلتى را نزد مستکبران و زیاده‏‌خواهان نمى‌‏پذیرد.
سیدالشهدا(ع) درکلامى مشهور مى‌‏فرماید: «آگاه باشید که ابن زیاد مرا میان انتخاب دو چیز قرار داده؛ میان مرگ و بیعت ذلیلانه؛ ولى ذلت و خوارى از ما خاندان رسول خدا دور است؛ و نه خداوند این ذلت را بر ما مى‏‌پذیرد و نه رسولش و نه مؤمنان و نه دامن‏ه‌ایى که طیب و طاهرند.» لذا عاشورا صحنه ظهور عزت و غیرت و آزادگى است.

انتخاب آگاهانه یاوران‏
حرکت و قیام امام(ع) یک حرکت انتحارى و احساسى نبود بلکه حرکتى بزرگ و نشأت‏‌گرفته از عقلانیت دینى و آگاهى همه‏‌جانبه به ابعاد مسأله بود که براى پاسداشت از کرامت انسان و حفظ رسالت نبوى صورت گرفت. سیدالشهدا(ع) نه تنها خود با آگاهى کامل پاى در میدان نهادند بلکه کسانى را به یارى مى‏‌طلبید و یا آن‏ها را مى‏‌پذیرفت که هدفى جز خداوند نداشته و آگاهانه پاى در رکاب مولاى خویش نهاده باشند. لذا امام در هنگام پیشنهاد عبیدالله‏‌بن حر، براى پذیرش کمک مالى و اعتذار از حضور در صحنه دفاع مقدس کربلا، چنین فرمود: «من آن نیستم که گمراهان را به‌‏عنوان بازو و یاور برگزینم و به آن‏ها تکیه کنم.» حضرت(ع) در مواقع مختلف به آگاه‏‌نمودن اصحاب خود و لشکریان دشمن مى‏‌پرداخت؛ حتى در آن لحظه که شمربن ذى‌‏الجوشن، عباس(ع) و برادرانش را به‌‏دلیل نسبت مادرى فراخواند و آن‏ها از صحبت با شخص فاسقى چون شمر خوددارى مى‌‏کردند، امام(ع) فرمود: با او گفتگو کنید، که قوم مادرى شماست و ببینید چه مى‌‏خواهد. در شب عاشورا امام با استفاده از تاریکى شب عهد خود را از دوش یکایک اصحاب و خاندان خود برداشت و آن‏ها را از حوادث فردا آگاه نمود تا هیچ کس با جهل یا خجالت و رو دربایستى مجبور به ماندن نشود و هر کس بخواهد از معرکه جان سالم به در ببرد.

نفى منفعت‏‌طلبى‏
قیام عاشورا براى امت اسلام بلکه براى بشریت بود و نه براى منافع فردى یا جمعى خاص. چشم‌‏انداز عاشورا گستره وسیع اسلام و خط مستمر زندگى همه انسانها بود و در پى راهى جاوید به‌‏سوى آزادى و عدالت براى کل تاریخ بود. امام حسین(ع) با تمام وجود از جان و مال وخاندان و اصحاب وارد میدان شد و براى خدا و انجام وظیفه و منافع بشریت به معرکه آمد و فرمود: «شکیباتر کسى است که منافع مادى دنیا را نادیده گیرد و بر بلاها صبر کند.» سیدالشهدا در مناجات عارفانه خویش با معبود چنین نجوا مى‏‌کند: «پروردگارا، تو مى‏دانى که قیام و اقدام مجاهدانه ما، براى رغبت در سلطنت مادى و بهره‏‌بردارى از منافع زائد و پوسیده و پژمرده دنیا نبود، بلکه براى دیدن و نشان دادن و برگرداندن علامت‏هاى دین تو و براى اصلاح در شهرهاى تو بود و براى آن‏که بندگان ستمدیده ات در امان باشند و به فرائض و سنن احکام تو عمل شود.»


ب) سیاست و حکومت در سیره امام سجاد(ع)
از جمله مباحثى که در سیره سیاسى حضرت امام زین‏‌العابدین(ع) باید مورد توجه قرار گیرد. موضع امام(ع) در برابر قیام توابین و قیام مختار است. براى بررسى دقیق این موضوع باید چند نکته به‏‌عنوان تغذیه این بحث مورد توجه قرارگیرد:
امام سجاد(ع) و قیام توابین‏
با توجه به شرایط حساس و بحرانى و خفقانى دوره امام سجاد(ع) و موضع تقیه حضرت، توقع بیانى صریح از حضرت در حمایت از این قیام، نابه‏‌جاست و حتى برعکس باید انتظار نکوهش را هم از امام داشت و لکن وقتى مجموع قرائن و شواهد را کنار هم مى‌‏گذاریم، تقریباً اطمینان‌‏به رضایت امام(ع) به این قیام پیدا مى‏‌کنیم.
1. سلیمان‏‌بن صرد، یک فقیه مسلم بوده و او خوب مى‏‌دانسته که قیام بدون رضاى امام انتحار است، طبیعى است که بدون رضایت امام دست به این اقدام نزند.
2. این قیام از سوى شیعیان اهل بیت مورد استقبال قرار گرفت «فکان یجیبهم القوم بعد القوم و النفر بعد النفر؛ گروه، گروه پاسخ مثبت مى‏‌دادند.» بدون‏تردید این تحرکات از نظر امام، غایب نمانده و اگر نقد و نکوهشى بود ابراز مى‌‏داشت.
3. همان‌‏گونه که در روایت امام سجاد(ع) دیدیم، امام تأیید هر حرکتى‏‌که در حمایت از اهل بیت باشد را واجب مى‏‌دانست و این قیام انگیزه‌‏اى جز حمایت از اهل بیت نداشت.


امام سجاد و قیام مختار
آن‏چه از مجموع عملکرد قیام مختار استفاده مى‏‌شود، این است‏‌که او مى‏‌خواسته اقتدار پیدا کند تا در سایه آن انتقام خون قاتلین کربلا را بگیرد. او همکارى بسیار خوبى با حضرت مسلم‌‏بن عقیل سفیر امام حسین(ع) داشت و در زمان وقوع حادثه عاشورا در زندان بود.
مشاهده جنایات ابن زیاد به‌‏ویژه بر نیزه کردن سرهاى شهدا اندیشه انتقام را در وجود او زنده کرد و بالاخره این انگیزه مقدس رابه ظهور رساند و انتقام خوب و جانانه از جنایت‏کاران کربلا گرفت. آن‏ها را کوچه به کوچه تعقیب کرد و از مخفى‏‌گاه‏ها به در آورد و به سزاى اعمالشان رساند.
نکته مهم و اساسى بحث ما این است که بدانیم آیا امام‏‌سجاد(ع) با این قیام در ارتباط بوده یا خیر؟
انتظار این‏که بیان صریحى از امام سجاد(ع) به حمایت از قیام مختار در آن وضعیت خفقانى داشته باشیم انتظارى نابجا و دور از واقعیت است. بر این اساس ما باید به‌‏دنبال شواهد و قرائن درمورد رضایت امام(ع) به این قیام باشیم.
شواهد و قرائن نشان مى‌‏دهد که امام از این قیام راضى بوده است: اولا، انقلابى‏‌هاى کوفه نزد محمدبن حنفیه آمدند و به او گفتند مختار قیام کرده است، نمى‌‏دانیم آیا این قیام مورد تأیید است‏ یا نه؟ اگر مورد تأیید است ما هم وارد شویم. او گفت: «قوموا بنا الى امامى و امامکم على‏‌بن الحسین؛ برخیزید نزد امام من و امامتان على‏‌بن الحسین برویم.» وقتى بر حضرت وارد شدند محمدبن حنفیه خدمت امام گزارش داد که اینان با چه هدفى آمده‌‏اند. حضرت فرمود: «یا عم لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب على الناس موازرته و قد ولیتک هذا الامر فاصنع ما شئت؛ عموجان! اگر برده سیاهى به حمایت از ما برخاست بر مردم واجب است که او را کمک کنند و من مسؤولیت این امر «ورود در قیام مختار را» به تو واگذار کردم هرگونه که خواستى عمل کن.»
از این متن استفاده مى‏‌شود که محمدبن حنفیه نماینده امام سجاد(ع) در این قیام بوده است.
ثانیاً، پس از آن‏که مختار سر ابن زیاد را براى امام سجاد(ع) فرستاد و چشم امام به سر این جنایتکار افتاد، حضرت در حق مختار دعا کرد وفرمود: «الحمدلله الذى ادرک لى ثارى من اعدائى و جزى المختار خیرا؛ خدا را شکر که خداوند انتقامم را از دشمنان گرفت، خداوند به مختار جزاى خیر دهد.»
ج) ابوالفضل العباس؛ پرچمدار بصیرت و ولایت‏مدارى‏
امام صادق(ع) درباره ایشان مى‌‏فرماید: «کان عمنا العباس‌‏بن على نافذ البصیرة صلب الایمان جاهد مع ابى عبدا... و ابلى بلاء حسنا و...» (اعیان الشیعه، ج 7، ص‏430) عموى ما عباس‏‌بن على(ع) داراى بصیرت دینى و استوارى در باور بود. در راه خداوند در رکاب ابى عبدالله جهاد کرد و نیکو آزمایش داد و به شهادت رسید.
در زیارت مخصوص حضرت عباس(ع) هم به همین نکته اشاره مى‌‏شود که: «اشهد انک مضیت على بصیرة من امرک مقتدیا بالصالحین و متبعا للنبیین» (مفاتیح الجنان) شهادت مى‏‌دهم عمر با برکت خود را در بصیرت گذراندى، به صالحان اقتدا و از جمیع انبیا پیروى کردى.

نمونه‏‌هایى از بصیرت حضرت عباس(ع)

اوج بصیرت اباالفضل العباس در حماسه عاشورا بود و باید دانست تمامى حماسه‌‏آفرینان عاشورا، بى‏‌هدف و کورکورانه به کربلا نیامده بودند. آنان اهل بصیرت بودند، هم نسبت به درستى و حقانیت راه و رهبرشان و هم به این‏که وظیفه‏‌شان جهاد و یارى امام بود. این امر در کلام و شعار و رجز امام و یاران شهیدش مشهود است. حتى آگاهى امام حسین(ع) از فرجام شهادت در این سفر و آگاهانیدن یاران و همراهان نسبت به پایان این قیام، نوعى داشتن بصیرت و دادن بصیرت است، تا انتخاب افراد، آگاهانه باشد.
در شب عاشورا حضرت عباس(ع) در خدمت اباعبدا...(ع) نشسته بود. در همان وقت یکى از سران دشمن مى‏‌آید و فریاد مى‏‌زند: عباس‏‌بن على و برادرانش را بگویید، بیایند. عباس مى‏‌شنود؛ ولى اعتنا نمى‏‌کند، مثل این‏که ابدا نشنیده است.
آن‏چنان در حضور امام حسین(ع) مؤدب بود که آقا به او فرمود: جوابش را بده، هرچند فاسق است! اباالفضل العباس مى‌‏آ‌ید، مى‌‏بیند شمربن ذى‌‏الجوشن است، روى یک رابطه خویشاوندى دور که از طرف مادر با عباس دارد و هر دو از یک قبیله‌‏اند، خواست به خیال خود، خدمتى کرده باشد؛ تا حرف خودش را گفت، عباس پرخاش مردانه به او کرد و فرمود: «خدا تو را و آن کسى‏‌که این نامه را به دست تو داده است، لعنت کند. تو مرا چه شناخته‌‏اى و درباره من چه فکر کرده‏‌اى؟ تو خیال کرده‏‌اى من آدمى هستم که براى حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسین‌‏بن على(ع) را این‏جا بگذارم و بیایم دنبال تو؟ آن دامنى که ما، در آن تربیت شده‌‏ایم و آن سینه‌‏اى که از آن شیر خورده‌‏ایم، این‏طور ما را تربیت نکرده است» (موسوعة کلمات الحسین(ع) ص‏298) و در روز عاشورا وقتى به‌‏سوى دشمن هجوم برد، رجز مى‏‌خواند: «من از مرگ، آن هنگام که بانگ برمى‌‏آورد بیمى ندارم، تا این‏که پیکرم در میان دلیرمردان به خاک افتد. جانم فداى جان پاک پیامبر(ص) باد! منم عباس که کارم آب‏ آورى است و از دشمنان در روز رویارویى نمى‏‌هراسم.» (ینابیع المودة، ج‏2، ص‏341)
از آن‏جایى که حضرت عباس(ع) سمت علم‏دارى لشکر امام حسین(ع) را بر عهده داشت، تا آخرین لحظه در کنار امام(ع) بود و تا آخرین لحظه عمرش با تمام توان از او دفاع کرد. در این باره مى‌‏نویسند: وقتى علمى را که اباالفضل(ع) در کربلا در دست داشت، به دربار یزید آوردند، یزید دید آن پرچم جاى سالمى ندارد، پرسید: چه کسى آن ‏را حمل مى‏‌کرده است؟ جواب دادند: عباس فرزند على(ع). یزید گفت: «هکذا یکون وفاء الاخ لاخیه؛ باید وفاى برادر به برادر این‏گونه باشد» (سوگ نامه آل محمد، ص 301)
اما اوج تجلى بصیرت و ایثار و فداکارى او زمانى ظاهر مى‌‏شود که آب‏ آورى تشنه، با لب‏هاى خشکیده از سه روز بى‌‏آبى، در امواج آب قرار گیرد و در نهایت تشنگى، به یاد تشنگى برادر و مولایش، آب نمى‌‏آشامد و مى‏‌گوید: «اى نفس پس از حسین(ع) خوار باشى و پس از او هرگز زنده نمانى! این حسین(ع) است که دل از زندگانى شسته است اما تو آب سرد و گوارا مى‏‌نوشى؟ به خدا قسم که این شیوه دین من نیست.» (ینابیع المودة ج 2، ص‏341) و همین بصیرت بود که وى را شیفته خداوند و مطیع ذات حق کرده بود و به‌‏همین‏‌دلیل یکى از بهترین القابى که امام صادق(ع) به او داد، «عبد صالح» است که هم مقام بندگى و عبودیت را مى‌‏رساند و هم او را در ردیف صالحان قرار مى‌‏دهد. (السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله) (مفاتیح الجنان)
و نکته پایانى این‏که حضرت اباالفضل العباس(ع) شاگرد 4 امام است: پدرش، على(ع)، برادرانش امام حسن و امام حسین(ع) و برادرزاده‌‏اش حضرت سجاد(ع). چگونه مى‏‌توان شاگرد چهار امام(ع) بود و از تأثیر طهارت محیط در پرورش خود بهره‌‏اى نبرد و داراى بصیرت نافذ و بینش عمیق در دین نشد.
آرى او صاحب بصیرت و دایرة المعارف بصیرت و بینازیستن بود، بصیرتى که بر محور ولایت مى‏‌چرخید و ولایت‏مدارى را در رفتار و گفتار او متجلى مى‏‌کرد. آن‏جا که در روز عاشورا در حمایت از ولایت، جان خود را تقدیم کرد و وفادارى خود را در اشعار حماسى و رجزخوانى‏‌هایش بازگفت، چنان‏که فرمود: والله ان قطعتموا یمینى انى احامى ابدا عن دینى و عن امام...


/م118