جلوههاى سیاست اسلام در ۳مدل رفتارى موالید شعبان المعظم
-احیاى دین خدا و نجات اسلام از چنگال بدعتها؛
-اصلاح امت، امر به معروف و نهى از منکر؛
- تشکیل حکومت اسلامى و مبارزه با ستمگران.
امام سجاد(ع) و در کنار ایشان حضرت زینب(س) دو رکن اساسى نهضت سالار شهیدان، ابىعبدالله(ع) هستند که بىتردید در راستاى همان سیاستها - با تفاوت شرایط - حرکت نموده و دوام و بقاى نهضت حسینى مدیون فداکاریهاى آنهاست. متأسفانه چهره قهرمانانه امام سجاد(ع) توسط بعضى از دوستان ناآگاه و دشمنانآگاه تحریف شده و از امام بهعنوان چهرهاى پیوسته بیمار و کنار از مسائل سیاسى !! ساختهاند. بىتردید این تلقى نسبت به ساحت مقدس این امام شجاع و خستگىناپذیر ظلمى سترگ است! زندهترین دلیل، خطبههاى افشاگرانه امام سجاد(ع) در کوفه و شام و موضع سازشناپذیر امام با ستمگران و برخورد خشمگینانه با عالمان دربارى است. در این مقاله برآنیم شاهدى بر حضور فعال سیاسى امام(ع) در صحنه سیاسى آورده تا اندکى از حق آن امام مظلوم ادا شده باشد.
حضرت عباس نیز ستارهاى بود که در آسمان سیاست حسینى جلوه کرد و نمادى از بصیرت سیاسى در بلنداى تاریخ ارائه نمود.
الف- اصول سیره سیاسى امام حسین(ع)
توحید محورى
عاشورا نیز تجلیگاه توحید و محوریت خداپرستى است راه امام حسین(ع) همان خط توحیدمحورى و دوستى با خدا و کوشش در راه خداست. امام(ع) پیرامون بیان ماهیت و هدف قیام خود به این نکته اشارهکند: مگر نمىبینید که اطاعت خدا متروک گردیده است و به حق عمل نمىشود و از باطل مخالفت به عمل نمىآید. ایشان مردم را به حقمحورى و پذیرش فرمان خدا و تمسک به توحید سفارش مىنمود. قیام عاشورا براى خدا و در راه خدا بود و منافع مادى در آن هیچ دخالتى نداشت. آنحضرت خطاب به مردم مىفرماید: «و شما مىدانید که این قوم (یزید و یزیدیان) به فرمان شیطان درآمده و از اطاعت رحمان روى برتافتهاند و در زمین فساد به راه انداخته و حدود خدا را معطل داشتهاند. بیت المال را به نفع خود تصاحب کرده، وحرام خدا را حلال و حلالش را حرام نمودهاند. (بنابراین) براى مخالفت با آنان من از هر کسى سزاوارترم.»
هدایت و بیدارى سیاسى
قیام جاودانه عاشورا یک قیام خشن و برخاسته از خشونت صرف نیست بلکه امام(ع) گام به گام در صدد اصلاح امور امت اسلامى برآمد و به امر به معروف و نهى از منکر مىپرداخت آنگاه که استراتژى اصلاح و گفت وگو مؤثر واقع نشد، امام به نهضت جاودانه خود پرداخت و به وظیفه خود عمل نمود. در تاریخ اسلام حرکت خونبار حادثه عظیم عاشورا- از زبان امام حسین(ع) - حرکتى اصلاحطلبانه در امت اسلامى معرفى مىشود: «انى لماخرج اشراً و لا بطرا و لا ظالماً و لکن خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى ارید آن آمر بالمعروف و ناهى عن المنکر و اسیر بسیره جدى و أبى؛ من از روى تکبر و فخر یا ناسپاسى نعمت و یا بهدلیل طغیان و ظلم و فساد، قیام نکردهام؛ من براى انجام اصلاح امور امت جدم رسول خدا(ص) به پا خاستهام. من مىخواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره جدم رسول خدا(ص) و پدرم على بن ابیطالب(ع) عمل کنم.» امام در پى فتح قلوب بود. بنابراین از ابتداى حرکت خود به بیان مقاصد و اهداف خود مىپرداخت و در صحراى کربلا نیز هر روز بر بلندى مىرفت تا سخن حق را به گوش لشکر دشمن برساند و آنها را از باطل بیرون آورد.
قیام علیه ظلم
قیام عاشورا در فرهنگ قرآنى و آموزههاى دینى جایگاه خاصى دارد. آنگاه که امام(ع) بین دو گزینه حفظ اسلام یا حفظ جان خویش یکى را باید انتخاب نماید؛ دین را بر جان و مال و خاندان خود مقدم مىشمارد و به دفع فساد و اعتراض به ظلم و شرک مىپردازد و در راه خدا همچون بنیان مرصوص محکم و استوار جهاد نمود. امام حسین(ع) در اهمیت قیام علیه ظلم مىفرماید: «اى مردم! رسول خدا(ص) فرمود: هر کس از شما مردم، سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال مىشمارد و پیمان خدا را مىشکند و با سنت خدا مخالفت مىورزد و در میان بندگان خدا با گناهکارى و دشمنى رفتار مىنماید و اگر به او اعتراض نکند و یا او را از این امور با گفتار و رفتار باز ندارد، شایسته است که خداوند او را به همان جایگاهى وارد نماید که ستمگر وارد مىشود.» و فرمود: «من مرگ را جز سعادت نمىبینم و زندگى با ستمگران را جز بدبختى نمىپندارم». بنابراین خط امام حسین(ع) و جریان عاشورا راه طرد انحراف، ترک جاهلیت و ستمگرى است. در واقع طرد همه کسانى است که مردم را به بندگى مىگیرند و جان و مال آنها را غارت مىکنند. در یک کلام طرد و خیزش علیه همه دشمنان خدا و همه راههاى منتهى به غیر خداست.
تلاش براى تحقق حکومت دینى
اگر عاشورا را با تمام بنیادهایش بررسى کنیم باید گفت عاشورا زمینهسازى براى تحقق حکومت اسلامى و معرفى اهداف اسلام ناب است. لذا در وصیتنامه خود پس از ذکر امر به معروف و نهى از منکر مىفرماید: «اسیر بسیره جدى و أبى» یعنى سیره و روش من، همان سیره و روش جد و پدرم است، پیغمبر در مدینه حکومت تشکیل داد و روش علىبن ابیطالب(ع) نیز درمدینه و کوفه ادامه همان سنت بود. همچنین سیدالشهدا(ع) در سخنرانىهاى خویش شرایط امامت و رهبرى را ذکر و به اصول قسط و عدل استناد مىنماید. از دیگر شواهدى که به این امر اشاره دارد. بیعتگرفتن جناب مسلمبن عقیل از مردم کوفه براى تشکیل حکومت آنحضرت مىباشد. خلاصه آنکه امام حرکت نمود و به وظیفه الهى خویش عمل کرد و به قسمتى از اهداف خود رسید که ویراننمودن بنیان ظلم بود و در نهایت به احدى الحسنیین که جهاد و شهادت در راه محبوب بود رسید.
تکلیفگرایى دینى
آموزه تکلیف، راهبردى بسیار ظریف و راهگشا براى یک انسان دیندار است که براى عمل و رفتار خود حجت معتبر و شیوه مطمئنى را مىیابد. آموزه تکلیف در عمل و نظر، انسان را از افتادن در شبهات و مصلحتسنجىهاى نابجا حفظ و سمت و سوى الهى به رفتار او مىدهد. یکى از سنتهاى مشترک همه انبیا این است که باید اصول دعوت خود را به مردم برسانند و در این مورد از جانب پروردگار مورد سؤال قرار مىگیرند و هیچ عذر و بهانهاى نیز از آنان پذیرفته نمىشود. پیامبران در برابر خدا مسؤول هستند.
عمل و رفتار سیاسى و اجتماعى حضرت امام حسین(ع) برآمده از تکلیف گرایى واقع بینانه الهى است که خداوند را ناظر و شاهد بر تمام اعمال و رفتار آدمى و فرامین او را تنها راه نجات بشریت مىداند؛ براساس این نگرش هر مشکلى آسان و هر غربت و تنهایى به هماهنگى با جریان هستى مرتبط مىشود. زندگى حضرت سرشار از عمل به تکلیف است که مىتواند الگوى مناسبى براى سیاستمداران جامعه اسلامى باشد. در قیام عاشورا ملاک مسؤولیت و انجام وظیفه بود چراکه امام حسن(ع) با معاویه صلح مىکنند و بعد از امام حسن(ع) امام حسین(ع) آنرا ادامه مىدهد اما با روى کارآمدن یزید حضرت این مصیبت بزرگ را برنمىتابد و به هیچ وجهى به ادامه آنراضى نمىشود. حضرت(ع) قیام علیه ظلم و ستم را وظیفه مىداند که برعهده همه مسلمانان گذارده شده است و خود را موظف به عمل به این تکلیف مىداند. از جمله شواهد دیگر براین مسأله، اینکه: امام(ع) در روز عاشورا هرگاه از یاران او اذن میدان مىطلبیدند این آیه قرانى را که ناظر به عنصر تکلیفگرایى دینى است، تلاوت مىنمودند: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا؛ از مؤمنان مردانى هستند که آنچه با خداوند تعهد کرده بودند با صداقت وفا کردند؛ گروهى در راه رضاى حق جان باختند و گروهى به انتظار شهادتاند و هیچ عهد خود را تغییر ندادهاند.»
آزادىخواهى و عزتمندى
یکى از نقشهاى دین، بویژه اسلام، آزادسازى مردم از غل و زنجیرهاى گوناگون فردى و اجتماعى است. اسارت و بردگى انسان براى انسانهاى دیگر، مایه ذلت و پستى و کمال ناپذیرى او مىگردد و چنین ذلتى مورد نهى خداوند متعال و رسول اکرم(ص) است، رسول اکرم(ص) در اینباره مىفرماید: «کسىکه ذلت خود را به میل و رغبت بپذیرد، از خاندان ما نیست.» در فرهنگ دینى عزت متعلق به خدا و رسول خدا و مؤمنان است: «و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین» عزت مخصوص خدا و رسول خدا و مؤمنان است» و هیچ کافرى بر هیچ مؤمنى ولایت و تقدم ندارد: «ولن یجعل الله الکافرین على المؤمنین سبیلا» خداوند براى کافران بر مؤمنین ولایت قرار نداده است.» خداوند بلند مرتبگى و آزادگى و حریت را براى انسان مىخواهد و هیچ عبودیت و ذلتى را نزد مستکبران و زیادهخواهان نمىپذیرد.
سیدالشهدا(ع) درکلامى مشهور مىفرماید: «آگاه باشید که ابن زیاد مرا میان انتخاب دو چیز قرار داده؛ میان مرگ و بیعت ذلیلانه؛ ولى ذلت و خوارى از ما خاندان رسول خدا دور است؛ و نه خداوند این ذلت را بر ما مىپذیرد و نه رسولش و نه مؤمنان و نه دامنهایى که طیب و طاهرند.» لذا عاشورا صحنه ظهور عزت و غیرت و آزادگى است.
انتخاب آگاهانه یاوران
حرکت و قیام امام(ع) یک حرکت انتحارى و احساسى نبود بلکه حرکتى بزرگ و نشأتگرفته از عقلانیت دینى و آگاهى همهجانبه به ابعاد مسأله بود که براى پاسداشت از کرامت انسان و حفظ رسالت نبوى صورت گرفت. سیدالشهدا(ع) نه تنها خود با آگاهى کامل پاى در میدان نهادند بلکه کسانى را به یارى مىطلبید و یا آنها را مىپذیرفت که هدفى جز خداوند نداشته و آگاهانه پاى در رکاب مولاى خویش نهاده باشند. لذا امام در هنگام پیشنهاد عبیداللهبن حر، براى پذیرش کمک مالى و اعتذار از حضور در صحنه دفاع مقدس کربلا، چنین فرمود: «من آن نیستم که گمراهان را بهعنوان بازو و یاور برگزینم و به آنها تکیه کنم.» حضرت(ع) در مواقع مختلف به آگاهنمودن اصحاب خود و لشکریان دشمن مىپرداخت؛ حتى در آن لحظه که شمربن ذىالجوشن، عباس(ع) و برادرانش را بهدلیل نسبت مادرى فراخواند و آنها از صحبت با شخص فاسقى چون شمر خوددارى مىکردند، امام(ع) فرمود: با او گفتگو کنید، که قوم مادرى شماست و ببینید چه مىخواهد. در شب عاشورا امام با استفاده از تاریکى شب عهد خود را از دوش یکایک اصحاب و خاندان خود برداشت و آنها را از حوادث فردا آگاه نمود تا هیچ کس با جهل یا خجالت و رو دربایستى مجبور به ماندن نشود و هر کس بخواهد از معرکه جان سالم به در ببرد.
نفى منفعتطلبى
قیام عاشورا براى امت اسلام بلکه براى بشریت بود و نه براى منافع فردى یا جمعى خاص. چشمانداز عاشورا گستره وسیع اسلام و خط مستمر زندگى همه انسانها بود و در پى راهى جاوید بهسوى آزادى و عدالت براى کل تاریخ بود. امام حسین(ع) با تمام وجود از جان و مال وخاندان و اصحاب وارد میدان شد و براى خدا و انجام وظیفه و منافع بشریت به معرکه آمد و فرمود: «شکیباتر کسى است که منافع مادى دنیا را نادیده گیرد و بر بلاها صبر کند.» سیدالشهدا در مناجات عارفانه خویش با معبود چنین نجوا مىکند: «پروردگارا، تو مىدانى که قیام و اقدام مجاهدانه ما، براى رغبت در سلطنت مادى و بهرهبردارى از منافع زائد و پوسیده و پژمرده دنیا نبود، بلکه براى دیدن و نشان دادن و برگرداندن علامتهاى دین تو و براى اصلاح در شهرهاى تو بود و براى آنکه بندگان ستمدیده ات در امان باشند و به فرائض و سنن احکام تو عمل شود.»
ب) سیاست و حکومت در سیره امام سجاد(ع)
از جمله مباحثى که در سیره سیاسى حضرت امام زینالعابدین(ع) باید مورد توجه قرار گیرد. موضع امام(ع) در برابر قیام توابین و قیام مختار است. براى بررسى دقیق این موضوع باید چند نکته بهعنوان تغذیه این بحث مورد توجه قرارگیرد:
امام سجاد(ع) و قیام توابین
با توجه به شرایط حساس و بحرانى و خفقانى دوره امام سجاد(ع) و موضع تقیه حضرت، توقع بیانى صریح از حضرت در حمایت از این قیام، نابهجاست و حتى برعکس باید انتظار نکوهش را هم از امام داشت و لکن وقتى مجموع قرائن و شواهد را کنار هم مىگذاریم، تقریباً اطمینانبه رضایت امام(ع) به این قیام پیدا مىکنیم.
1. سلیمانبن صرد، یک فقیه مسلم بوده و او خوب مىدانسته که قیام بدون رضاى امام انتحار است، طبیعى است که بدون رضایت امام دست به این اقدام نزند.
2. این قیام از سوى شیعیان اهل بیت مورد استقبال قرار گرفت «فکان یجیبهم القوم بعد القوم و النفر بعد النفر؛ گروه، گروه پاسخ مثبت مىدادند.» بدونتردید این تحرکات از نظر امام، غایب نمانده و اگر نقد و نکوهشى بود ابراز مىداشت.
3. همانگونه که در روایت امام سجاد(ع) دیدیم، امام تأیید هر حرکتىکه در حمایت از اهل بیت باشد را واجب مىدانست و این قیام انگیزهاى جز حمایت از اهل بیت نداشت.
امام سجاد و قیام مختار
آنچه از مجموع عملکرد قیام مختار استفاده مىشود، این استکه او مىخواسته اقتدار پیدا کند تا در سایه آن انتقام خون قاتلین کربلا را بگیرد. او همکارى بسیار خوبى با حضرت مسلمبن عقیل سفیر امام حسین(ع) داشت و در زمان وقوع حادثه عاشورا در زندان بود.
مشاهده جنایات ابن زیاد بهویژه بر نیزه کردن سرهاى شهدا اندیشه انتقام را در وجود او زنده کرد و بالاخره این انگیزه مقدس رابه ظهور رساند و انتقام خوب و جانانه از جنایتکاران کربلا گرفت. آنها را کوچه به کوچه تعقیب کرد و از مخفىگاهها به در آورد و به سزاى اعمالشان رساند.
نکته مهم و اساسى بحث ما این است که بدانیم آیا امامسجاد(ع) با این قیام در ارتباط بوده یا خیر؟
انتظار اینکه بیان صریحى از امام سجاد(ع) به حمایت از قیام مختار در آن وضعیت خفقانى داشته باشیم انتظارى نابجا و دور از واقعیت است. بر این اساس ما باید بهدنبال شواهد و قرائن درمورد رضایت امام(ع) به این قیام باشیم.
شواهد و قرائن نشان مىدهد که امام از این قیام راضى بوده است: اولا، انقلابىهاى کوفه نزد محمدبن حنفیه آمدند و به او گفتند مختار قیام کرده است، نمىدانیم آیا این قیام مورد تأیید است یا نه؟ اگر مورد تأیید است ما هم وارد شویم. او گفت: «قوموا بنا الى امامى و امامکم علىبن الحسین؛ برخیزید نزد امام من و امامتان علىبن الحسین برویم.» وقتى بر حضرت وارد شدند محمدبن حنفیه خدمت امام گزارش داد که اینان با چه هدفى آمدهاند. حضرت فرمود: «یا عم لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب على الناس موازرته و قد ولیتک هذا الامر فاصنع ما شئت؛ عموجان! اگر برده سیاهى به حمایت از ما برخاست بر مردم واجب است که او را کمک کنند و من مسؤولیت این امر «ورود در قیام مختار را» به تو واگذار کردم هرگونه که خواستى عمل کن.»
از این متن استفاده مىشود که محمدبن حنفیه نماینده امام سجاد(ع) در این قیام بوده است.
ثانیاً، پس از آنکه مختار سر ابن زیاد را براى امام سجاد(ع) فرستاد و چشم امام به سر این جنایتکار افتاد، حضرت در حق مختار دعا کرد وفرمود: «الحمدلله الذى ادرک لى ثارى من اعدائى و جزى المختار خیرا؛ خدا را شکر که خداوند انتقامم را از دشمنان گرفت، خداوند به مختار جزاى خیر دهد.»
ج) ابوالفضل العباس؛ پرچمدار بصیرت و ولایتمدارى
امام صادق(ع) درباره ایشان مىفرماید: «کان عمنا العباسبن على نافذ البصیرة صلب الایمان جاهد مع ابى عبدا... و ابلى بلاء حسنا و...» (اعیان الشیعه، ج 7، ص430) عموى ما عباسبن على(ع) داراى بصیرت دینى و استوارى در باور بود. در راه خداوند در رکاب ابى عبدالله جهاد کرد و نیکو آزمایش داد و به شهادت رسید.
در زیارت مخصوص حضرت عباس(ع) هم به همین نکته اشاره مىشود که: «اشهد انک مضیت على بصیرة من امرک مقتدیا بالصالحین و متبعا للنبیین» (مفاتیح الجنان) شهادت مىدهم عمر با برکت خود را در بصیرت گذراندى، به صالحان اقتدا و از جمیع انبیا پیروى کردى.
نمونههایى از بصیرت حضرت عباس(ع)
اوج بصیرت اباالفضل العباس در حماسه عاشورا بود و باید دانست تمامى حماسهآفرینان عاشورا، بىهدف و کورکورانه به کربلا نیامده بودند. آنان اهل بصیرت بودند، هم نسبت به درستى و حقانیت راه و رهبرشان و هم به اینکه وظیفهشان جهاد و یارى امام بود. این امر در کلام و شعار و رجز امام و یاران شهیدش مشهود است. حتى آگاهى امام حسین(ع) از فرجام شهادت در این سفر و آگاهانیدن یاران و همراهان نسبت به پایان این قیام، نوعى داشتن بصیرت و دادن بصیرت است، تا انتخاب افراد، آگاهانه باشد.
در شب عاشورا حضرت عباس(ع) در خدمت اباعبدا...(ع) نشسته بود. در همان وقت یکى از سران دشمن مىآید و فریاد مىزند: عباسبن على و برادرانش را بگویید، بیایند. عباس مىشنود؛ ولى اعتنا نمىکند، مثل اینکه ابدا نشنیده است.
آنچنان در حضور امام حسین(ع) مؤدب بود که آقا به او فرمود: جوابش را بده، هرچند فاسق است! اباالفضل العباس مىآید، مىبیند شمربن ذىالجوشن است، روى یک رابطه خویشاوندى دور که از طرف مادر با عباس دارد و هر دو از یک قبیلهاند، خواست به خیال خود، خدمتى کرده باشد؛ تا حرف خودش را گفت، عباس پرخاش مردانه به او کرد و فرمود: «خدا تو را و آن کسىکه این نامه را به دست تو داده است، لعنت کند. تو مرا چه شناختهاى و درباره من چه فکر کردهاى؟ تو خیال کردهاى من آدمى هستم که براى حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسینبن على(ع) را اینجا بگذارم و بیایم دنبال تو؟ آن دامنى که ما، در آن تربیت شدهایم و آن سینهاى که از آن شیر خوردهایم، اینطور ما را تربیت نکرده است» (موسوعة کلمات الحسین(ع) ص298) و در روز عاشورا وقتى بهسوى دشمن هجوم برد، رجز مىخواند: «من از مرگ، آن هنگام که بانگ برمىآورد بیمى ندارم، تا اینکه پیکرم در میان دلیرمردان به خاک افتد. جانم فداى جان پاک پیامبر(ص) باد! منم عباس که کارم آب آورى است و از دشمنان در روز رویارویى نمىهراسم.» (ینابیع المودة، ج2، ص341)
از آنجایى که حضرت عباس(ع) سمت علمدارى لشکر امام حسین(ع) را بر عهده داشت، تا آخرین لحظه در کنار امام(ع) بود و تا آخرین لحظه عمرش با تمام توان از او دفاع کرد. در این باره مىنویسند: وقتى علمى را که اباالفضل(ع) در کربلا در دست داشت، به دربار یزید آوردند، یزید دید آن پرچم جاى سالمى ندارد، پرسید: چه کسى آن را حمل مىکرده است؟ جواب دادند: عباس فرزند على(ع). یزید گفت: «هکذا یکون وفاء الاخ لاخیه؛ باید وفاى برادر به برادر اینگونه باشد» (سوگ نامه آل محمد، ص 301)
اما اوج تجلى بصیرت و ایثار و فداکارى او زمانى ظاهر مىشود که آب آورى تشنه، با لبهاى خشکیده از سه روز بىآبى، در امواج آب قرار گیرد و در نهایت تشنگى، به یاد تشنگى برادر و مولایش، آب نمىآشامد و مىگوید: «اى نفس پس از حسین(ع) خوار باشى و پس از او هرگز زنده نمانى! این حسین(ع) است که دل از زندگانى شسته است اما تو آب سرد و گوارا مىنوشى؟ به خدا قسم که این شیوه دین من نیست.» (ینابیع المودة ج 2، ص341) و همین بصیرت بود که وى را شیفته خداوند و مطیع ذات حق کرده بود و بههمیندلیل یکى از بهترین القابى که امام صادق(ع) به او داد، «عبد صالح» است که هم مقام بندگى و عبودیت را مىرساند و هم او را در ردیف صالحان قرار مىدهد. (السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله) (مفاتیح الجنان)
و نکته پایانى اینکه حضرت اباالفضل العباس(ع) شاگرد 4 امام است: پدرش، على(ع)، برادرانش امام حسن و امام حسین(ع) و برادرزادهاش حضرت سجاد(ع). چگونه مىتوان شاگرد چهار امام(ع) بود و از تأثیر طهارت محیط در پرورش خود بهرهاى نبرد و داراى بصیرت نافذ و بینش عمیق در دین نشد.
آرى او صاحب بصیرت و دایرة المعارف بصیرت و بینازیستن بود، بصیرتى که بر محور ولایت مىچرخید و ولایتمدارى را در رفتار و گفتار او متجلى مىکرد. آنجا که در روز عاشورا در حمایت از ولایت، جان خود را تقدیم کرد و وفادارى خود را در اشعار حماسى و رجزخوانىهایش بازگفت، چنانکه فرمود: والله ان قطعتموا یمینى انى احامى ابدا عن دینى و عن امام...
/م118