قضاوت های علی(ع)/ زنی که فرزند خویش را انکار می کرد!

کد خبر: 14745

وارث: دوران کوتاه حکومت امام علی(علیه السلام) بهترین مصداق برقراری عدالت در جامعه اسلامی می‌باشد. عدالتی که همگان را برابر ساخت و حقوق را به تساوی تقسیم نمود. جامعه‌ای که در آن سیاه و سفید، عرب و عجم، با یکدیگر تفاوتی نداشتند. هر کس می‌توانست به راحتی حقوق خویش را دریافت کرده و بدون دغدغه به امرار معاش پردازد. سیره امام علی (علیه السلام) بهترین الگو برای هر انسانی است که می‌خواهد عادلانه زندگی نماید. بدین منظور در این مجال به بیان نمونه ای از قضاوت های امام علی(ع) پرداخته ایم که در ادامه می خوانید؛

زنی که فرزند خویش را انکار می کرد

او که جوانی نورس بود سراسیمه و شوریده حال در کوچه هاي مدینه گردش می کرد، و پیوسته از سوز دل به درگاه خدا می نالید: اي عادل ترین عادلان! میان من و مادرم حکم کن.

عمر به وي رسید و گفت: اي جوان! چرا به مادرت نفرین می کنی؟!

جوان: مادرم مرا نه ماه در شکم خود نگه داشته و پس از تولد دو سال شیر داده و چون بزرگ شدم و خوب و بد را تشخیص دادم مرا از خود دور نمود و گفت: تو پسر من نیستی!

عمر رو به زن کرد و گفت: این پسر چه می گوید؟

زن: اي خلیفه! سوگند به خدایی که در پشت پرده نور نهان است و هیچ دید هاي او را نمی بیند، و سوگند به محمد صلی الله علیه و آله و

خاندانش! من هرگز او را نشناخته و نمی دانم از کدام قبیله و طایفه است، قسم به خدا! او می خواهد با این ادعایش مرا در میان عشیره و بستگانم خوار سازد. و من دوشیز هاي هستم از قریش و تاکنون شوهر ننموده ام.

عمر: بر این مطلب که می گویی شاهد داري؟

زن: آري، و چهل نفر از برادران عشیر هاي خود را جهت شهادت حاضر ساخت.

گواهان نزد عمر شهادت دادند که این پسر دروغ گفته، می خواهد با این تهمتش زن را در بین طایفه و قبیله اش خوار و ننگین سازد.

عمر به ماموران گفت: جوان را بگیرید و به زندان ببرید تا از شهود تحقیق زیادتري بشود و چنانچه گواهیشان به صحت پیوست بر جوان حد افتراءجاري کنم.

ماموران جوان را به طرف زندان می بردند که اتفاقا حضرت امیرالمومنین علیه السلام در بین راه با ایشان برخورد نمود. چون نگاه جوان به آن حضرت افتاد فریاد برآورد: اي پسر عم رسول خدا! از من ستمدیده دادخواهی کن. و ماجراي خود را براي آن حضرت شرح داد.

امیرالمومنین علیه السلام به ماموران فرمود: جوان را نزد عمر برگردانید. جوان را برگرداندند، عمر از دیدن آنان برآشفت و گفت: من که دستور داده بودم جوان را زندانی کنید چرا او را بازگرداندید؟!

ماموران گفتند: اي خلیفه! علی بن ابیطالب به ما چنین فرمانی را داد، و ما از خودت شنیده ایم که گفته اي: هرگز از دستورات علی علیه السلام سرپیچی مکنید.

در این هنگام علی علیه السلام وارد گردید و فرمود: مادر جوان را حاضر کنید، زن را آوردند و آنگاه به جوان رو کرده و فرمود: چه می گویی؟ جوان داستان خود را به طرز سابق بیان