۲۰ دستورالعمل از آیت الله فاطمی نیا

کد خبر: 23496
گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند.
وارث: گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند.

۱. هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه می آیند. این ما هستیم که باید این نورها راحفظ کنیم .

شیعیان امیر المؤمنین نزد خدا عزیز هستند. اینها اگر بر نمازها مراقبت کنند، مسئله والدین، مسئله غیبت و حسن خلق و ..را رعایت کنند، این انوار هر روز به در خانه شان می آید.

منتها ما چه می کنیم؟ این انوار را حفظ نمی کنیم. از یکی از بزرگان علما که با آشیخ حسنعلی (نخودکی اصفهانی) محشور بود، پرسیدم ایشان چگونه به این مقام نزد خدا رسیدند؟ آن ولی خدا جواب داد: ایشان هر چه به دست می آورد نگه می داشت. ولی ما انوار را ضایع می کنیم. شب بلند می شود نماز شب می خواند، صبح می نشیند غیبت می کند. نور نماز شب رفت. با یک حرف تلخ این نورها از بین می رود.

۲. من تعجب می کنم از بعضی ها! یک خانم مؤمن ۲۰ بار عمره رفته. بار ۲۱ به او می گویند بیا این پول عمره را بده برای یک دختر یتیم، می گوید: نه من نمی توانم. دوستان همه دارند می روند عمره، من چطور نروم. حالا به این خانم بگو شما این همه عمره رفتی، مسئله اخلاق را در خانه رعایت می کنی؟ مگر دین خدا مسخره است؟ هر سال عمره می روی یک عیب وبدی را از خودت دور نکردی؟ یا آقا؛ فرقی ندارد. آقا بد اخلاق بشود، عبادتش ضایع می شود. خانم بد اخلاق بشود، عباداتش ضایع می شود.

۳. مستحب با جایز فرق دارد. مستحب یعنی وقتی انجام دادی یک چیزی هم گیرت می آید. حالا یکی از مستحبات قاضی که در مسند قضا نشسته این است که اگر متهمی را پیش او آوردند، دید موضوع اتهام از حقوق مردم است، باید ساکت شود شواهد را جمع کند و حکم کند. اما اگر قضیه از حقوق خدا بود، مستحب است ، یعنی مثل نماز نافله می ماند، که قاضی حرفها در دهان متهم بگذارد. مثلا متهمی را بیاورند که شراب خورده است. قاضی بگویدَ: کی؟ نه! یک داروهایی هست برای درد دندان که بوی بدی می دهند، این بنده خدا از آنها استفاده کرده است. قاضی باید اینها را بگوید. اگر دین این چیزی بود که در کوچه و خیابان می دیدیم، صرف نمی کرد امام حسین در راهش شهید بشود.

۴.خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم: آقا را از مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهد است الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را. ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: ۱. عمدا نماز نخواندن ۲. به ناحق آدم کشتن ۳. عقوق والدین ۴. آبرو بردن .

این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استاد العلما بود، برای من تعریف می کرد: به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟ می گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت: آبروی کسی رانبر! الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها. آبرو می برند. عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم.

روایت داریم که می فرمایداغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند.

امیر المومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هرچه را که می شنوی بگویی، دروغ گو هستی.

۵. گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره، در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می شود.

اما اگر نه ؛ دفعه اول سوز و گداز داشت، دفعه دوم کمتر، دفعه سوم کمتر و اگر برایش معمولی شد؛ او طعمه شیطان می شود. شدیدترین گناه، گناهی است که صاحب آن آنرا کوچک شمارد.

۶. دوره ای شده که همه چیز صاحب دارد غیر از دین ومعارف. همه متولی دین شده اند. اگر درباره طب بخواهیم صحبت کنیم باید آقای دکتر بیاید. اما دین؛ طرف می نشیند چشمش را هم می بندد و می گوید: فکر می کنم فلان آقا اشتباه کرده، فلان چیز حلا ل است و ....دین به همین سادگی است؟ همه الان صاحب معارف شده اند. همه عارف شده اند. به جوانی گفتم چرا می روی فلان جا؟ گفت حاج آقا سیمش متصل است. گفتم تو مبتدی هستی سیم را هم تشخیص می دهی؟ من اسم این عرفان را گذاشتم عرفان سیمی. هر کسی را بهر کاری ساختند. متخصص مهم است یک آسپیرین ما از دست غیر متخصص نمی خوریم بعد درباره دین.....

۷. فرد وارد بازار قیامت می شود، فکر می کند خبری است. تعجب میکند؛ خدایا پس چه شد؟ نمازها، عمره ها ؟ می گویند تو دل شکستی. ریا کردی. زهر زبان ریختی. ببینید ما درد دل می کنیم. جوان عزیز اگر عروج می خواهی، می خواهی به جایی برسی از خانه خودتان شروع کن! دل خواهرت را شکستی. برو درستش کن. دل مادر وپدر را شکستی، از خانه شروع کنید.

جوانانی هستند که محاسن دارند، انگشتر دارند، عطر هم می زنند، در بیرون هیئت ولی در منزل بروی بپرسی، هیچ کس از او راضی نیست. پس برای چه هیئت رفته بودی؟ چرا جلسه رفته بودی؟ پس استاد یعنی چه؟

۸. اگر صدای خوشی می شنوید، خوشتان می آید، باید سجده شکر به جا بیاورید. چون عده ای درک نمی کنند این نعمت توجه به ظرائف است.

۹. تقوا مراتب دارد. مراتب عالیه دارد. مراتب نازله دارد. وقتی قرآن نازل شد مردم چند دسته بودند. عده ای می گفتند اصلا گوش ندهند. حتی سر و صدا راه می انداختند تا کسی قرآن را نشنود. دسته دیگر می گفتند آقا صدا نکنید ببینیم چه می گوید؟ این از مراتب نازله تقوا بود. خیلی ازاین ها بعد از گوش دادن منقلب شدند. قرآن هدایتشان کرد. بی خود نبود که خانه و قوم و خویش خود را ترک کردند ورفتند جلوی نیزه و شمشیر، همراه پیامبر جنگیدند.

۱۰. قرآن ظرائفی دارد که متقین می فهمند، ظرائف قرآن برای متقین است.

۱۱. اول مظلوم از انسانها امیرالمومنین است و در دعاها دعای کمیل، این دعا خیلی مظلوم است. در تیراژ بالا چاپ می شود، هر مجلسی هم که بروید دعای کمیل داریم.

اولا که وسط دعای کمیل ، سخنرانی می کنند که دعای کمیل می شود سه ساعت. دعای کمیل بیست دقیقه است. ما حق نداریم دعای امیر المومنین رابکنیم سه ساعت.

اگر استادی نورانیتی داری، مختصر توضیح بده وسط دعا هر چه شعر بلد بود می خواند. همه بیچاره می شوند. می گویند جوان نمی رود دعای کمیل. خوب تو نمی گذاری.

مولوی می گوید درقدیم مؤذن بد صدایی بود. دیدند روزی صف بلندی از هدایا و تحفه ها تشکیل شده برای این مؤذن بد صدا. تعجب کرد و علت را پرسید. گفتند همه این افراد در صف مسیحی هستند. گفت چرا برای من تحفه آورده اند. گفتند برای صدایت. گفت صدای من که بد است. گفتند این مسیحی ها شش ماه با یک دختر مسیحی سر مسلمان شدنش بحث داشتند. دختر اصرار داشت که من می خواهم مسلمان بشوم. مسیحی ها هم در طول شش ماه نتوانستند او را قانع کنند. صدای تو را که شنید گفت من اصلا اسلام را نمی خواهم. این تحفه و هدایا قدردانی مسیحیان از توست.

۱۲. کشف و شهود صحیح فرقی با برهان ندارد. الا در ظهور و خفا.

۱۳. شیطان را باید شناخت. شعار می دهند می گویند شیطان قوی است. نه شیطان قوی نیست؛ ما به شیطان رو می دهیم. ما بچه بودیم در محلات و خانه های پر درخت تبریزبازی می کردیم. دیدیم ناله یکی از بچه ها بلند شد. دیدیم یک بچه عقرب پیدا شد از مورچه کمی بزرگتر. این بچه ،طفلک داشت سیاه می شد.

بچه عقرب از بند انگشت هم کوچک تر بود. عقرب فقط یک لنگه کفش می خواهد. شما الان نمی توانید بگوئید عقرب قوی است ولی موذی است. رو بدهی میاید در آستین آدم.

شیطان هم ضعیف است. نگوئید قوی است. این طور بگوئید روبروی خدا ایستاده اند. شیطان قوی نیست؛ موذی است.

۱۴. خداوند در قرآن می فرماید بر بنده من، کسی تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش می روند. جوانان عزیز، اخلاقتان را زیباتر کنید، نمازها را مرتب بخوانید، مسئله والدین را رعایت کنید وعمل به وظیفه بکنید، مطمئن باشید شیطان می رود.

۱۵. جسارت به یک مقام نشان بزرگی اوست. چون دشمن چیزی جز بی حرمتی و جسارت ندارد.

۱۶. دعا از معجزات قولی پیامبر است.

۱۷. آدم این را متوجه شود که جز خدا کسی جواب مضطر را نمی دهد، همه کارهایش درست می شود. دعای امن یجیب را با جان بخوانید!

۱۸. آقایان حیف تان نمی آید مادرها را اذیت می کنید؟ سید رضی جامع نهج البلاغه پس از مرگ مادرش گفت: بعد از این با کلام دست بلاها را رد کنم؟ دست مادرکه بالا میرود بلاها از شما دور می شود. حیف نیست سر یک چیز جزئی مادر را می رنجانید؟ از مجلس روضه برگشته مادر را می رنجاند؛ قبول باشد!

۱۹. آ شیخ موسی دبستانی را من زیارت کردم. خیلی لطیف بود. از شاگردان آیت الله قاضی بود. یک شب بلند می شود برای نماز شب. قبل از بیدار شدن برای نماز شب در خواب می بیند که یک نفر گفت:« یا موسی إقبل و لا تخف انک من العاملین» ( ای موسی رو کن و نترس که تو در امانی.) نماز شب را خواند و خوابید، دیگر بلند نشد. همانطور در خواب رفت.

۲۰. سفره خدا بزرگ است. پیرزنی نابینایی جلوی حضرت موسی را گرفت. گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. حضرت موسی گفت باشد. پیرزن گفت: دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت : چشمانش را خدا داد، دیگر و ...وحی آمد که موسی چرا فکر می کنی؟ مگر از تو می خواهد؟
/س.ب215