کسی که خانه خود را برای ساخت مسجد فروخت

کد خبر: 2465
حاج اسماعیل، اندامی ورزیده و تنومند داشت و با قدرت بدنی خود کمپرسورهای ۳۰ تا ۴۰ کیلویی را به تنهایی تا ارتفاعات بر دوش می‌کشید و ساعت‌ها در مناطق صعب العبور پیاده روی می‌کرد.

وارث: حدیث عاشقان خمینی(ره) حدیثی دیگر است از عشق راستین؛ که روزگاری به تمثیل، فرهاد و شیرین و مجنون و لیلی داستان‌ها بودند، امتی صادق و دلسوخته آتش عشق امامی استوار و پا بر جا چون کوه، که پهنه وسیع زمان و گستره پهناور زمین کمتر نظیر آن را دیده است.

عاشقان امام راحل هر جام بلای پیر و مرشدشان را، نه چون جام شوکران، که چون شراب طهور سر می‌کشیدند و پروانه‌وار به حول هاله زیبای شمع وصال دوست می‌گردیدند و بی مهابا به قربانگاه عشق می‌شتافتند و جسم و جان خود را سخاوتمندانه نثار می‌کردند.


از زمزه این پاکان «حاج اسماعیل حسنی» عاشق صادق و پاک باخته‌ای بود که سر از پا نشناخته، بی‌هوا و هوس و پر از هوای وصال یار، پا به این معبد پرنور عشق نهاد و شراب نوشین شهادت را مستانه سر کشید.
حاج اسماعیل ششم آبان ماه ۱۳۲۰، در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز در روستای اسفجین، از توابع زنجان متولد و تعالیم روح بخش اسلام را از پدر و مادر آموخت و سپس برای طلب علم و دانش راهی مدرسه شد و به آموختن علوم روز پرداخت.

پیش از انقلاب، در فعالیت‌های اسلامی تا حد امکان مشارکت داشت و جزو نمازگزاران مسجد «پنج تن آل عبا» بود.

وقوع انقلاب اسلامی تقویت گرایش‌های اسلامی و انقلابی شهید حسنی را موجب شد، به طوری که برای سرنگونی رژیم پهلوی در کنار امت مسلمان فعالانه شرکت جست، حضور مداوم وی در مساجد، چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، سبب شد تا وی ادامه فعالیت‌های مذهبی خود را پس از انقلاب در این سنگر پی گیرد.

وی معتقد بود تا انقلاب با خطرات گوناگون مواجه است و خفاشان شوم نمی‌توانند نور انقلاب را تاب آورند. باید از این نهال نو پا حمایتی همه جانبه کرد و برای استواریش از هیچ کوششی دریغ نورزید.


اسماعیل با اخلاص و ایثار تمام به ترمیم و بازسازی مسجد محل مبادرت ورزید و همه روزه، از بامداد تا شامگاه با دل و جان تلاش می‌کرد. برای اثبات ایثار وی کافی است به فروش منزل مسکونی‌اش و خرج پول به دست آمده برای بازسازی مسجد، اشاره کنیم. مسجد برای او محل و مامنی بود که مسلمانان در آن جمع می‌شدند و پایبندی به اعتقاداتشان گسترش می‌یافت.
حاج اسماعیل با ایجاد پایگاه مقاومت بسیج در این مسجد، جوانان بسیاری را در این پایگاه تربیت و آنان را با مسایل نظامی و عقیدتی آشنا ساخت، تا این جوانان آینده سازان ایران اسلامی شوند.

سال ۱۳۶۱، حاج اسماعیل همکاری خود را با دفتر پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی استان زنجان آغاز کرد، پیش از آن در عملیات محرم (۱۳۶۱) شرکت داشت، اما از سال ۱۳۶۲ و پیش از عملیات خیبر به جمع جهادگران پیوست.


آغاز فعالیت وی در جهاد سازندگی، رانندگی با پایه یک بود. او علاوه بر این، در عملیات های بدر، کربلای ۵، ۴ و ۱۰، شط علی، نصر ۸ و ۹ و بیت المقدس ۲ شرکت داشت و با سمت‌های مختلفی در پیشبرد این عملیات‌ها نقش ایفا می‌کرد.

برای مثال در عملیات خیبر راننده ماشین‌های کمپرسی و تیرانداز دوشکا بود و در عملیات بدر به عنوان راننده کمپرسی خدمت می‌کرد. در منطقه هورالعظیم به عضویت گروه نجات درآمد و با جرثقیل ۲۵ تنی، خودروهایی را که به داخل باتلاق سقوط کرده بودند، بیرون می‌کشید.

حاج اسماعیل اندامی ورزیده و پیکری قوی و نیرومند داشت، به طوریکه همرزمانش می‌گویند با وزنی بیش از ۱۰۰ کیلو قادر بود، کمپرسورهای ۳۰ تا ۴۰ کیلویی را به تنهایی تا ارتفاعات بر دوش کشد و ساعت‌ها در مناطق صعب العبور پیاده روی کند.

وی مشهور به «پهلوان جبهه‌ها» بود، شجاعت جوانمردی آمیخته با تواضع و ادب، حاج اسماعیل چنان پرکار، چنان متعهد بود که در هر واحدی کار می‌کرد، تحولات عظیمی در آن واحد اتفاق می‌افتاد، عشق به معبود و پروردگار، پیوسته آرزوی زیارت خانه خدا را در سر می‌پروراند تا آنکه از طریق پشتیبانی جنگ جهاد استان زنجان به سفر روحانی حج اعزام شد.

پس از بازگشت از خانه خدا، مدتی را در روستای اسفجین به شغل شریف کشاورزی پرداخت، اما اشتیاق به جهاد در راه خدا، چنان در دل این مجاهد خدا لبریز بود که طولی نکشید، با حال آشفته، به سرعت خود را به جبهه‌ها رساند.

هنگامی که از حاج اسماعیل پرسیدند: «چرا چنین سراسیمه و با عجله خود را به جبهه رساندی؟» پاسخ داد: «حال عجیبی دارم، مانند این است که ندایی درونی به من می‌گوید حالا وقت غفلت نیست. احساس می‌کنم در موقعیتی هستم که امام حسین (ع) بی یاور شده و ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر داده است و من باید همانند علی اصغر (ع) به ندای امام لبیک بگویم.»

۲۴ دی ماه ۱۳۶۶ بود که هنگام وصال یار رسید، حاج اسماعیل حسنی، این مجاهد خستگی ناپذیر در ارتفاعات «گردش» منطقه «ماووت» پیش از عملیات بیت المقدس «۲» با کمپرسور به چاله زدن برای ساخت جاده مشغول بود، که به وسیله ترکش گلوله خمپاره از ناحیه گردن و دست راست عمیقاً مجروح شد، به راحتی نمی‌توانستند او را به عقب و پشت جبهه منتقل سازند چرا که هم جاده بسیار ناهموار بود و هم خونریزی شدیدی داشت، مدت طولانی بدن مجروح حاج اسماعیل همانجا در حلقه یاران مانده بود که سرانجام به سبب خونریزی شدید به لقای حق شتافت و عمر پرثمرش با شهادت ختم به خیر شد.

سید فرهاد سیوانی از دوستان شهید بزرگوار می‌گوید: وقتی خبر شهادت حاج اسماعیل حسنی رسید، همگی را به شدت منقلب ساخت و قرار شد با چند تن از برادران جهادی، این خبر را به پدر و مادر پیر و مریض احوال وی در روستای اسفجین برسانیم.

وی ادامه می‌دهد: پدر پیر و نورانی این بزرگوار به محض دیدن ما از دور به دیوار تکیه زد و اشک در چشمانش نشست و با بغضی در گلو گفت: بالاخره خوابی که دیده بودم تعبیر شد و پسرم به شهادت رسید.
وی افزود: پدر حاج اسماعیل ادامه داد، دیشب خواب پسرم را دیدم، در حالیکه دو سیب در دست داشت. یکی از سیب‌ها را خورد و دیگری را به من داد و گفت پدر مواظب این سیب باش از او پرسیدم منظورت چیست؟ و او پاسخ داد: من شهید می‌شوم. از تو می‌خواهم مواظب فرزندانم باشید.

یاد حاج اسماعیل حسنی، این رزمنده با غیرت، شجاع، خوش رو، وفادار، پرکار و اخلاص همیشه در ذهن همرزمانش زنده است.
/ق103