یار هفتاد و سوم....

کد خبر: 4652
اگر همه‌جا کربلاست؛ پس مردم هر سرزمینی می‌توانند کوفی باشند! و گریه بکنند اما گریه‌ای به خط کوفی…

وارث:… راوى گوید: مردمى که در مسجد بودند؛ یکباره ناله و فریاد از دل برکشیدند و هاى هاى گریستند.

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: آیا بر حسینم گریه می‌کنید و او را یارى نمی‌کنید؟!!!

***

«تقدیم به ۳۵سال اشک؛ اشک‌هایی از جنس حماسه»

هر روضه حال و هوایی دارد و تو را به سمتی از جنّت الحسین علیه السلام می‌برد. اما اگر نظر مرا بخواهی؛

«خطرناک‌ترین!» روضه‌ی مقتل این جمله است:

أَ تَبْکُونَهُ وَ لَا تَنْصُرُونَه‏؟!!!

… راوى گوید: مردمى که در مسجد بودند؛ یکباره ناله و فریاد از دل برکشیدند و هاى هاى گریستند.

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: آیا بر حسینم گریه می‌کنید و او را یارى نمی‌کنید؟!!!

سپس آن حضرت با رنگى افروخته و چهره‏اى سرخ بازگشت‏…

داستان اشک، داستان پر رمز و رازی است. ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود. صفحات تاریخ را تندتر ورق بزن. این صفحه را نگاه کن؛ دقیق‌تر نگاه کن. بله؛ درست است:

۶۱/۱/۱۰؛ اینجا کربلاست؛ساعت حدود سه و نیم بعد از ظهر…

حضرت زینب سلام الله علیها رو به عمر سعد ملعون می‌کند: «یا عمر بن سعد! أ یقتل‏ أبو عبد اللّه و أنت تنظر إلیه؟!» آیا اباعبدالله را می‌کُشند و تو نگاه می‌کنی؟!!! و باز راوی می‌گوید: «فصرف بوجهه عنها و کأنّی أنظر الى دموع‏ عمر و هی تسیل على خدّیه و لحیته!» دیدم عمر سعد روی خود را برگرداند در حالی که از شدت گریه، اشک بر صورت و محاسنش جاری بود!

تعجب نکن؛ عمر سعد هم گریه کرد! اما فقط گریه کرد…

آیا این صدای علی علیه السلام که گوش تاریخ را پُر کرده‌است؟! نه؛ این آوای زینتِ پدر است؛ زینب سلام الله علیها…

یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ! یَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ أَ تَبْکُونَ‏ ؟فَلَا رَقَأَتِ الدَّمْعَةُ وَ لَا هَدَأَتِ الرَّنَّة…

«اى مردم کوفه! اى نیرنگ بازان و بی‌وفایان،آیا گریه می‌کنید؟ اشکتان خشک مباد و ناله شما فرو ننشیند…»

و کوفیان فقط گریه کردند و گریه کردند و گریه کردند…

اگر همه‌جا کربلاست؛ پس مردم هر سرزمینی می‌توانند کوفی باشند! و گریه بکنند اما گریه‌ای به خط کوفی…

اما تو باید بمانی؛ نه یک سال و دو سال، ۳۵سال! باید به ما «مشقِ اشک» بگویی! می‌دانم سخت است اما اگر تو نباشی؛ کار پدرت را چه کسی ادامه دهد؟ ای سیدالساجدین!

«شیعیان دفترِ دل را باز کنید؛ امروز مشق علی اصغر علیه السلام داریم؛ فردا مشق علی اکبر علیه السلام… مشق عمویم را هر کسی تاب شنیدن ندارد؛ بماند سر فرصت…»

اگر تو نبودی، اشک‌های من جنسش کوفی بود! اصلا شما خاندان همه‌ی مشق‌هایتان حماسی است؛ چون بناست که قیام و قائم از شما باشد و لاغیر…

بر اشک‌های خودم، گریه می‌کنم….

نکند؛ خاک بر دهانم! نکند اشک‌های من هم کوفی باشد… بر اشک‌های خودم، زار زار گریه می‌کنم!

زمین از حجت خدا خالی نیست! از او بپرس تا جوابت را بگیری…

«انتظارى که از آن سخن گفته‏اند، فقط نشستن و اشک‏ ریختن نیست؛ انتظار به معناى این است که ما باید خود را براى سربازىِ امام زمان آماده کنیم. سربازىِ امام زمان، کار آسانى نیست. سربازىِ منجى بزرگى که مى‏خواهد با تمام مراکز قدرت و فساد بین‏المللى مبارزه کند، احتیاج به خودسازى و آگاهى و روشن‏بینى دارد.»

از خدا آرزوی اشک‌های یاری دارم؛ اشک‌هایی از جنس گریه‌های یار ۷۳اُم!‌

آیت الله العظمی اراکی رحمه الله: اگر آقای خمینی در کربلا بود، یاران امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا که تعدادشان ۷۲ نفر بود؛ ۷۳ نفر می شدند.

به قلم: وحید ولی