حجت الاسلام علی پناه: به نبودن امام زمان (عج) عادت کرده ایم+ گزارش تصویری
وارث: مراسم اربعین شهید مدافع حرم امیر سیاوشی در آستان مقدس امام زاده علی اکبر علیه السلام چیذر، با سخنرانی حجت الاسلام میثم علی پناه و مداحی حاج احمد نیکبختیان و حاج حامد خمسه برگزار شد..
در ادامه خبر متن سخنان حجت الاسلام میثم علی پناه را می خوانید:
اولین اصل در ولایت مداری، التزام عملی به ولایت است
یکی از ویژگی های شهدای حرم، ولایت مداری و التزام عملی به امر خطیر ولایت است. ما هم برای تاسی به شیوه ی این عزیزان باید بدانیم ولایت مداری یعنی التزام عملی و تقید به سه اصل مهم. اولین اصل و شاخصه و مولفه ی یک انسان ولایت مداری، معرفت و شناخت پیداکردن نسبت به جایگاه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. آنچه که موجب میشود این شهیدان، با آغوش باز از شهادت استقبال کنند و به میدان پرخطر بروند، این پشتوانه عظیم معرفتی است. چون جان برای انسان بسیار ارزشمند است. حفظ جان برای انسان در اولویت است. سردار شهید همدانی گفته بودند: در یک مقطعی تکفیری ها موفق شده بودند تا 20 متری حرم حضرت زینب سلام الله علیها برسند. این بچه شیرها و مدافعان حرم در مقابل آنها قدعلم کردند و شعاری میدادند که تکفیری ها می لرزدیند. شعارشان این بود؛ بی بی نمی گذاریم دوباره شما را به اسارت ببرند. جنگ در سوریه بسیار دشوارتر از جنگ تحمیلی است. در جنگ تحمیلی با دشمنی طرف بودیم که به اندازه داعش و تکفیری ها وحشی و غیر انسانی نبود. تکفیری ها با عقاید میجنگند. تحت آموزشهای سخت بوده اند. جنگیدن با اینها کارهر کسی نیست. نیاز به شجاعت زیادی دارد.
اتفاقات شیرین پس از ظهور
امام زمان عجل الله تعالی در هنگام ظهور ندا میدهند: ألا یا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده * ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام طرحوه عریانا؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جدّ من حسین را برهنه روی خاک افکندند. ظهور ایشان دفعتا و ناگهانی اتفاق می افتد.
متاسفانه به نبودن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عادت کرده ایم. جای خالی ایشان را در زندگی احساس نکرده ایم. چرا در زندگیمان احساس نیاز به امام زمان نمیکنیم. اگر شیعیان به اندازه ی نوشیدن یک لیوان آب، احساس نیاز به امام پیدا کرده بودند، تا حالا ظهور اتفاق افتاده بود چون امام و جامعه مهدوی را نمی شناسیم، اگر بدانیم در هنگام ظهور چه مسائلی در انتظارمان هست و چه نعمت هایی پس از ظهور می رسد، از ته دل فریاد میزدیم: اللهم عجل لولیک الفرج. در احادیث وارد شده است، زمین چیزی از بذرهای خود را نگه نمی دارد مگر اینکه آن را بیرون می دهد، و آسمان چیزی از باران رحمتش را نگه نمی دارد جز اینکه آن را سیل آسا بر مردم فرو می ریزد. کینه ها از دلها زدوده می شود و درندگان و چهارپایان با یک دیگر سازش می کنند تا جایی که یک زن با طبقی بر سر از عراق تا شام تنها سفر می کند، همه جا قدم بر سرزمین سبز و خرم می گذارد و درنده ای او را نمی آزارد و گرفتار ترس و اضطراب نمی شود. کسی تعدی و دست درازی نمیکند. اگر شناخت به امام زمان داشتیم، مردم میفهمیدند دستشان از چه گوهری کوتاه است. اجتماعاتی برای تمنای ظهور ایجاد میشود، نظیر اجتماعاتی که برای تماشای فوتبال ایجاد میشد. اگر آه ما از جنس نیاز بود آقا می آمد. اگر احساس نیاز به حضرت در ما ایجاد میشد، صبح جمعه خواب نداشتیم.
بی تفاوتی تشیع نسبت به امر ظهور
متاسفانه جامعه تشیع نسبت به ظهور بی تفاوت شده. چند تا یار جان برکف دارند که ظهور کنند. حضرت اباعبدالله یارانی مثل حبیب ابن مظاهر، سردارانی مثل ابوالفضل علیه السلام داشت، علی اکبر و ... داشت، اما امام زمان عجل الله تعالی چنین یارانی ندارند. وقتی برای ما نبودن ایشان مساله ای نیست، آمادگی برای ظهور نداریم. آیا مثل شهدای دفاع از حرم جان بر کف و ایثار گر هستیم؟
شیخ مرتضی زاهد 40 سال مجاهده با نفس و مکاشفه داشتند. بعد از 40 سال در یکی از تشرفات به حرم حضرت عباس موفق به دیدار صاحب الزمان شدند. در آن دیدار از حضرت پرسیدند: چرا بعد از 40 سال موفق به دیدارت شدم. حضرت به ایشان که ضرب المثل زهد و تقوا هستند، فرمود در این 40 سال هر جا گفتی یا صاحب الزمان، من در کنارت بودم، تو متوجه نشدی. مشکل از ماست که نمیتوانیم حضرت مهدی را ببینیم، همه جای این عالم تجلی گاه حضرت است.
عرصه ی خون و شهادت مرد می طلبد. باید شجاعت زیادی داشت که جا نزد.
داستان عجیب آشیخ علی حلاوی
روزی شیخ علی با همان حال، سر به بیابان نهاد وهمین سخنان را آغاز کرد وعتاب وخطاب به حضرت حجت علیه السلام نمود که ناگهان دید شخصی در هیئت عربی بدوی نزد او است، به او فرمود: جناب شیخ، این همه عتابها وخطابها به که می نمائی؟! عرض کرد: خطابم به حجت وقت وامام زمان، علیه السلام است که با وجود این همه مخلص وارادتمندی که در این عصر دارد که فقط بیش از هزار نفر آنان در حله هستند و با این ظلم وجوری که عالم را فراگرفته، چرا ظهور نمی کند؟!
آقا فرمودند: ای شیخ، صاحب الزمان من هستم وبا من این همه خطاب وعتاب مکن که مطلب این گونه نیست که تو فکر کرده ای، اگر سیصد وسیزده نفر اصحاب من موجود بودند، ظاهر می شدم، در شهر حله که می گوئی بیش از هزار نفر مخلص واقعی دارم، جز تو و فلان شخص قصاب، کس دوست با اخلاق من نیست، حال اگر می خواهی واقع برایت مکشوف و روشن شود، برو مخلصین مرا که می شناسی در شب جمعه، به منزلت دعوت کن و در صحن حیاط، مجلسی آماده ساز، فلان قصاب را هم دعوت کن و دو بزغاله روی بام خانه ات ببند، آنگاه منتظر ورود من باش تا حاضر شوم و واقع امر را به تو بفهمانم وآگاهت کنم که اشتباه نموده ای. چون فرمایشات حضرت به پایان رسید، از نظر شیخ غائب شدند.
شب جمعه ى موعود فرا رسید، مرد قصاب با آن چهل نفر برگزیده از میان دوستان مدعی اخلاص به حضرت ولی عصر علیه السلام، به خانه ى شیخ علی حلاوی آمدند، در صحن حیاط نشستند، همه با وضو، رو به قبله، مشغول ذکر وصلوات ودعا بودند ودر انتظار قدوم قائم منتظر علیه السلام لحظه شماری می کردند، شیخ علی حلاوی نیز طبق فرمان حضرت، قبلا دو بزغاله را روی پشت بام بسته بود وخود در صحن حیاط، در حضور مهمانان، تشریف فرمائی مولی را انتظار می کشید
شیخ علی حلاوی، مسرور از این ماجرا، با خوشحالی فراوان به حله برگشت، نزد آن قصاب رفت، فضیه را با او در میان گذاشت و به کمک یکدیگر، چهل نفر از بین دوستان حضرت صاحب الزمان علیه السلام که همگی از اخیار و ابرار ومنتظران حقیقی حجت غائب سلام الله علیه می پنداشتند، انتخاب کرده و دعوت نمودند که در شب جمعه به منزل وی بیایند تا به شرف لقاء امام عصر علیه السلام مشرف شوند.
شب جمعه ى موعود فرا رسید، مرد قصاب با آن چهل نفر برگزیده از میان دوستان مدعی اخلاص به حضرت ولی عصر علیه السلام، به خانه ى شیخ علی حلاوی آمدند، در صحن حیاط نشستند، همه با وضو، رو به قبله، مشغول ذکر وصلوات ودعا بودند و در انتظار قدوم قائم منتظر علیه السلام لحظه شماری می کردند، شیخ علی حلاوی نیز طبق فرمان حضرت، قبلا دو بزغاله را روی پشت بام بسته بود و خود در صحن حیاط، در حضور مهمانان، تشریف فرمائی مولی را انتظار می کشید.
چون پاسی از شب گذشته، بناگاه همگی دیدند نور با عظمت ودرخشانی که به مراتب از خورشید و ماه درخشنده تر بود در آسمان ظاهر شد و تمام آفاق را روشن ساخت، سپس آن نور، به طرف خانه ى شیخ علی آمد تا آنکه بر پشت بام منزل، قرار گرفت و فرود آمد، دقایقی بیش نگذشت که صدائی از پشت بام، آن مرد قصاب را فراخواند، مرد قصاب امتثال امر کرد، برخاست و روی بام رفت، خدمت حضرت مولی علیه السلام شرفیاب شد و به فیض ملاقات رسید. پس از چند لحظه، امام به او فرمودند: یکی از این دو بزغاله را نزدیک ناودان ببر وذبح کن، به طوری که تمام خونش از ناودان سرازیر گردد و در صحن خانه جاری شود، مرد قصاب، فرمان آن بزرگوار را اطاعت کرد، وقتی خونها در حیاط جاری شد و آن چهل نفر دیدند، گمان قوی پیدا کردند به اینکه حضرت مهدی علیه السلام، مرد قصاب را گردن زده و این خون او است که از ناودان فرو می ریزد، پس از اندکی، صدائی از پشت بام به گوش رسید و شیخ علی حلاوی را احضار فرمود، شیخ برخاست و خود را به روی بام رساند، دید مرد قصاب سالم و سلامت روی بام، در محضر امام ایستاده، اما یکی از دو بزغاله را سر بریده و خون بزغاله بوده که در صحن حیاط جاری شده، سپس حضرت به مرد قصاب امر فرمودند بزغاله دوم را نیز به همانگونه نزدیک ناودان، ذبح کند، قصاب هم به فرموده ى امام، بزغاله ى دیگر را جلوی ناودان سر برید و بار دوم، خون از ناودان به میان حیاط سرازیر شد، وقتی آن چهل نفر، دوباره خون تازه را در صحن منزل جاری دیدند، گمانشان تبدیل به یقین شد و همگی قطع پیدا کردند که حجة بن الحسن ارواحنا فداه، شیخ علی صاحبخانه را نیز به قتل رسانده، و نزدیک است که نوبت یک یک آنها فرا رسد و ملاقات با امام زمان علیه السلام به قیمت جانشان تمام شود. از این رو، بی درنگ از جا برخاستند، منزل شیخ علی حلاوی را ترک کردند و گریختند، سپس حضرت صاحب الزمان سلام الله علیه، رو به شیخ علی نموده و فرمودند: اینک به میان حیاط برو وبه آنان بگو روی بام بیایند تا مرا دیدار کنند، شیخ علی از بام به زیر آمد، اما وقتی به صحن حیاط رسید حتی یک نفر از آن چهل برگزیده را ندید و دانست که همه فرار کرده اند، به سرعت روی پشت بام برگشت وگریختن آن چهل نفر را به عرض مبارک آن بزرگوار رسانید، حضرت فرمودند: ای شیخ، دیگر آن همه با من عتاب و خطاب مکن، این شهر حله بود که می گفتی بیش از هزار نفر از یاران و مخلصان ما فقط در اینجا هستند، پس چه شد که بین آن دوستان انتخاب شده، کسی جز تو و این مرد قصاب باقی نماند؟! اینک سایر جاها را نیز به همین گونه قیاس کن. این جمله را فرمود واز نظر آن دو نفر ناپدید گشت.
اولین شاخصه شهدای مدافع حرم، به عنوان ممتازان ولایت مدار، دست پیدا کردن به یک معرفت عظیم، پشتوانه و شناخت آگاهی کافی از مکتب و امام داشتند، که جرات خطر پیدا کردند. امام شناس خوبی بودند.
دومین اصل در ولایت مداری عشق و محبت به ولی است
دومین ویژگی این ولایت مداران خونین بال و مجاهدان بی ادعا، عاشق بودن است. دوجور عشق داریم. گاهی شخص جوگیر میشود شعار می دهد و رجز میخواند. به تعبیر شهید چمرانی: وقتی شیپور جنگ نواخته می شود، مرد از نامرد جدا میشود و اذا محصوا بالبلاء قل الديانون. یاران امام حسین علیه السلام حدود دو هزار نفر بودند. کم کم از حضرت جدا شدند. شب عاشورا حضرت بیعت را از آنها برداشتند. گفتند همه کشته می شوید اگر بمانید، بلکه بدنهایتان را زیر سم اسبان می گذارند. تنها شهیدی که زیر سم اسب زنده بود، حضرت قاسم علیه السلام بود. بلای عظیمی که حضرت در شب عاشورا به او وعده میدهد، همین بود. عشقی که ریشه در احساسات دارد، تمام می شود. از همه ی مصیبتهای عالم، یک نمونه اش در کربلا بوده، از هیچ شکنجه و آزاری دریغ نکردند. اما عشاقی که عشقشان ریشه در معرفت و امام شناسی داشته باشد، تمام نمی شود و تاریخ مصرف ندارد. عشقی که حاصل از معرفت است، ثبات قدم هم می آورد. ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم / گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم / دنیا اگر از یزید لبریز شود/ ما پشت به سالار شهیدان نکنیم
سومین اصل در ولایت مداری اطاعت است
سومین اصل در ولایت مداری اطاعت است. معرفت عشق می آورد، عاشق که بشوی خود به خود مطیع امر ولایت هستی. همه ی عشقت این میشود که معشوق نگاهت کند و امری و کاری هم به تو بدهد، تا اطاعتش کنی.