بررسی ادلّه تقدم قضای نماز شب بر فریضه صبح
اگر کسی قضای فریضه را در وقت فریضه اُخری، قبل از آن فریضه اتیان کند، اشکالی ندارد، مادامی که وقت فریضه مضیّق نشده است. اما اگر می خواهد در وقت فریضه، قضای نافله را اتیان کند؛ اگر نافله همان فریضه است. مثلاً نافله ظهر را دیروز نخوانده است، امروز ظهر قضا کند، این اشکال ندارد، بلکه بهتر است. و اما کلام این است که در وقت فریضه، نافله دیگری را که قبلاً فوت شده است، می خواهد قضا کند، مثل این که در وقت صلاة صبح می خواهد صلاة لیل را قضا کند. خواهیم گفت: ادله ای داریم که مقتضای آن ادله این است که عیب ندارد. چون معنای این که فریضه حاضره واجب است، یعنی بعداز طلوع فجر و قبل از طلوع شمس، صلاة صبح را اتیان کنم، قبلاً صلاة لیل خودم را قضا می کنم، این اشکالی ندارد. خصوصاً در صورتی که قبل از این که وقت فضیلت صلاة صبح تمام شود، صلاة لیلم را قضا کنم، صلاة صبح را هم در وقت فضیلت، قبل از ظهور حمره طرف مشرق، اتیان می کنم، این بلااشکال از نظر قاعده جایز است و در روایات متعدده ای منصوص است؛ و فرق ندارد هشت رکعت صلاة الیل باشد، یا صلاة الوتر باشد.
* روایات دال بر جواز تقدم قضای نماز شب بر نماز صبح
صحیحه عمربن یزید (وسایل الشیعه/4/261/ح1) است: «محمدبن الحسن باسناده عن الصفار» که سندش به کتاب محمدبن حسن صفار صحیح است، «عن یعقوب بن یزید، عن عمروبن عثمان» همه این ها اجلا هستند «و محمدبن عمربن یزید» توثیق این ثابت نشده است، لکن ضرری ندارد. چون محمدبن عمربن یزید به عمروبن عثمان منضم شده است «جمیعاً، عن محمدبن عذافر» که شخص ثقه و جلیل است «عن عمربن یزید» که پدر محمدبن عمربن یزید است که شخص جلیل ثقه است. روایت من حیث السند صحیحه است. «عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سألته عن صلاة اللیل والوتر بعد طلوع الفجر». سؤال کردم، اتیان کردن صلاة لیل و وتر بعداز فجر چطور است؟ چون وقت آن ها قبل از فجر است «فقال صلها بعدالفجر» این ها را بعداز فجر بخوان «حتی یکون فی وقت تصلی الغداة فی آخر وقتها»، تا مادامی که وقت صلاة صبح ضیق نشده است، این ها را بخوان! منتهی چون قضا است، خودت را به قضا عادت نده «و لاتعمد ذلک فی کل لیلة» که دلیل بر این است که قضاء است «و قال: أوتر أیضا بعد فراغک منها» بعداز این که از هشت رکعت صلاة لیل فارغ شدی، صلاة وتر را هم قبل از غداة بخوان «و قال: أوتر أیضاً بعد فراغک منها» ای صلاة اللیل و احتمال این که «منها» به صلاة الغداة برگردد، نیست. به قرینه روایات دیگری که در صلاة اللیل است.
از آن روایات که دلالت می کند صحیحه سلیمان بن خالد (وسایل الشیعه/4/261/ح3) است شیخ «باسناده عن (محمدبن حسن)الصفار، «عن البرقی، عن صفوان»بن یحیی« عن أبی أیوب» الخزاز «عن سلیمان بن خالد» همه جلیل عن جلیل «قال: قال لی أبوعبدالله علیه السلام » خود امام می فرماید: «ربما قمت وقد طلع الفجر فأصلی صلاة اللیل والوتر والرکعتین قبل الفجر» صلاة لیل و وتر رکعتین قبل از فجر را می خوانم «ثم أصلی الفجر، قال: أفعل أنا ذا؟» یعنی این کار را می توانم بکنم؟ «قال: نعم، و لایکون منک عادة» این نباید عادت بشود؛ یعنی این قضا است و اگر این اتفاق افتاد عیب ندارد.
و روایت دیگری که بر این معنا دلالت دارد، [ر.ک وسایل الشیعه/4/261/ح48] این نسبت به صلاة اللیل والوتر.
اما صلاة وتر تنها مستقلاً بشود، روایت اسماعیل بن سعد أشعری (وسایل الشیعه/4/261/ح2) بر آن دلالت دارد «و باسناده (الشیخ) عن احمدبن محمد»بن عیسی یا ابن خالد، فرقی نمی کند، هر دو سندش صحیح است «عن اسماعیل بن سعدالاشعری» القمی (ره) که روایت من حیث السند صحیحه است، اسماعیل بن سعدالاشعری از اصحاب امام رضا علیه السلام است «فی حدیث قال: سألت أبالحسن الرضا علیه السلام عن الوتر بعدالصبح» بعداز این که طلوع فجر شد صلاة وتر بخوانم؟ «قال: نعم، کان أبی ربما أوتر بعد ما انفجرالصبح» بعد از این که صبح منفجر می شد، صلاة وتر را می خواند. بدان جهت در مانحن فیه قضاء صلاة وتر مشروع است و این روایات صریح در مشروعیت است.
ولکن گفته می شود: این روایات معارض دارد، معارضش در مانحن فیه، روایاتی است که نهی می کند که صلاة لیل و وتر نخوان، مثل صحیحه اسماعیل بن جابر (وسایل الشیعه/4/259/ح6) «و باسناده (الشیخ) عن الحسین بن سعید عن فضالة، عن حماد، عن اسماعیل بن جابر، قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام أوتر بعد ما یطلع الفجر؟» بعد از این که فجر طلوع کرد، صلاة صبح را بخوانم؟ «قال: لا».
* روایات معارضه با روایات سابقه
اگر ما بودیم و روایات سابقه، می گفتیم: افضل این است که اول صلاة غداة را بخواند، جمع عرفی همین جور است، صاحب عروه هم همین جور جمع کرده است. اول صلاة الغداة را بخواند و بعد قضا کند. خود صاحب عروه هم تصریح دارد در صورتی که اربع رکعات را نخوانده، و چیزی هم از صلاة لیل قبل از طلوع فجر نخوانده، طلوع فجر که شد، صلاة غداة را بخواند، یعنی افضل آن این است، بعد قضا را تأخیر بیندازد.
لکن روایتی هست که مقتضای آن این است که خواندن صلاة لیل و وتر قبل از صلاة غداة محکوم به فساد است. نه این که استحباب دارد و صحیح است، بلکه مستفاد از آن روایت این است که خواندن صلاة لیل و یا صلاة وتر بعداز طلوع فجر محکوم به فساد است. این صحیحه سعدبن سعد اشعری (ره) (وسایل الشیعه/4/259/ح7) «و باسناده (الشیخ) عن احمدبن محمد، عن البرقی»، از محمدبن خالد برقی نقل می کند «عن سعیدبن سعد عن ابی الحسن الرضا علیه السلام قال: سألته» اسماعیل بن جابر هم سؤال کرده بود، ایشان هم از امام رضا علیه السلام سؤال می کند ـ نکته ای دارد که این را گفته امـ «قال: سألته» از امام رضا علیه السلام «عن الرجل یکون فی بیته» در اتاقش است. خصوصاً وقتی که سرما است و درها را هم بسته است «یکون فی بیته و هو یصلی» مشغول نماز است، یعنی نماز شب است «و هو یری أن علیه لیلاً» خیال می کند که هنوز شب است، صلاة لیل را می خواند. «ثم یدخل علیه الآخر من الباب» کسی از در اتاق داخل می شود، «فقال: قد اصبحتَ» می گوید: تو صبح کردی، طلوع فجر شده است، این وقت نماز شب نیست. از امام علیه السلام می پرسد: «هل یصلی الوتر»؟ این شخص در این وقت، وتر را بخواند «ام لا» یا نخواند؟ این صلاة الوتر، و مقداری از صلاة لیل را که خوانده است، «أو یعید شیئاً من صلاته» شیئ از آن صلاة اللیل را که خوانده است اعاده کند؟ «قال: یعید ان صلاها مصبحاً» اگر صلاة لیل را بعداز طلوع فجر خوانده باید اعاده کند این معنایش این است که محکوم به فساد است. در این صورت این روایات با آن روایات که می گفت: بعداز طلوع فجر عیب ندارد صلاة لیلش را یا صلاة وترش را بخواند، بعد صلاة صبح را بخواند، این دوتا با همدیگر معارضه می کنند.
* موارد شاهد جمع و انقلاب نسبت
این معارضه را چطور حل کنیم؟ اگر در بحث اصول یادتان باشد، گفتیم: فرق است بین موارد انقلاب نسبت و بین موارد شاهد جمع، دو روایت با همدیگر معارضه می کنند بالتباین، یک وقت یک روایت ثالثه ای پیدا می شود، آن روایت ثالثه شاهد جمع بین دو روایت می شود. یک وقت این است که این روایت که شاهد جمع می شود، با روایت ثالثه، مابین این دو روایت اولی که متعارض شده اند، انقلاب نسبت می شود، یعنی از تباین به عام و خاص، به مطلق و مقید خارج می شوند، بنابراین یکی از موارد شاهد جمع است، و یکی از موارد انقلاب نسبت است.
موارد شاهد جمع این است که آن روایت ثالثه دو لسان داشته باشد. به یک لسان آن طایفه را تقیید کند، به لسان دیگرش این طایفه را نقل کند. مثل این که یکی گفته «اکرم العالم» دیگری گفته «لاتکرم العالم» یک روایت ثالثه ای وارد شده است گفته است «لاتکرم علماءالکوفیین، أکرم علماء غیرالکوفیین» این شاهد جمع شد «اکرم العلماء» مال غیرکوفیین می شود و «لاتکرم» مال علماء کوفیین می شود. این را شاهدالجمع می گویند. یعنی شاهدی پیدا شد ما بین دو طایفه را جمع کرد.
به خلاف موارد انقلاب نسبت، در انقلاب النسبة یک لسان بیشتر پیدا نمی شود. طایفه ثالثه یک لسان دارد، ولکن با آن لسان، منافات مابین دو طایفه را از بین می برد. مثل این که یکی وارد شده است «اکرم العلما» دیگری وارد شده است «لاتکرم العلما»، و یک روایتی وارد شده است بر این که «لاتکرم الفساق من العلما» این «لاتکرم» یک لسان دارد، می گوید: علمای فاسد را اکرام نکن، ولکن این حلاّل مشکلات است. چرا؟ چون این «لاتکرم الفساق من العلما»، با «لاتکرم العلما» منافاتی ندارد. زیرا عام و موافق هم هستند «لاتکرم الفساق با اکرم العلما» منافات دارد و «اکرم العلما» را تقیید می کند، این طور می شود «اکرم العلما الا الفساق منهم».
فرق بین شاهدالجمع و باب انقلاب النسبة در متعارضین، این است که در باب شاهدالجمع دو لسان است؛ آن دو لسان در یک روایت باشد و یا در دو روایت باشد، فرق نمی کند، این شاهد جمع موجب می شود که تنافی مابین دو طایفه از بین برود، فرموده اند: [التنقیح/الصلاة/1/419] مانحن فیه از باب انقلاب نسبت است. ملاک انقلاب نسبت این است که دو تا متباینین باشند که جمع عرفی بین آن دو نیست مثل «اکرم العلما» و «لاتکرم العالم» این دو تباین دارند و در بین طایفه ثالثه ای باشد که موافق با یکی و مخالف با یکی است ولکن بالعموم والخصوص، و در مانحن فیه دو طایفه با همدیگر معارضه دارند، ولکن این بابِ انقلاب النسبة است. چرا؟ چون یک روایتی مثل صحیحه عمربن یزید که روایت اولی بود می گوید «سألته (عن ابی عبدالله علیه السلام ) عن صلاة اللیل والوتر بعد طلوع الفجر، فقال صلها بعدالفجر حتی یکون فی وقت تصلی صلاة الغداة فی آخر وقتها» صلاة وتر و صلاة اللیل را بخوان، هیچ اشکالی ندارد، آن مطلق بود، تو که بعداز فجر می خوانی، فرقی نمی کند از خواب بعداز طلوع فجر بلند بشوی یا قبل از طلوع فجر بلند شوی. چون که قبل از طلوع فجر هم بلند شد، دو حال دارد: یک حالتش این است که وقت ندارد، تا وضو بگیرد فجر طلوع می کند. یک وقت، وقت هم دارد، لکن می گوید «سألته عن صلاة اللیل والوتر بعد طلوع الفجر»، این را بعداز طلوع فجر بخوانم چه جور است؟ فرمود: عیب ندارد. این شامل کسی می شود که بعداز طلوع فجر بیدار شده، و هم کسی که قبل از طلوع فجر بیدار شده است، در هر دو ترخیص می دهد. روایات ناهیه که طایفه ثانیه است که معارض بود، آن ها هم مطلق هستند، که نخوان، مثل صحیحه اسماعیل بن جابر می گوید: قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام: أوتر بعد ما یطلع الفجر؟ قال: لا» فرق نمی کند. که قبل از طلوع فجر بیدار شوی یا بعداز طلوع فجر بیدار شوی، وتر را بخوانی یا صلاة اللیل را بخوانی، نمی شود. آن یکی هم همین طور است.
در مانحن فیه این دو طایفه مطلقین هستند، که طایفه اولی مطلقه مثبته، و طایفه ثانیه نافیه مطلقه هستند.
* تعارض روایات در جواز یا عدم جواز نماز شب بعداز طلوع فجر
در این میان طایفه ثالثه ای هست مثل صحیحه سلیمان بن خالد (وسایل الشیعه/4/261/ح3) مختص است به آن جایی که انسان بعداز طلوع فجر بیدار شود «قال لی أبوعبدالله علیهالسلام: ربما قمت و قد طلع الفجر» «واو» بر «قد» داخل شده است، «واو» حالیه می شود. قیام از نوم در حال طلوع فجر است «فاصلی صلاة اللیل والوتر والرکعتین قبل الفجر» صلاة لیل و وتر را می خوانم «ثم اصلی الفجر» بعد از آن صلاة صبح را می خوانم.
پس آن روایاتی که می گفت: صلاة لیل و صلاة وتر را بعداز فجر نخوان، چه قبل از فجر وچه بعداز فجر از خواب بیدار شدی، این، آن را تخصیص می زند که اگر بعداز فجر بیدار شدی «بخوان». و «نخوان» مختص می شود به کسی که قبل از طلوع فجر بیدار شده باشد.
صحیحه عمربن یزید می گوید: اگر خواستی صلاة لیل و وتر را بعداز طلوع فجر بخوانی، بخوان. فرقی نمی کند که قبل از طلوع فجر و یا بعداز بیدار شدن باشد. از این مدلول که «صلاة لیل را نخوان» کسی که بعداز طلوع فجر بیدار شده است، خارج شد. مدلول آن منحصر شد به کسی که قبل از طلوع فجر بیدار شده بود، کاری انجام می داد و یا حوصله نداشت، حال که طلوع فجر شد، می خواهد نماز بخواند، او نمی تواند بخواند. آن نسبت به صحیحه عمربن یزید اخص است که می گوید: صلاة لیل و وتر را بعداز طلوع فجر بخوان! اطلاقش این بود که چه بعداز طلوع فجر بیدار شوی و چه قبل از طلوع فجر، آن می گوید: اگر قبل از فجر بیدار شدی نمی توانی بخوانی. قهراً این روایت عمربن یزید مختص می شود به جایی که بعداز طلوع فجر بیدار شود.
نتیجه این است که اگر مکلف بعداز طلوع فجر بیدار شد، می تواند اول صلاة لیل و وتر را اتیان کند، اما اگر از قبل بیدار شده است و نخواند و می خواهد بعداز طلوع فجر بخواند، نمی تواند. این جمع عرفی بین این طایفتین با این طایفه ثالثه است.
* مبتلا بودن طایفه ثالثه به معارض
در مقام شبهه ای است: که روایات طایفه ثالثه، که با این ها انقلاب نسبت شد، این ها مبتلا به معارض هستند. چون در موردشان کسی که بعداز طلوع فجر بیدار شده، روایت وارد شده است که صلاة لیل و وتر را نخوان، صلاة صبح را بخوان. طایفه ثالثه مثل صحیحه سلیمان بن خالد در حق کسی بود که بعداز طلوع فجر بیدار شود. برای این که داشت «ربما قمتُ و قد طلع الفجر». در خصوص این مورد، روایت وارد شده است در خصوص قیام بعداز طلوع فجر صلاة لیل را نخوان، صلاة صبح را بخوان! پس طایفه ثالثه مبتلا به معارض است، لذا دیگر نمی تواند تخصیص بزند، خودش مبتلا به معارض است. وقتی که نتوانست تخصیص بزند انقلاب نسبت تمام نمی شود.
و آن روایت مفضل بن عمر (وسایل الشیعه/4/262/ح4) است: شیخ باسناده عن احمدبن محمد، «عن علی بن الحکم» همین علی بن حَکَمی که نقل می کند، از احمدبن عیسی، از آن روایت کثیره ای را دارد، شخص ثقه ای است «عن زرعة» زرعة بن سماعه، است روایت موثقه می شود «عن المفضل بن عمر، قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام » صدرش معارض نیست، ذیلش معارض است «أقوم وأنا أشک فی الفجر» نمی دانم فجر شده یا نشده است؟ «فقال: صل علی شکک» با همان شکت نماز بخوان، یعنی استصحاب کن صلاة لیل را بخوان. «فاذا طلع الفجر» صلاة لیل را خواندی «فأوتر» صلاة وتر را بخوان «و صل الرکعتین» دو رکعت فجر را هم بخوان، بعد صلاة غداة را بخوان «و اذا أنت قمت و قد طلع الفجر فأبدأ بالفریضة و لاتصل غیرها» غیر آن را نخوان! این مبتلا به معارض شد.
آن قائل عظیم الشأن (ره) از این معارضه جواب داده است [موسوعة الامام الخویی/11/292]: این روایت نمی تواند معارض بشود. برای این که مفضل بن عُمَر ضعیف است و روایتش حجیتی ندارد، و ثانیاً اگر مفضل بن عمر صحیحه بود، و روایتش هم معتبر بود، دلالت آن اشکال دارد، برای این که در این روایت می گوید «اذا قمت و قد طلع الفجر» اینکه زیرش ننوشته است که اذا قمت من النوم یعنی اذا قمت الی الصلاة، و قد طلع الفجر؛ از خواب بیدار شده است «قمت الی الصلاة»، بعد است مثل قوله سبحانه «اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم» قیام برای نماز است بیدار شدن از خواب که نیست. این دو تا مطلب را ایشان فرموده است.
* بحث رجالی پیرامون مفضل بن عمر، صاحب کتاب توحید مفضل
اما مفضل بن عمر شخص ثقه و جلیل القدر است، روایتش معتبر است. حتی این قائل عظیم الشأن در معجمش [ر.ک معجم رجال الحدیث/19/317] بحث طویلی کرده است که درجه مفضل بن عمر نزدیک است به درجه زرارة بن أعین، که امام آن قدر به این شخص اعتقاد داشت، منشأ تضعیف، روایاتی است که آن روایات در ذم او از امام علیه السلام نقل شده است، و این روایات موجب شده است که بعضی از اصحاب ما این شخص را تضعیف کنند که امام او را قدح و ذم کرده است.
لکن در مقابل روایات ذم روایاتی است که آن روایات دلالت می کند به عظمت منزلت او، حتی این شخص کتاب توحید مفضل را به امر امام علیه السلام نوشته و جمع کرده است. قدحش به جهت حفظ ذم او بود. مثل روایاتی که درباره زرارۀ وارد شده که امام علیه السلام به پسرانش فرمود: به پدرتان بگویید که مَثَل قدحِ ما، مثل حضرت خضر علیه السلام بود که کشتی را سوراخ کرد تا آن را مَلِک غصب نکند. ما به جهت حفظ تو این ها را در حق تو می گوییم. لذا همان طور که تعارض در روایات احکام است، درباره حال رجال حدیث نیز تعارض هست والملاک الملاک، آن چه که اظهر و یا صریح و یا قرینه است، بر روایات دیگری مقدم می شود. لذا این قائل عظیم الشأن خودش ملتزم شده است که جلالت مفضل بن عمر به مفضل بن صالح مشتبه نشود، که مفضل بن صالح هم قرین به عصر او بود، و یا هم عصر ایشان بود، ضعیف است. این روایت به اعتراف خود ایشان من حیث السند اشکال ندارد.
* جمع عرفی بین روایات
اما الدلالة، ایشان فرمود: «فاذا قمت یعنی قمت الی الصلاة» محتمل است. اگر این جور باشد، در روایت سلیمان بن خالد هم «ربما قمت و قد طلع الفجر» بلند شدم، یعنی «قمت الی الصلاة و قد طلع الفجر» نه این که از خواب بلند شدم. در هیچ کدام از روایات «نوم» ذکر نشده است. قبلاً هم شما را متوجه کردم که «ربما قمت» به معنای «قمت من النوم» گرفته شده است «ربما قمت و قد طلع الفجر یعنی قمت الی الصلاة و قد طلع الفجر»، و «قمت من النوم» هم هست، ولکن نمی شود تفکیک کرد. اگر کسی گفت «قمت» ظهور دارد در قیام من النوم، در این روایت مفضل بن عمر هم ظهور دارد. روی این اساس بین این روایات جمع عرفی می شود. جمع عرفی این است که امام علیه السلام در صحیحه معاویة بن وهب فرمود: قضاء اللیل فی النهار» افضل این است که صلاة وقت را در اول وقت بیاورد بعد صلاة لیل را قضا کند. هم اخذ کرده به روایاتی که وارد شده است در تعجیل صلاة فی اول الوقت که صاحب عروه هم بعداز این مسئله تصریح خواهد کرد، که خواندن صلاة در اول وقتش افضل اوقات صلاة است. [العروة الوثقی/1/525/مسئله 13] چون همین جور است، آن روایات می گوید: نخوان، ارشاد است. وتر را نخوان، نه این که اگر خواندی باطل می شود. قضاء صلاة اللیل مشروع است، نه این که اگر خواند باطل می شود. این «لا» ارشاد به عدم مشروعیت نیست «لا» ارشاد به این است که این فضیلتی ندارد، فضیلتش این است که صلاة غداة را شروع کنی و بخوانی، آن روایات هم صریح است که اگر خواستی، بخوانی کسی می گوید: افضل را نمی خواهم، فضیلت کافی است، صلاة لیل را شروع کرد و خواند، عیبی ندارد. این روایات با همدیگر تنافی ندارند، جمع عرفی دارند روایات آمره که بخوان صلاة اللیل را، صریح در جواز اتیان هستند، حتی روایت مفضل بن عمر، وقتی که انسان از خواب بلند شد، ظهورش اگر این باشد، مثل سایر روایات که ظهور یکی است، معنایش این است که از خواب بلند شدی «فابدأ بالقرینة» این ارشاد است که شروع در آن افضل است. آن روایت که می گوید: وتر را نخوان، صلاة اللیل را نخوان، آن افضل می شود. چون طلوع فجر شده است، وقت فریضه الصبح داخل شده است. لذا اول وقت اتیان کردن فریضة الفجر افضل است. امام علیه السلام فرموده است: قضاء را به آخر بیندازد. این ها هیچ اشکالی ندارند. این همان حرفی می شود که صاحب عروه (ره) می گوید، اگر از صلاة لیل چیزی را اتیان نکرده است، و طلوع فجر شد، شروع به صلاة غداة می کند. نه این که واجب است شروع کند. چون صلاة غداة تا طلوع شمس وقت دارد. معنایش این است که مستحب و اولی است که به صلاة غداة شروع کند، این مقتضای جمع بین روایات است.
روایتی که به اتیان کردن، امر می کند صریح در جواز است روایت ناهیه غایتش این است که ظهور دارد در منع مطلق، حکم در بعضی از روایات بر این که امر کرده بخوان، صریح است در جواز خواندن. روایات ناهیه غایة الامر در عدم مشروعیت ظهور دارد و الا با کراهت هم می سازد، کراهت به معنای قلة الثواب است. غایة الامر ظهور اطلاقی دارد در عدم مشروعیت. بنابراین روایات صریحه مجوزه این ظهور را رفع می کند. صریح است، قرینه می شود، به رفع ید از این ظهور، لذا می شود، خواند ولکن افضل این است که صلاة غداة را شروع کند.
اما آن روایتی که امام علیه السلام فرمود: «سألته عن الرجل یکون فی بیته، و هو یصلی و هو یری ان علیه لیلاً ثم یدخل علیه الاخر من الباب» بعد از آن شخص دیگری داخل می شود «فقال: اصحبت هل یصلی الوتر، ام لا، او یرد شیئاً من صلاته؟ قال: یعید إِنْ صلاها مصبحاً» اگر بعد از طلوع فجر خوانده است آن را اعاده کند. ملتزم می شویم به استصحاب آن مقداری که بعد از طلوع فجر خوانده است. چون نماز شب هشت رکعت است، اگر یک مقدارش را بعداز طلوع فجر خوانده است، بقیه را باید قضا کند. بعداز طلوع فجر خوانده است، مستحب است که آن بعض را هم اعاده کند، اشکالی ندارد خیلی از وقت ها انسان با تیمم صلاة را می خواند، مستحب است که بعد وضو گرفته و اعاده کند. این محذوری ندارد و صریح در بطلان نیست. ظاهر در بطلان است و ظهور اطلاقی است. وقتی که روایت مرخصه آمد، گفت: می توانی بخوانی و مجزی است، حمل بر استحباب می شود، همان جمع عرفی است به خلاف وقتی که «اربع رکعات» را خوانده باشد «اربع رکعات» یک خصوصیتی دارد. آن خصوصیت این است که اولی این است که صلاة لیل را و یا وتر را تمام کند. این منزله من ادرک است. اگر روایت از حیث سند تمام بود، همین را می گفتیم که یک صورت از استثناء شده است. آن جا افضل این است که همان را تمام کند.
والحمدلله رب العالمین
تحقیق و تنظیم: حجت الاسلام داود دهقانی دولت آبادی
منبع: هفته نامه «افق حوزه»
/1102101305