گُل و گُلدون (2) / ضیافتی به وسعت دل ما

کد خبر: 54642
خدایا! فصل مهمانی تو از راه می رسد و من، آن قدر نامرتبم که نگو و نپرس!

وارث: 

گُل و گُلدون / ضیافتی به وسعت دل ما

به نام خدا 

صدای پای ماه خوب خدا از آن چه می شنویم به ما نزدیک تر است! 

خدایا!  فصل مهمانی تو از راه می رسد و من، آن قدر نامرتبم که نگو و نپرس! 

نه جامه ای به تن دارم که نشانی از مهمان و مهمانی داشته باشد، نه جسم آماده ای که گویای ورود به بزم مِهر تو داشته باشد! تنها دلی دارم که آن را عاجزانه دست گرفته ام و خود را کشان کشان سوی تو می آورم! 

دلی که در قید و بند بوده و حالا، به اذن تو... به نیم نگاهی ازلطف و کرامتت... به عشق سرشار از مغفرتت، می خواهد رها شود! این را حالا می گویم که آسمان و زمین، هوایش دونفره است، خودم هستم و... خودت!  

به عزّت و جلال تو سوگند! خوب می دانی این بار نه از روی عادت و نه از روی چرب زبانی، که از روی درماندگی می گویم! 

حتی آن قدر آشفته ام که تکه تکه ی دلم را جمع کرده ام تا دست خالی به پیشگاه تو نیایم! هوای طوفانی این قلب خسته را تو التیامی و... وسعت بیچارگی اش را تو درمانی! 

این ماهِ ماه که نامش را گذاشته ای رمضان؛ با برکت و رحمت و مغفرت از راه می رسد و این بنده ای که اشرف مخلوقات است، با بدحالی و بیماری و ویرانی به استقبال آن می رود! 

مگر نه این که آدم ابوالبشر با ناله و انابه، رو سویت کرد و چشم گشاده کردی و حال دلش را سامان بخشیدی؛ نظری بنما به کرامت بی نهایتت، به لطف سرشار و نه از روی قهر، که از روی مِهر دستی بر سر و رویش بکش! 

آن چه از من در دایره ی وجودم هست، دست هایی است که به عشق حسین بن علی بر سینه کوفته! چشم های گناه کاری است که درروضه ی اباعبدالله شست و شو شده و باز به دار گناه آویخته شده و سینه ای است که کوفته شده در داغ سیدالشهداء! 

و آن چه از تو که قهّاری و ستار، به من و ما رسیده، ترنم لطافت مادرانه است و شمیم مهربانی پدرانه! 

در طلیعه ی بخشش و گشایش بیش از پیش درهای مرحمت و بزرگواری ات، حال دلم را چون ماه مهربانت خوب کن!

همین.  

علیرضا پورمشیر