گل و گلدون (7) / کلاس و تخته و... ناظم!

کد خبر: 54940
گل و گلدون (7) / کلاس و تخته و... ناظم!

حتماً برای شما هم پیش آمده که فکر کنید: خدا، با آن ها که حرفش را نمی خرند و سرشان در لاک خودشان هست، چه کار می کند و در روز رستاخیز، چه نسخه ای برای شان می پیچد! 
حتماً برای شما هم پیش آمده که با خود مرور کنید: روزه گرفتن در این گرمای طاقت فرسا که دمار از روزگار آدمی در می آورد، چه فایده ای دارد؟! 
حتماً برای شما هم پیش آمده که به این سوال بی جواب رسیده باشید: با این که نماز اول وقت خوانده و می خوانم و بندگی خدا را به قدر خودم انجام داده ام، چرا هنوز دستم تنگ است و... جیبم خالی! 
حتماً برای شما هم پیش آمده که گرفتاری های تان به مو رسیده باشد، امّا بند وصل آن پاره نشده باشد! 
حتماً برای شما هم پیش آمده که موقع ردشدن از خیابان، بی آن که هواس تان باشد، انگار دستی از پشت برای تان تکیه گاه شده و نگذاشته تا با یک خطای دید کوچک، قربانی حادثه ای شوید. 
حتماً برای شما هم پیش آمده که با نگاهی به دور و اطراف خود و شکایت از آن چه پیش روی تان قرار گرفته، با یک تماس تلفنی... یا یک برخورد کوچک... یا تماشای یک صحنه... همان جا دست به دعا برداشتید یا از ته دل، خدا را برای همه ی داده ها و نداده های نعمتش، شکر کرده باشید! 
حتماً برای شما هم پیش آمده که نگاهی به همسر دل بند خود بیندازید و شکرگذار خدا باشید از این که این چنین دل سوز و مهربان، هوای زندگی تان را دارد و... چهارستون بدن فرزند خردسال تان، سالم است و آسایش، همسایه ی دیوار به دیوار زندگی تان شده! 
حتماً برای شما هم پیش آمده که وقت حساب و کتاب زندگی، آن لحظه که چرتکه انداخته اید و هیچ چیز با هم جور درنیامده، اما دری به تخته ای خورده و به چشم بر هم زدنی، همه چیز با هم جور و بر وفق مراد شده! 
... حکایت خدای بالای سرمان، حکایت معلم دل سوز و مو سپیدی است که سردی و گرمای زندگی را چشیده و به جای دیدن مو، پیچش آن را می بیند و حکایت دنیای ما، ماجرای تخته سیاهی است که ما آدم ها، مدام روی آن خط خطی می کنیم و او، با تخته پاک کن مهربانی اش، مدام آن را پاک کرده و درستِ اشتباه مان را می نویسد! 
وظیفه ی ما بندگی است و... وظیفه ی او خدایی! و همان خدای دل سوز، میان این کلاس درس و دانش آموزان سر به هوا، واسطه و «آقای ناظم»ی گذاشته تا بیاید و نگذارد تا از کلاس اخراج شویم! 
... این روزها، زیاد یاد امام زمان باشیم!   

علیرضا پور مشیر