تنها قسم راست شیطان!
اگر در مسیر تقوا و مبارزه با فجور، یک گام برداریم؛ نصرت خدا شامل حالمان خواهد شد
بیان کردیم: تقابل بین سپاه شیطان و نفس مطمئنّه (تقوا)، یک تقابل دائمی است. یعنی اینطور نیست که بیان کنیم: اگر این، غالب شد، آن مینشیند. اگر جنود ابلیس، شیطان و نفس دون، بر نفس مطمئنّه و تقوا غلبه پیدا کردند، قاعدتاً اینطور است که با این که تقوا، مفرد و فجور، جمع است، ولی باز در حال تقابل هستند و از پا نمینشینند.
اشارهای کنم که خیلی عجیب است و آن، این است: چون تقوا، مفرد است و فجور که جمع است، این تقوا را احاطه کرده است، وقتی تقوا غلبه پیدا کند، از ناحیهی خداوند برای انسان، نصرت است. لذا فرمودند: شما یک گام بردارید، من ده گام جلو میآیم.
انسان حتّی اگر دلش هم بخواهد که خوب هم شود، باز پروردگار عالم به او عنایت میکند - حالا روایاتی را هم راجع به این موضوع بیان میکنم - چون میبیند تقوا، مفرد است. گرچه مَثَل خود تقوا، مَثل یک مرد جنگی به از هزار مرد است. یعنی اگر کسی جدّی به تقوا پناه ببرد و حالش، حال متّقین شود، میتواند بر فجور غلبه پیدا کند.
نفس دون در قوی نشان دادن فجورِ ضعیف، مانند ستون پنجم عمل می کند
پس این مطالب نشان میدهد که فجور با همه ادّعاهایش، ضعیف است. اگر جدّی کسی به تقوای الهی پناه ببرد، میتواند بر فجور غلبه پیدا کند. پس این یک نکته است که فجور، ضعیف، ولی تقوا، قوی است.
منتها شیطان به واسطهی یک مطلب، آن هم اغوا و فریب، فجور را قوی نشان میدهد و وقتی فجور، قوی جلوه داده شد، انسان احساس میکند دیگر در مقابل فجور نمیتواند مقاومت کند.
مَثَلش، مَثَل همین دشمنان ظاهری ماست که در اصل، پوشالی هستند، امّا یک عدّه، آنها را قوی جلوه میدهند. از جملهی آنچه، فجور را قوی جلوه میدهد، نفس دون؛ یعنی آن ستون پنجم است. میگوید: «راست میگوید، تو نمیتوانی مقاومت کنی، یک بار، دو بار، سه بار ...، چه زمانی توانستی غلبه کنی!؟» امّا اگر انسان واقعاً به تقوا پناه ببرد، میفهمد که اینها، همان مطالب ظاهری است و در اصل، برعکس آن، صحیح است.
نفس میگوید: «این همه به ظاهر جمالرویان، خوب تو یک بار میتوانی مقاومت کنی، یک جا چشمت را پایین بیندازی و نبینی، در کوی و برزن، در خیابان، در دانشگاه و ... پر شده، در فضای مجازی هم پر شده، اینها تو را گرفتار میکند، مگر تو چقدر میتوانی مقاومت کنی!؟».
همین اغوا - که إنشاءالله راجع به آن نکاتی را بیان خواهیم کرد - سبب میشود که فجور، قوی جلوه داده شود. شیطان هم خودش به پروردگار عالم عرضه داشته: من اینها را به اغوا میکشانم و فریب میدهم؛ یعنی آن گناه را جلوه میدهم و به او میگویم: تو دیگر نمیتوانی در مقابل این گناه مقاومت کنی و مقاومتت بیهوده است، دیگر به گناه تن بده.
لذا اینطور جلوه میدهد که فجور، قوی است، در حالی که در روایات شریفه میفرمایند: اگر شما به تقوا پناه ببرید، با این که تقوا، مفرد و فجور، جمع است، امّا مَثَلش، همان «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة» است و شما با تقوا میتوانید غلبه پیدا کنید.
فجور برای غلبه، حتّی از طریق عبادت هم جلو میآیند!
لذا این تقابل، تقابل دائمی است و برعکسش هم همینطور است؛ یعنی اگر کسی از ناحیهی تقوا، بر فجور غلبه پیدا کرد و به تقوا پناه برد؛ فجور دستبردار نیستند. فجور میخواهد انسان را به گونهای اغوا کند، لذا مدام میآید و فریب میدهد.
راههای اغوای فجور هم متفاوت است. فجور همیشه از طریق گناه نمیآید. گاهی فجور از طریق عبادت میآید. کار خوب که خوب هم هست و کسی نمیگوید خوب نیست، امّا به قدری آن کار خوب را جلوه میدهد که انسان تصوّر کند: من دیگر بهترین هستم! آن زمان است که بر او غلبه پیدا میکند.
تنها قسم راست شیطان
آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) میفرمودند: قسم شیطان در این آیهی شریفه، قسم صدق است. چه قسمی خورد؟ «فبعزّتک لأغویّنهم أجمعین» به عزّتت قسم من همه را به اغوا میکشم. یعنی دستبردار نیست. اگر دید کسی در بستر تقوا، بر فجور، غلبه پیدا کرد، اینطور نیست که بنشیند و بگوید: دیگر از دست من کاری برنمیآید و تمام است. اینطور نیست که بگوید: این دیگر اهل صیام و مناجات شد و کاری از دستم برنمیآید و ... بلکه «إلی یوم الوقت المعلوم» به اغوا و فریب ادامه میدهد.
با وجود غل و زنجیر شدن شیاطین در ماه مبارک، پس وسوسهها چگونه صورت میگیرد؟
البته در روایات داریم که دست و پای شیاطین در ماه مبارک رمضان در غل و زنجیر است. ولی این را در مورد نفس امّاره نگفتند که دست و پایش در غل و زنجیر است. باید دقّت کنیم. یعنی به احتمال قوی، شیاطین در این ماه وسوسه نمیکنند، امّا کسی که یک عمر به وسوسه شیطان گرفتار شده، ای بسا غفلت کند و نفس دون او که حالا دیگر به پلیدیها و پلشتیها و زشتیها عادت کرده، در ماه مبارک رمضان هم دستبردار نیست.
شاید به این خاطر است که میگویند: قبل از ورود به ماه مبارک رمضان، رجب المرجّب را دریابید. یعنی از آنجا تمرین کنید و با نفس خودتان مبارزه کنید. روزههایش را بگیرید، زیاد استغفار کنید و آنچه حضرات معصومین و اعاظم و بزرگان برای ماه رجب فرمودند، انجام دهید. تا در رجب المرجّب از ذنوب، تطهیر شوید. حالا در ماه شعبان المعظّم، لباس تقوا را بپوشید. آنوقت دیگر در حصن حصین هستید و حالا به ماه مبارک رمضان ورود پیدا کنید که شیاطین هم دست و پاهایشان در غل و زنجیر است. لذا آنوقت دیگر ماه مبارکتان، ماه مبارک میشود.
امّا به نظر میرسد اگر کسی رجب المرجّبش را حفظ نکرد و بر این ذنوب غلبه پیدا نکرد و خودش را از گناهان شستشو نداد و در شعبان المعظّم هم لباس تقوا نپوشید، درست است که به ماه مبارک رمضان ورود پیدا میکند و شیاطین هم دست و پاهایشان در غل و زنجیر است، امّا نفس دون که اینگونه نیست. دیگر آنوقت آن حال عبادت را ندارد و گاهی اتّفاقاً نفسی که یک عمر از طرف شیطان اغوا شده، تازه خودش جریتر شده و برای خودش یک استاد عجیب و غریبی است. لذا ملّای نراقی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) میفرمایند: برای همین است که حضرت یوسف هم فرمودند: «إنّ النّفس لأمّارة بالسّوء إلّا ما رحم ربّی».
پس در اوایل این شیطان است که اغوا میکند، ولی بعدها دیگر شیطان سراغ برخیها برای اغوا نمیآید؛ برای این که دیگر خود اینها راه را بلد شدند. اغوا برای این است که میخواهد ما را به آن راه بکشاند. وقتی دیگر راه را به ما نشان داد و نفس امّاره دیگر در این راه، خودش استاد شد، دائم که شیطان نمیآید اغوا کند، دیگر تمام شد.
البته اگر یک زمانی شیطان ببیند که مجدّداً تقوا دارد بر این نفس امّاره غلبه پیدا میکند، حالا دوباره برای اغوا میآید که کجا میخواهی بروی!؟ توبه که همیشه هست. یعنی برای مؤمنین با بیان این که توبه، همیشه هست، اغوا میدهد و برای دیگران هم میگوید: قیامت کجاست؟ این حرفها چرند است. این، قاعده خلقتی است، یک مدّت در دنیا هستیم، بعد میمیریم و پوچ میشویم. گردونهی چرخشی دنیا، مجدّد حرکت میکند و خاک ما مانند بذر در جای دیگر رشد میکند و ... چه کسی به آنجا رفته؟ چه کسی از آنجا آمده؟ و ...
در حالی که واقعاً یادش میرود که اگر انسان، عبث بود؛ چرا با حیوانات دیگر متفاوت است. من بارها بیان کردم: شیر را نگاه کنید، از ابتدا در جنگل بوده و الآن هم هست. امّا این انسان از غارنشینی شروع کرده و تا به امروز رسیده که شمّهای از «سخّر السّماوات و الارض» به وجود آمده است و ماهواره به آسمان میفرستد و به کرات دیگر میرود. تا حالا دیدید که حیوان چنین کاری کند، برای خودش خانه بسازد و رشد عقلانی داشته باشد و ...!؟ پس انسان باید بفهمد که عبث نیست. اگر یک مقدار در همین قضیّه تأمّل کند، کفایت میکند. امّا شیطان نمیگذارد و اینگونه فریب میدهد.
ماه مبارک رمضان؛ زمینهای برای برگشت مجدّد به تقوا
امّا مرحلهی أولی، وسوسه و اغواست، بعد که مبتلا شد، رها میشود و نفس امّاره دیگر خودش جولان میدهد و فجور بر اسنان، غلبه پیدا میکند «فألهمها فجورها و تقواها» و حال انسان، یک حال شیطانی و «کالانعام بل هم اضلّ» میشود. بیان کردیم: پیامبر فرمودند که صنفی از انسانها اجسادشان، اجساد بنیآدم است، امّا ارواحشان، روح شیطان است. دیگر اینها رها میشوند.
امّا تقابل، همیشگی است و میشود مجدّد تقوا، با عنایت پروردگار عالم غلبه کند. به خصوص که پروردگار عالم خودش بستر این بازگشت به تقوا را درست میکند، از جمله ماه مبارک رمضان. لذا این ماه، زمینهای برای برگشت مجدّد به تقواست.
لذا پروردگار عالم تشویقی هم خیلی میدهد. فرمود: یک آیه قرآن در این ماه بخوان، یک ختم قرآن برایت مینویسم. نفس بکش، برایت تسبیح می نویسم و ... چون میخواهد بر فجور غلبه پیدا کند. تقابل است دیگر و گفتیم: این تقابل، تقابل دائمی است.
بالاخره فجور زیاد هستند، امّا نباید فراموش کنیم که حالتشان، حالت بادکنکی است، امّا تقوا، محکم است. لذا اگر کسی بر تقوا پناه ببرد، میتواند بر فجور غلبه پیدا کند. امّا گاهی جلوات برخی چیزها بیشتر از حقیقتشان است و فجور هم چون زیاد هستند، جلوه دارند، ولی محکم نیستند. اگر انسان جدّی متّقی شود، راحت بر فجور غلبه پیدا میکند.
شیطان، اجازه پخش مطالب شناخت نفس دون را نمیدهد!
ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب فرمودند: من وقتی در نجف اشرف میخواستم برای یک عدّه از اصحاب لیل راجع به شقوق نفس صحبت کنم، دیدیم آن ملعون نمیگذارد. چون میداند که اگر بشر بفهمد، راحت میتواند پیروز شود. لذا یک موقع میدیدم که دارم بیحال میشوم. منتها سعی میکردم خودم را نگاه دارم. در جلسهی بعد هم دو نفر دیگر بیخود و بیجهت بیحال بودند و یکباره میگفتند: ما بیحال شدیم. لذا از امیرالمؤمنین درخواست کردیم و نسخهای به آنها دادیم که با این حال بروید تا غلبه پیدا کنید و إلّا شیطان نمیگذارد.
لذا با این که امروز، رسانهها زیاد است و میشود این نوع فرمایشات اولیاء خدا ولو از طریق نواری مثل بنده پخش شود و همه متوجّه شوند، ولی معالأسف چند نفر میدانند!؟ الآن به نظر شما چند نفر از این مبحث خطورات که ما در جلسات مختلف بیان کردیم، اطّلاع دارند!؟ اعاظم و بزرگان ما گاهی در دو جلسه اشاره به خطورات داشتند و گذشتند، امّا بنده بر حسب فرمایشات خود بزرگواران، آمدم این مبحث را شکافتم و مطالبشان را بیان کردم. شیطان نمیگذارد این مباحث پخش شود.
یا این که شیطان نمیگذارد همین مطلب پخش شود که بدانیم فجور، ضعیف و تقوا، قوی است و فقط راهش این است که به تقوا پناه ببریم و در آن صورت راحت میتوانیم بر فجور غلبه پیدا کنیم. شیطان برعکس، این قضیّه را جلوه میدهد، مثلاً میگوید: «دیگر جامعه اینطور شده، حال جامعه این است، نمیتوانی مبارزه کنی، اصل دست ما نیست، دیگر نمیشود کاری کرد و ...».
فریاد شیطان از دعوت بندگان به شبهای قدر
لذا شیطانی که در قسمش صادق است و گفته: «فبعزّتک لأغویّنهم أجمعین» و ایستاده که این، عملیّاتی شود تا یک جا اغوا را میآید، تا آنجا که دیگر نفس، عادت میکند، وقتی نفس، عادت کرد، دیگر از اغوا کردن بیرون میآید و اغوا نمیکند. این را ما نمیدانستیم. ما فکر میکردیم همیشه شیطان است که دارد ما را اغوا میکند. در حالی که شیطان دیگر کاری ندارد و نفس امّاره خودش پیش میبرد.
لذا ملّای نراقی فرمود: برای همین یوسف صدّیق فرمودند: «إنّ النّفس لأمّارة بالسّوء إلّا ما رحم ربّی». یعنی نفس است که دیگر دارد دستور میدهد. اغوای شیطان همان اوّل بود و تمام شد.
لذا وقتی هم از تقابل میگویند، میگویند: تقابل فجور و تقواست. البته در مباحث اخلاق بزرگانی از جمله ملّای نراقی این را به صورت تقابل سپاه فرشتگان و لشکر شیطان هم تبیین فرمودند. امّا حقیقت معنا، تقابل فجور و تقواست و این تقابل هم دائمی است. یعنی اگر یک طرف غلبه پیدا کرد، طرف مقابل بیکار نمینشیند.
منتها برخی مواقع یک کسی باید این را به ما یاد بدهد و تذکار دهد. خود پروردگار عالم میآید یاد میدهد، میگوید: به ماه مبارک رمضان بیایید، به شبهای قدر بیایید و ... لذا میبینید افرادی که در طیّ سال پایشان در مسجد باز نمیشود، در ماه مبارک رمضان میآیند. یا کسانی که در ماه مبارک هم نیایند، حداقل شب قدر میآیند. شیطان از همین هم ناراحت است و به شدّت فریاد میزند که وارد نشوید.
لذا شیطان میگوید: من همه را فریب میدهم و بعد إلّای حصریّه میآورد و میگوید: «إلّا عبادک منهم المخلَصین» (مخلَصین، نه مخلِصین). پس حتماً فریب میدهد.
گفتگوی یکی از پیغمبران خدا با شیطان
در حدیثی از پیامبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) داریم که حضرت فرمودند: یکی از پیامبران خدا، در مسجد با پروردگار عالم در حال مناجات بود، عرضه داشت: خدایا! میخواهم شیطان لعین و رجیم را با صورتی که دارد، ببینم و از او سؤالاتی بپرسم و برنامه و کار او را متوجّه شوم.
خطاب آمد: از مسجد بیرون برو، او را میبینی.
وقتی بیرون آمد، دید شیطان کنار درب مسجد ایستاده، یک طبل و پرچم دارد و تیری هم به کمر بسته است. آن پیغمبر خدا میگوید: رفتم به او گفتم: ملعون! اینها چیست؟
شیطان میگوید: من هر روز میآیم و در اینجا میایستم و یکی از یاران خودم را هم داخل مسجد میفرستم. هر کس به سمت خانهی خدا میآید (منظور از مسجد هم به سمت پروردگار عالم است؛ چون مسجد، محلّ عبادت است، اثر آن را بیان میکند)، سعی میکنم که اجازه ندهم وارد شوند.
امّا آنها که آمدند (برای همین است که بیان کردم اینطور نیست که حتّی اگر انسان از طریق تقوا، بر فجور غلبه پیدا کرد، دیگر تمام شده باشد. آن که برای اغوا قسم خورده، قسمش، قسم صحیح است)، یارانم را در داخل مسجد میفرستم و وقتی مردم سلام نماز را میدهند، در دل آنها وسوسه میاندازم و بر طبل میزنم و سه مرتبه با آواز بلند ندا میدهم که در بار اوّل میگویم: «الطّمع، الطّمع».
ندای اوّل بر گوش جمعی از مردم طمعکار میافتد، در همان ساعت، رو از نماز برمیگردانند (این را از این باب میگویم که بدانیم حتّی برای مؤمنین هم دستبردار نیست) و سریع میروند؛ میگویند: اگر اینجا توقّف کنیم، یک موقع میبینی فلان معامله را از دست میدهیم و ...
لذا شیطان گفت: اینها بیرون میآیند و زیر این پرچمی که در دست من است، جمع میشوند. این تیری هم که در دستم است، تیر زهرآلود است. موقع مرگ بر شکم آنها میزنم.
آن پیغمبر خدا سؤال کرد: این تیر زهرآلود چیست؟
شیطان گفت: در آنها شک و شبهه میاندازم و کاری میکنم بدون ایمان، از دنیا بروند. لذا میبینی طرف، نمازخوان هم بوده، امّا به واسطه این طمع به دنیا، بدون ایمان از دنیا میرود.
نماز، تجلّی عبادت است و إلّا عبودیّت باید دائمی باشد
مثلاً این که فرمودند: اگر کسی نمازی خواند و بعدش حتّی یک دعا هم نکرد، خطاب میشود: نماز او را به او برگردانید، همین است. چون پروردگار عالم دوست دارد انسان نیازش را به خداوند اعلان کند و إلّا حکمش اینگونه میشود که من یک تکلیفی داشتم، خدایا بیا قرضت را بگیر و برو. مگر نعوذبالله پروردگار عالم از ما طلبکار است که من باید بروم نمازم را بخوانم، بعد بگویم سبک شدم و سریع هم بلند شوم به کارهایم که مانده برسم!؟ پروردگار عالم میگوید: من میخواهم عشق تو را به مناجات و عبادت و بندگی من ببینم. بارها بیان کردیم که نماز، تجلّی عبادت است و إلّا عبد بما هو عبد، باید دائم عبد باشد.
سجده طولانی و شکستن کمر شیطان!
بزرگان ما وقتی ورود به نماز میخواستند پیدا کنند، قبل از آن، وقتی در محراب مینشستند، پنج آیه شریفهی ابتدای سورهی بقره را میخواندند، «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین...» تا شکی نیاورد.
میگویند: یک دلیلش این است که گاهی به واسطهی همین نماز گرفتار میشویم. نماز بدون توجّه! نمازی با این هدف که تکلیفم را به خدا تحویل بدهم و بروم. امیرالمؤمنین میفرمایند: اگر میدانستید سجدههای طولانی شما در نماز کمر شیطان را میشکند، از سجدههای طولانی ابا نمیکردید.
امر پیامبری به تعقیبات بعد از نماز، برای خنثی کردن فریب شیطان
در ادامه ی گفتگوی آن پیغمبر خدا با شیطان، شیطان میگوید: دومین فریاد من، این است که سه مرتبه ندا میدهم: «الحرص، الحرص»؛ یعنی حرص دنیا را در دل آنها میاندازم. آنوقت یک عدّه میگویند: اگر من صبر کنم، دیگری میآید و سود بیشتری میبرد؛ پس من بروم، چون الآن رفیق من بلند شد و رفت. حالا دعایم را بعداً میخوانم. اگر دو دقیقه دیر برسم، کلاه بر سرم میرود. سومین فریاد شیطان هم منع است که سه مرتبه میگوید: «المنع، المنع». یعنی بخل برای انسانها به وجود میآورم. لذا اگر بخواهند به مسجد، فقیر و ... کمکی هم کنند، سریع میگویند: برویم، دیر شد و ...
آن پیغمبر خدا فرمود: تو داری با اینها مردم را فریب میدهی؟ عرضه داشت: بله، به تمام کسانی هم که میآیند خوشآمد میگویم و میگویم: دیدید به نماز رفتید ولی نمازتان اثر نداشت!؟ پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: آن پیامبر بزرگوار بعد از آن، به همهی امّتش امر کرد که بعد از نماز، حتماً دقایقی بنشینید و تعقیبات بخوانید و بلند نشوید.
میگویند: بعد از این که شیطان این را متوجّه شد، به خود لعن کرد که چرا من قضیّه را افشا کردم.
غرض، این است که این تقابل، دائمی است، ولو برای اهل نماز و ... لذا اگر به سراغ تقوا برویم، میآید و اغوا میکند. امّا اگر نعوذبالله به نفس امّاره پناه بردیم و فجور غلبه پیدا کرد، دیگر شیطان اغوا نمیکند. امّا از این طرف پروردگار عالم هم زمینههای تقوا را درست میکند که یکی، ماه مبارک رمضان میشود و میفرماید: «دعاؤوکم فیه مستجاب»، هر لحظه دعا کنی، دعای شما مستجاب میشود.
اجناس مغازهی شیطان برای عرضه به بندگان خدا
۱.کبر
وجود مقدّس امام هادی(ع) میفرمایند: «الدنیا سوق ربح فیها قوم و خسر الآخرون»، دنیا، بازار است، برخی از آن سود میبرند و برخی هم خسارت میبینند. امیرالمؤمنین هم فرمودند: «الدنیا سوق الخسران» دنیا، بازار زیان است، چون خیلی کم هستند افرادی که از آن سود ببرند و دنیا برایشان مزرعه آخرت شود.
روایتی در کتاب احادیث القدسیّه است که شیطان خدمت یکی از پیامبران آمد و گفت: من هم صاحب مغازه هستم، همانطور که مردم شما هم مغازه دارند. قفسهها و طبقاتی در این مغازه دارم و اجناسی در آن قرار دادم.
آن پیامبر خدا فرمود: اجناس مغازه تو چیست؟
گفت: اوّل از همه کبر است، همان چیزی که خود من را هم گرفتار کرد.
این گرفتاری شیطان، زمانی بود که گفت: «أبی و استکبر» تکبّر ورزید. بعد هم گفت: «خلقتنی من ناز و خلقته من طین». گاهی ما هم گرفتار کبر میشویم. لذا اولیاء خدا میگویند: اگر گناهکار را دیدید، هیچ موقع نگویید: من که از او بهتر هستم. البته او را نصیحت کن، امّا با قول لیّن، ولی اگر گفتی من بهتر هستم، این همان چیزی است که شیطان منتظرش است، اصلاً خوب هستیم که بخواهیم خوبتر باشیم! لذا شیطان در همان جا مچ تو را میگیرد و تو را گرفتار میکند.
به نظر من این جمله را هر روز باید تکرار کنیم، همانطور که در هر ساعت دعای سلامتی حضرت حجّت را میخوانیم، این جمله را هم هر روز برای خودمان تکرار کنیم، حداقل موقع خواب و موقعی که داریم از خانه بیرون میرویم و آن، این است: «هر کس ولو به لحظهای تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست».
این که انسان تصوّر کند کسی شده، کبر و خودبرتربینی و أنانیّت میآورد. لذا دیگر سقوط میکند و شیطان، جلو میپرد. لذا شیطان میگوید: اوّلین کالایی که در این دنیا برای بندههای خدا عرضه میکنم، کبر است - البته خود کبر، بحث دارد که من در آن، وارد نمیشوم و فعلاً دارم کلیّت قضیّه را بیان میکنم -
مثلاً بعضی در دل خود میگویند: یک عدّه در پارک نشستند و مشغول لهو و لعب هستند و یا نعوذبالله دارند گناه میکنند، امّا من در مهدیه هستم و دارم مناجات میکنم و... و. من کجا و آنها کجا!؟
لذا اولیاء خدا هیچ موقع گناهکار را به چشم حقارت نمیدیدند. بلکه آن را به عنوان مریض میدیدند و میگفتند: او به یک مرضی به نام گناه دچار شده است. لذا انسانها را حقیر نمیپندارند. این من و تو هستم که معالأسف انسانها را حقیر میپنداریم، به واسطهای که فکر کردیم خودمان کسی شدیم.
لذا گاهی هم همینطور میشود و حتّی من طلبه هم گرفتار میشوم. دو متر پارچه بر سرم بستم، امّا وقتی یک روحانی دیگر منبر برود، به سختی پای منبر او مینشینم، گاهی قرآن باز میکنم و میخوانم. که چی؟ من خودم همهی اینها را بلد هستم. عجبا! این همان کبر است که گرفتار میشویم.
ما گاهی خودمان را معالأسف مستغنی میدانیم که این، خودش دلالت بر تکبّر است. خدا حاج آقای دولابی، آن مرد الهی و صمدانی را رحمت کند، بنده خدایی مدام پای صحبت ایشان میرفت، به من زنگ زد و گفت: ما گفتیم ما سالها پیش آقا بودیم، چیزها یاد گرفتیم، دیگر به این چیزها نیاز نداریم که اگر ایشان رفت، پیش بزرگان دیگری مانند آیتالله ناصری اصفهانی و ... برویم.
امّا خود این فرد به بنده گفت: خواب آقا را دیدم، تا حالا ندیده بودم که آقا اینطور حرف بزند، به من گفتند: خاک بر سرت! منِ میرزا اسماعیل هم اگر الآن به دنیا بیایم، پای درس آن بزرگان میروم.
آن فرد میگفت: مثل این که بیدار بودم، حالا شبهه دارم که بیدار بودم به من گفتند، یا خواب بودم! ولی با حالت بدی به من گفتند: خاک بر سرت! مثل این که دو دستی بر سرم زدند.
چون این فرد تصوّر کرده بود که من همه چیز میدانم. این تکبّر است که انسان را بیچاره میکند.
۲.حسد
شیطان میگوید: دومین جنس من، حسد است. بعد از این که متکبّرشان کردم و احساس کردند که کسی شدند، حسد را در دلشان میاندازم.
واقعاً من ماندم که دلالت حسادت چیست؟ چه کسی جای دیگری را تنگ کرده!؟ اصلاً معنی حسادت یعنی چه!؟ چرا حسودیم!؟ والله قسم، در دل شب ماه مبارک، در این خانهی امام زمان میگویم که من نمیفهمم یعنی چه که کسی به دیگری حسادت میکند! تازه باید خوشحال باشیم که دوستم در تجارت از من موفّقتر شد، این، حسادت دارد!؟ خدا خواست. او در علم از من سبقه گرفت، تازه باید خوشحال باشم دوستم جلو رفته است.
در مادیات، غبطه هم نخورید
غبطه با حسادت فرق میکند. غبطه این است که انسان بگوید: او دارد نوش جانش، من هم ای کاش داشته باشم. البته بیان کردم که اولیاء خدا میفرمایند: در مادیّات غبطه نخورید؛ چون باعث توقّف شما میشود. اگر بگویید: فلانی، فلان ماشین را دارد، خوش به حالش، نوش جانش، خدایا به من هم بده، این باعث توقّف شما میشود.
پست دنیا و ... فضیلت نیست، اتّفاقاً خیلی از آنها وبال است و شما حسادت میکنید و فکر میکنید آنها که پست و مقامی دارند، زرنگی کردند. خدا گواه است برخی از مواردی که در دنیا دارند، وبال گردنشان خواهد بود. امّا من و شما بعد اوّلیّه را که میبینیم، میگوییم: این که تا دیروز با ما بود، حالا نمیخواهم دهانم را باز کن، امّا ببین چطور بالا رفت! همین که میگویی: نمیخواهم دهانم را باز کنم، بدتر از دهان باز کردن است. شاید این گناهش بیشتر هم باشد، چون ذهن طرف را مشغول میکنی که او چه کار پلیدی انجام داده که اینطور در موردش میگویند. این، حسادت است. از روی حسادت نمیداند چه بگوید، آسمان و ریسمان میبافد.
دعای اولیاء خدا برای باز نشدن چشم برخی از شاگردانشان!
لذا اولیاء خدا میگویند: در مادیات، غبطه نخورید، چه برسد به حسادت. امّا در معنویت، غبطه اشکال ندارد. تازه آن را هم باید بگوییم: خدایا! باز هم نمیدانم، اگر مکاشفهای بشود، آیا من قدرت تحمّلش را دارم یا نه.
آیتالله العظمی سیّد عبدالأعلای سبزواری، یکی از دعاهایی که برای برخی از شاگردان و خصّیصین خود میکردند، این بود که خدایا! هرگز چشم این را به برخی از مسائل باز مگردان.
خود آقا میفرمودند که من برای برخی این دعا را میکردم، چون میدانستم سعهی صدر آن فرد تا همین جاست «ربّ اشرح لی صدری»، اگر چشمش باز شود دیگر فکر میکند خبری شده است. لذا ایشان برای برخی دعا میکردند که چشمشان باز نشود و مکاشفهای نداشته باشند. چون نجات آنها را میخواست.
پس برخی با مکاشفه به گرفتاری دچار میشوند و اولیاء خدا این را میدانند. شیطان دوست دارد برخیها در مطالب عبادی، به مقاماتی برسند! لذا این که بارها بیان کردم که انسان باید دستش را در دست ولیّ خدا بدهد، برای همین است. چون گاهی انسان یک چیزی طلب میکند، امّا اتّفاقاً این همان چیزی است که شیطان منتظر است که او به همان جا برسد.
شیطان دوست دارد برخیها در مطالب عبادی، به جاهایی برسند و آن موقع مچشان را بگیرد. چون شرح صدرشان برای آن مقام معنوی و عبادی خیلی کم است. لذا آنجا میبیند اینجاست که میتوانم این را فریب دهم.
شاید یک دلیل این که اولیاء خدا فرمودند: «العلم هو الحجاب الاکبر»، همین باشد. گاهی برخی علم به چیزی پیدا میکنند، امّا همان علم به آن پیدا کردن عامل حجاب برایشان میشود؛ یعنی دیگر توقّف میکنند و فکر میکنند دیگر به آخر خط رسیدند.
یکی از دوستان مشهدی ما که اهل حال و مطالب است و در قبرستانها چیزهایی میبیند، یک موقع به یکی از عزیزان گفته بود: چه خبر است؟ اینها که اینطور میآیند برای چیست؟ آن بنده خدا هم ترسیده بود که این، چه میگوید. بعد من او را توبیخ کردم و گفتم: مرد خدا بنا نیست که هر چه میبینی بگویی. گفت: آقا! بعد از آن دیگر ندیدم. گفتم: این که میگویند زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد، همین است. سر سبز معنوی تو را بر باد داد. این، همان بود که شیطان دلش میخواست. گفت: حالا من چه کار کنم برگردم؟ گفتم: به آن حال که چیزهایی میدیدی، برگردی؟ گفت: نه، به انسانیّت برگردم. آن را دیگر نمیخواهم. لذا اور ا تشویق کردم.
پس گاهی اینطور میشود و وقتی کسی به جایی میرسد، شیطان او را تشویق میکند و میگوید: آفرین، حالا تو را گرفتم، تو باید اینجا میرسیدی. لذا تو جنبه نداشتی و وقتی به آنجا رسیدی، شیطان تو را قاپ میزند و با خود میبرد. اینها خیلی مهم است، شوخی نگیریم، مراقبه و مواظبت خاص میخواهد. حالا ادامهی این روایت را به فضل و کرم الهی در جلسهی بعد بیان میکنم.
پس جمعبندی بحث اینگونه میشود:
۱.تقابل فجور و تقوا دائمی است.
۲.فجور جمع و تقوا، مفرد است، ولی فجور، ضعیف و تقوا، قوی است. همان مثال یک مرد جنگی به از هزار مرد! اگر انسان به تقوا پناه ببرد به راحتی بر فجور غلبه میکند.
۳. این تقابل بدین صورت است: از طرفی اغوا و از طرفی الهام و عنایت است (خود الهام یک نوع عنایت از جانب خداست). پس اوّل اغوا از ناحیه شیطان لعین و رجیم است.
۴.وقتی اغوا تمام شد و انسان به نفس گرفتار شد، دیگر از اغوا خبری نیست. حالا دیگر نفس خودش جلو میرود. «إنّ النّفس لأمّارة بالسّوء» تحقیقاً نفس است که انسان را به بدیها امر میکند. شیطان اغوا کرد و فریب داد، از اینجا به بعد دیگر کار، کار نفس است.
۵.امّا از این طرف پروردگار عالم هم زمینههایی میگذارد؛ چون میداند با این که تقوا قوی است، ولی اینقدر شیطان، فجور را قوی جلوه میدهد که گروه است و تو نمیتوانی مقاومت کنی، هر جا میروی، ریختند، یک بار چشمت را زمین بیاندازی، دو بار، سه بار، بعد دیگر تو را ای دانشجو، طلبه و ... گرفتار میکند.
البته مواردی هم هست که به واسطهی همین ارتباطات در فضاهای مجازی افراد به گناه میافتند. باید این فضاهای مجازی را خیلی کنترل کرد. اکثراً هم از اینجا شروع میشود که خودمانی در فضای مجازی با هم حرف میزنیم. بنده چهار مورد را شنیدم که همین قضایا باعث جدایی شده است. جالب است که به ظاهر مؤمن هم بودند. مثلاً خانم میگوید: شما محّت میکنی جوابها را خوب میدهی، من وقتی از همسرم میپرسم، حوصله ندارد جواب بدهد و ... همینطور آرام آرام پیش میروند، تا جایی که آن آقا هم میگوید: بله عزیزم ... اغوا و فریب همین است دیگر. نفس هم همین است دیگر که به تو میگوید: نمیشود. باید خیلی مراقب باشیم.
نکات دیگری در این بحث هست که إنشاءالله در جلسهی آینده بیان میکنیم.
پروردگارا! به اولیاء و انبیائت، بالجد ما را متخلّق به اخلاق الهی بگردان.
خدایا! ما را آنی و کمتر از آنی به خودمان وامگذار و عاقبت امورمان را ختم به خیر بگردان (این دو دعا را جدّی بگیرید و مدام بخواهید، چه در تنهایی و چه در جمع؛ چون اگر یک لحظه به خودمان واگذار شویم، زود فریب میخوریم و به اغوا میرویم. عرضه بداریم که خدایا ما نمیتوانیم و اگر تو ما را نگاه نداری بیچاره میشویم. خیلیها بودند که جلو رفتند، منتها عاقبتشان ختم به خیر نشد. باید بدانیم تا اینجا هم که رفتیم، اگر دست ما را رها میکردند، سقوط میکردیم).
/1102101305