گل و گلدون (22) / یادمان باشد شیعه هستیم
در عزای امیرالمؤمنین، مشکی به تن می کند و با یک پیامک، حرف یا تکه کلام، زندگی دوست و آشنایی را سیاه می کند. در حالی که «امام اول»ش همیشه و هرجا حرمت نگه می داشته!
وارث:
به نام خدا
یادمان باشد شیعه هستیمبه نام خدا
در به در دعانویس و بخت گشا و... شده، غافل از این که یاد مولا و توسّل جستن به او، دوای هر درد بی درمان شده!
هرهفته بی بهانه و مقدّمه، سینه می زند و یک بار هم نشده سنگ علی و اولادش را میان شبهه های دشمن به سینه بزند.
در شادی اهل بیت، شاد است و دست می زند، اما نمی داند برای به دست آوردن روزی، نباید دست به هرکاری بزند و از سیره ی مولایش علی، بی خبر است!
با دیگران رفیق و یار است و... با همسر و فرزندانش، سرد و بی روح! گمان نمی کنم یک صفحه از زندگی امیرالمؤمنین را هم خوانده باشد!
از هر واژه و حرکتی، برای گفتار و رفتارش انتخاب می کند، بی خبر از آن که شیعه ی علی بودن، تنها به «اسم» نیست و «رسم» دارد!
برای خانه اش، بهترین موادغذایی را می خرد و گمان نمی کند شاید همسایه ای داشته باشد که توان خرید نداشته باشد. کاش سطری از رفتار علی(علیه السّلام) با همسایه را می آموخت.
در کشور اسلامی، صاحب منصب شده است، بی آن که بداند میان کوچه پس کوچه های شهر و در خانه ی مردم چه می گذرد! فراموش کرده مثل این امیر(علیه السّلام) کوچه گرد شب های کوفه بود.
در عزای امیرالمؤمنین، مشکی به تن می کند و با یک پیامک، حرف یا تکه کلام، زندگی دوست و آشنایی را سیاه می کند. در حالی که «امام اول»ش همیشه و هرجا حرمت نگه می داشته!
نذری می دهد، بانی می شود و برای روضه و هیئت، خرج می دهد، غافل از این که بداند در کنار این ها، می تواند دست نیازمندی را بگیرد و او را از گرفتاری نجات دهد. مگر شیوه ی زندگی علی(علیه السّلام) جز این بوده است؟!
با تغییر فصل ها، خانه و کاشانه اش را تغییر می دهد، انگار به گوشش هم نرسیده که امیرالمؤمنین فرموده است: «قناعت کنید»!
جان و جوانی اش را دودستی تقدیم بیهودگی می کند و به خیال خودش زندگی ادامه دارد، در حالی که مولای متقیان فرموده است: فرصت ها مثل ابرها درگذرند...
مدام، تسبیحِ در دستش را بالا و پایین کرده و دستی به پیشانی پینه بسته اش می کشد، ولی حاضر نیست از یک ریال از پولش بگذرد و «قرض» دهد. بیچاره! بویی از زندگانی علی نبرده است!
دستش را روی زن وبچه اش دراز می کند، صدایش را بالا می برد و بادی به گلو می اندازد. نه از انسانیت بویی برده و نه از مکارم اخلاقی مولا که در رفتار با خاتون خانه اش، نمونه و الگو بوده است.
میان ویزای شینگن و... اروپا و... ترکیه، شاید اگر یک مُهر کشور عراق هم بخورد و یک سفر به نجف برود، حال و هوایش دگرگون شود! کاش کسی به او بگوید...