وارث: چشم چپش به نابینایی نزدیک شده و دلش گرفته بود؛ یاد کودکی اش افتاد، همان زمانی که به دلیل کلافه شدن از بستن یکی از چشم ها، به مادر التماس می کرد که بازش کند تا بتواند کارتون مورد علاقه ی خود را ببیند. او هیچ گاه گمان نمی کرد که بی توجهی به بستن یکی از چشمان و عدم تحمل این رنج در کودکی، باعث نابینایی و تنبلی مستمر و همیشگی چشمش شود. زمانی که به این حدیث مولا امیرالمومنین علیه السلام برخورد کرد که دل دوست دار حضرت امیر علیه السلام و دشمن ایشان، مانند چشم منحرف است؛ یا بینا می شود (محبتش را خالص می کند) و یا سرانجام به نابینایی (از دست دادن محبت حضرت) می انجامد، به خوبی درکش کرد؛ زیرا فردی که نسبت به دل خود، بی توجه باشد، هم طاغوت را دوست داشته باشد و هم الله؛ روزی مسیر خود را به روشنی می یابد؛ مسیر روشن الله و یا ظلمات و نابینایی طاغوت.
مشرکِ موحّد!
یکی از زیبایی های اسلام عزیز، حساسیت او به بحث پاکی و سپس کسب نور است؛ زیرا در اسلام بدون تخلیه، تحلیه غیرممکن است. بعضی فکر می کنند که می توان سنگ حسین علیه السلام را به سینه زد و سر سفره ی یزید، سیر شد! بدون پاکی قلب از لجن و میکروبِ دشمنان خدا، نمی توان از مزه ی معطر، نشاط آور و خنک گلاب محمدی ولایت، سیراب شد.
چگونه می توان یکتاپرست بود و هر روز بتی را به عنوان خدایی، سجده کرد! و چگونه می توان با یک بال می توان پرواز کرد؟! مَثَل آن به همین شفافی پذیرفتن توحید و گرم کردن جبهه ی بت های چوبی است. خداوند بر ولایت یافتن طاغوت، بر سر مسلمانان حساس است و طبق قاعده ی نفی سبیل نباید کافری بر مسلمانی سلطه یابد. «لنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرینَ عَلَى الْمُوْمِنینَ سَبیلا» این سلطه تنها با حکومت نیست؛ بلکه گاهی فکر ما، در سلطه ی کافری است و گاهی وسایل منزلمان، گاهی مدل موبایلمان و گاهی سبک معاشرتمان و تبرّی به عدم پذیرش ولایت آنان است؛ نه اینکه تنها به لعنشان دل خوش باشیم.
دشمن مهدی، رفیق پیامبر!
چه قدر شادی آور است، وقتی پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله، به فردی خوش به حالش می فرمایند!: خوشا به حال فردی که قائم از اهل بیت علیهم السلام مرا درک می کند، در حالی که در غیبت ایشان و قبل از قیام ایشان، به او اقتدا می نماید و دوستداران او را دوست می دارد و دشمنان ایشان را دشمن؛ اینان رفیقان و صاحب دوستی و مودت من هستند. (محمدباقر مجلسی، ج 52، ص 130) چه قدر غرورآفرین و لذت بخش است که رفیق پیامبر باشی و قسمتی از قلب شریف و معصومشان برای تو بتپد!
آیا ما به راستی، دشمنان مولای مظلوم مان مهدی را دشمن گرفته ایم؟! چه قدر بد است که امامی که سال ها، منتظر نگاه محبت آمیزی از طرفشان هستیم، دروغگویمان بداند، در حالی که ما فکر می کردیم، واقعاً و از ته دل، دوستشان داریم: روزی به امام صادق علیه السلام عرض کردند: فلانی شما را دوست دارد و ولایت تان را پذیرفته است؛ جز این که نسبت به برائت از دشمنان شما، سست و ضعیف است. حضرت فرمودند: هرگز چنین نیست، دروغ می گوید کسی که ادعای محبت ما را دارد و از دشمنان ما دوری نمی جوید.
بهترین لیلی و قلب آواره!
تمام آرزویمان این است که مانند سلمان محمدی از خانواده ی رسول الله صلی الله علیه و آله شویم و چه دردآور است، وقتی امام نازنین مان به ما بگوید که از ما نیستی!
برای همدیگر می مردند؛ گرم و صمیمی؛ تمام درد دل خود را به هم گفته و تمام خنده ها و گریه هایشان با هم بود؛ اما یکی از آن ها دو دل بود و وقتی دشمنِ دوست خود را می دید، لبخند می زد و دل به دلش می داد. آرام آرام دوست او، متوجه شد که او تنها محبوبش نیست و در دل او جایی برای دشمنان او نیز هست؛ این مساله از آزار گذشت و به جدایی کشید.
در مورد یک محبوب بشری مساله بسیار به درکمان نزدیک است؛ زیرا همه ی ما دوست داریم که در دل محبوب، تنها خودمان باشیم و هر چه غیر ما و دشمن ما، غایب و می دانیم که خداوند برای هیچ کداممان دو قلب، نیافریده است. «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِه» (سوره احزاب، آیه 4) حال فرض کنیم بهترین محبوب را داشته باشی و آنگاه در کنار او با دشمن او، گرم بگیری! معلوم است که غیر قابل بخشش است و نه تنها خود لیلی، بلکه جبرائیل و میکائیل و حتی خود خداوند، دوستت نخواهند داشت.
آتش طبیب، علاج خلوص طلای دل
مولایی که اقیانوس علم را شکافت و به عمقش رسید، در توضیح آیه ی: «خدا براى یك نفر دو قلب در درونش ننهاده...» فرمودند: شخصی به چیزی محبت و نسبت به چیز دیگری، بغض و کینه دارد. محبین ما نیز، دوستی را برای ما خالص می کنند، چنانکه طلا به واسطه ی آتش، خالص می شود؛ کسی که می خواهد بفهمد محبت ما را دارد یا نه؛ قلبش را امتحان و ارزیابی کند؛ پس اگر دوستی ما اهل بیت را همراه و دوستی دشمنان ما را در دل دارد، از ما نیست و ما هم، پیوندی با او نداریم؛ خداوند، جبرئیل و میکائیل، دشمن چنین کسی هستند. (محمدباقر مجلسی، ج27، ص 51، ح1) مولای عزیزمان محمد بن علی؛ نوه ی نازنین ارباب عشق! نکند ما نیز، جزء آنانی هستیم که کمند مهرتان را از کمرمان، بریده ایم؟! اگر شما نباشید، قله ترس آور است! ما تنها به ریسمان محکم ولایت شما، امید بسته ایم! راه امتحان قلبمان را نشانمان دهید! چرا می فرمایید که آتش، طلا را خالص می کند؟! آیا همین دوران غیبت، آتش خلوص ما نیست؟! غیبت یعنی به غیب ایمان آوردن و ایمان به غیب، دل ولایی می خواهد، امروزه دشمنی دشمنان شما، شفاف نیست؛ نیاز به آتشی ویرانگر دارد؛ خودتان طاغوت وجودمان را آتش بزنید! ما که خود نمی توانیم دورشان کنیم؛ می ترسیم از این که گام های آهسته ی شیطان، همین دشمنان به ظاهر زیبا و در باطن مار صفت، کنج قلبمان بنشیند و ما قادر به بیرون کردنش نباشیم و آن وقت، آرام آرام مثل صهیونیسم پیش روی کنند و غصب کنند ملک طلق شما را! به داد دلمان برسید عزیز فاطمه!
خلاصه سخن:
مثال دوست داشتن دشمنان خدا، مثال پرواز با یک بال است؛ اگر دلمان با ولیّ خدا باشد و وجودمان سرشار از غرب و ولایت شیطان؛ دروغ گوییم و روزی دوست شیطان خواهیم شد و منحرف؛ زیرا لباس و خوراک و سبک زندگی الهی با غربی متضاد است. آیا ما به راستی، دشمنان مولای مظلوم مان مهدی را دشمن گرفته ایم؟! چه قدر بد است که امامی که سال ها، منتظر نگاه محبت آمیزی از طرفشان هستیم، دروغگویمان بداند، در حالی که ما فکر می کردیم، واقعاً و از ته دل، دوستشان داریم.