حجت الاسلام اخوان: متهم کردن انبیاء به سهو و نسیان مغالطه است+گزارش تصویری

کد خبر: 61720
پس برخی از مفسرین معنای "مثلیت" را به معنای "عینیت" گرفته اند یعنی گفته اند: "الزاماً" پیغمبر صلی الله علیه و آله یک بشر عادی است مثل بقیه بشرها در حالی که الزام عقلی نیست بلکه از مقوله تحکم و تاویل است چون خوابیدن برای انسان یک امر ذاتی نیست و امر عرضی است که می شود فرض کرد فرد نخوابد.
وارث: مراسم دهه سوم محرم با سخنرانی دانشمند گرامی حجت الاسلام اخوان در هیئت محبان محسن بن علی (ص) برگزار شد.
در ادامه متن سخنرانی حجت الاسلام اخوان را می خوانید:

پاسخ به شبهه تماثل انبیاء با بشر/مِثلیت به معنای عینیت نیست

موضوع ملاقات با رب در آیات متعددی از قران مطرح است و این معنا را برخی از اظهارش ناخشنود هستند و تعبیر به کفر و زندقه هم می کنند اما در قرآن در بیشتر از 20 مرود این معنا آمده، لقاء الله، ملاقوا رب و امثال این تعابیر در سرتاسر قران دیده می شود. برخی گفته اند این آیات باید تاویل شود.

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ يُوحي‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً 1 ؛ در این آیه نکاتی وجود دارد پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: من بشری مثل شما هستم. گاهی از اوقات از برخی مفسرین در بیان آیات شریفه مغالطه ای می بینیم که مثلیت را به معنای عینیت می گیرند یعنی می گویند: پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده: در همه شئون بشریت با شما شریک هستم. این عینیت تامه است یعنی "این همانی و آن همانی" یعنی همانطور که زید و بکر بشر هستند به همین معنا پیغمبر صلی الله علیه و آله هم بشر است. اگر کسی بخواهد شبهه را گسترش دهد می گوید همانطور که فرعون و نمرود بشر است حضرت هم بشر است لذا معتقد می شوند در آنها عوارضی است که از التزامات بشری نیست.

الزامات عادی به معنای الزامات عقلی نیست

ما هم می دانیم عوارضی هست که از التزامات بشری نیست اما خیلی از شئون هست که در بشر عادی هست و اینها از التزامات عقلی بشری نیست بلکه به عادت در بشر وجود دارد، بعنی تلازم عقلی ندارد که غیر از الزام عادی است. الزام عادی یعنی شما الان روی زمین نشسته ای اما تلازم عقلی ندار که شما حتما روی زمین باشی ممکن است بین زمین و هوا معلق باشی ولو یک بار اتفاق افتاده باشد. یعنی نشستن روی زمین التزام عقلی ندارد بلکه التزام عادی دارد و یک امر عادی و عادتی است. اگر کسی بخواهد از امور عادی التزام عقلی بیرون بکشد یکی از انواع مغالطه است.

اگر امر عادی را لازمه ذات بگیریم مغالطه کرده ایم

یکی از انواع مغالطه همین است که عادت را به عَرَض لازم مبدل کنند در حالی که می شود چیزی عادی باشد اما عرضِ لازم نباشد. تا وقتی که هواپیما از زمین بلند نشده باشد به شکل عادی فلز نمی توانست روی هوا معلق بماند فلذا در سابق بشر طیران با فلز را محال می دانست در حالی که استحاله عادی بوده نه ذاتی. بعد از آن که بشر راه غلبه بر جاذبه را پیدا کرد راه خلاف آن راه عادی می شود یعنی ممکن است راهی باشد که بشر بین زمین و هوا معلق باشد و ما نتوانسته باشیم آن را بیابیم.

روی زمین ماندن عادتاً برای بشر است و یک امر عادی را به عنوان لازمه ذات گرفتن، یکی از انواع مغالطه است. به همین معنا خیلی از چیزهایی که برای بشر به عنوان امر ذاتی تلقی می شود مثل خرودن و آشامیدن و ... از مقوله عادت است یعنی می شود فرض کرد بشر باشد و بر اینها غلبه کرده باشد.

"سهو و نسیان" الزام عقلی برای بشریت نیست

پس برخی از مفسرین معنای "مثلیت" را به معنای "عینیت" گرفته اند یعنی گفته اند: "الزاماً" پیغمبر صلی الله علیه و آله یک بشر عادی است مثل بقیه بشرها در حالی که الزام عقلی نیست بلکه از مقوله تحکم و تاویل است چون خوابیدن برای انسان یک امر ذاتی نیست و امر عرضی است که می شود فرض کرد فرد نخوابد.
برخی در وهابیت سهو و نسیان را از امر ذاتی انسان پذیرفته اند و گفته اند به دلیل آیه "انا بشر مثلکم" پیغمبر صلی الله علیه و آله هم سهو و نسیان دارد در حالی که "سهو" لازمه انسان نیست یعنی اینطور نیست که چون انسان است لازم است سهو داشته باشد، بلکه سهو عادتا برای انسان است یعنی چون انسان است "سهو" برایش عادی است. اگر "سهو" الزام عقلی برای انسان بود نباید مذمت و سرزنش می شد در حالی که مذمت شده پس "سهو" الزام عقلی نیست.

وجود کمترین شباهت، مِثلیت محسوب می شود

حضرت نفرمود: "انا بشر عینکم"؛ بلکه فرمود: "مثلکم" یعنی مماثلکم. منطقیون بحثی دارند که در مثلیت اقلام مشابهت کفایت می کند نه اینکه در مثلیت و مُمثلیت باید حمل تام صورت بگیرد. این خودش یکی از انواع مغالطه هاست. در مثلیت و مُمثلیت وجود کمترین مشابهت کافی است مثلا می گویند سنگ مثل الاغ است یعنی از جهت اینکه هر دو جرم، بُعد و حجم دارند مثل هم هستند.

یعنی وقتی فرمود: انا بشر مثلکم؛ یعنی همانطور که شما در روی زمین زندگی می کنید من هم روی زمین زندگی می کنم. اما الزام ندارد که همه شئون ها یکسان باشد این جزو بحث منطقی نیست و بحث تحکم و زور است. اگر کسی هم خواست تمام شئون را بار کند باید ببیند معنای "بشر" چیست؟ آیا لازمه بشر خوردن و خوابیدن است؟ یا اموری که عادتا از او سر می زند الزام هم دارد؟

انوثیت و ذکوریت لازمه ذات بشریت نیست

همه بشر عادتا یا مذکر یا مونث هستند خیلی کم هستند افرادی که نه مذکر و نه مونث هستند. اما کسی پیدا نشد که ذکوریت و انوثیت را لازمه ذات قرار دهد و همه گفته اند بشر فاقد انوثیت و ذکوریت است؛ لذا می شود فرد خنثی باشد و بشر هم باشد.

رابطه انوثیت و ذکوریت با بشر شدیدتر از رابطه سهو و نسیان است. سهو از بشر قابل سلب است و در مقام قیاس نفس می بینیم فرد خودش بدی می کند و می گوید شاید در انبیاء سهو نسیان هم باشد.

برای الزام و عادت کسی را سرزنش نمی کنند مثلا خواب عادت برای بشر است کسی را به خاطر خواب سرزنش نمی کنند اما اگر بشری سهو و نسیان کرد او را سرزنش می کنند معلوم می شود سهو ن سیان لازمه ذات نیست و عادت غالب برای بشر است نه اغلب یعنی در بعضی جاها دیده می شود.

پس آیه: من بشری هستم؛یعنی خداوند متعال موجودی را خلق کرده که بشر شئونی دارد که اگر به ظهور برسد بشر در مقام خلافت الهی قرار می گیرد. یعنی من آن شأنی را دارم که ملک به من سجده می کند و تو هم این شان را داری. اما آیه را طوری پایین کشیده اند که می خواهند سهو و نسیان را به انبیاء نسبت دهند در حالی که منظور آیه چیز دیگری است.

شئون بشر از دیدگاه قرآن

شان بشر چیست؟ در کجای قران آمده لازمه بشر بودن گناه گردن است؟ خداوند متعال فرموده: إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ2 ؛

من خلق کننده بشری از گِل هستم، پس چون او را [كاملا] درست كردم و از روح خويش در آن دميدم سجده‏ كنان براى او [به خاك] بيفتيد.

حضرت فرمود: من بشری هستم که به من وحی می شود، این مثلیت با وحی کردن به هم نمی خورد. من بشری هستم معراج می کنم، یا بشری هستم که فرضا نمی خوابم و نمی خورم، با اینها مثلیت به هم نمی خورد.

خدا انسان را با عمل صالح هدایت می کند

فَمَنْ کانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ؛ اگر انسان می خواهد به تربیت برسد، چون ظهور تربیت اصلی در قیامت است، زمین به نور پروردگارش نورانی می شود. ما فکر میکنیم با مرگ تربیت انسان متوقف می شود، با مرگ عمل به تکلیف تمام می شود. پس کسی که می خواهد تربیت بشود باید سراغ عمل صالح برود، نه اینکه عمل صالح او را تربیت کند و عمل صالح برایش طلب فیض می کند؛ لذا کسی که عارف است و یک عمر عمل صالح انجام داده می داند همه ی اینها دست گدایی دراز کردن است. کسی که معرفت ندارد دل به عمل می بندد.

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُم بِإِيمَانِهِمْ3 ؛

کسی که عمل صالح انجام می دهد خدا او را تربیت می کند. "یهدی" فعل مضارع است دلالت بر حدوث و استمرار دارد یعنی تازه هدایت کسی که عمل صالح انجام داده شروع می شود.

پی نوشت:

1- سوره کهف آیه 110.

2- سوره ص آیات 71 و 72.
 
3- سوره یونس آیه 3.