حجت الاسلام موسوی مطلق: خون حضرت علی اصغر؛ سند مظلومیت اباعبدالله(ع)
صلح امام حسن علیه السلام، تدبیر حکیمانه و زاییده عقل محض بود
سه سال اول تولد اسلام چون یک نوزاد تازه رسیده بود باید از او مراقبت می شد تا بزرگ شود لذا پیغمبر صلی الله علیه و آله سه سال به طور مخفیانه اسلام را تبلیغ کردند و بعد هم که علنی شد چه مخالفت ها، چه مشکلات و چه تحریم ها و چه جنگ هایی برای مقابله با آن صورت گرفت. در شعب ابی طالب بیماری های رخ داد و فشار سنگینی بود حتی از لحاظ قوت غالب که یک خرما را همه باید می خوردند. اسلام به سن جوانی رسید و زحمات زیادی برای آن کشیده شد، پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: به اندازه 1240 هزار پیامبر یکی کمتر من آزار و اذیت دیدم.
همین که اسلام یک جوان 23 ساله شد دشمنان دست به کار شدند تا اسلام را از پای در آورند. حمله ای به این جوان کردند که اسلام به زمین خورد و دیگر نتوانست بلند شود این ضربه در سقیفه بنی ساعد رخ داد.سقیفه ضربه ای به پیکره اسلام بود که اسلام، توحید، نبوت و معاد به زمین خورد.
شما باور می کنید امیرالمومنین علیه السلام خیبر گشا و قهرمان خندق در کوچه به همسرش جسارت کنند؟ اما این کار صورت گرفت؟ فلذا وقتی امیرالمومنین علیه السلام کمربند دومی را گرفت و روی سینه اش نشست فرمود: چه کنم که پیغمبر صلی الله علیه و آله امر به صبرم کرده است.
فرق اسلام در 19 ماه رمضان در مسجد کوفه شکافته شد، فرق امیرالمومنین علیه السلام یعنی فرق اسلام، یعنی قرآن ورق ورق شد، توحید، نبوت و ولایت را دو نیم کردند. حسن ابن علی علیه السلام وارد میدان شد که فقط اسلام نمیرد و از بین نرود. صلح حضرت تدبیر مدبرانه و حکیمانه و زاییده عقل محض بود برای حفظ دین و اسلام امام حسن علیه السلام تمام این ضربات را به جان خرید. دوستان نزدیک امام حسین علیه السلام به او می گفتند: یا مذل المومنین؛ لذا امام این داروی تلخ را به پیکره اسلام زد تا نمیرد و از بین نرود.
برای نجات اسلام باید معجزه صورت می گرفت
با آمدن یزید با نهایت تاسف و تألم اسلام درگذشت. وقتی یزید به حکومت رسید و خبر به حضرت اباعبدالله علیه السلام رسید حضرت فرمود: انا لله و انا الیه راجعون؛ به راستی فاتحه ی اسلام خوانده شد. یزید که آمد ضربه نهایی را به اسلام زد و اسلام به مرگ مغزی فرو رفت و باید معجزه صورت می گرفت. امام حسین علیه السلام فرمود: من اسلام را احیا می کنم.حضرت پیکره به کما رفته یس اسلام را به اتاق عمل برد و جراحی کرد، بیمارستانش در کربلا بود و نامش عاشورا بود، ثمره ی دین جدّش از بین رفته و فقط یک اسمی از اسلام باقی مانده بود. کار خیلی سنگین بود و امام حسین علیه السلام طبیب اسلام بود. اسلام به تزریق خون نیاز داشت و در عاشورا از اول صبح حضرت شروع به دادن خون کرد و از صبح تا عصر امام حسین علیه السلام مدام جنازه می
آوردند.
اما پیکر اسلام خیلی بی جان بود و با این شهادت ها به حیات برنگشت لذا امام حسین علیه السلام حضرت علی اکبر را به میدان فرستاد اما ایشان اِرباً اِرباً شد به طوری که جنازه ی ایشان برنگشت. سند مظلومیت اباعبدالله علیه السلام خون حضرت علی اصغر است بعد از آن امام حسین علیه السلام خودش وارد گودی قتلگاه شد، حضرت حدود سه ساعت در خون خود غلطید. امام حسین علیه السلام "ثارالله" است اگر قرار باشد اسلام به حیات برگردد نیاز به خون خود خدا دارد و آن باید حیات را برگرداند. اسلام از حالت کما برگشت اما به قیمت سری به نیزه بلند است در برابر زینب سلام الله علیها.
اینجا باید از پیکره اسلام بعد از جراحی مراقبت می شد، اطبا می گویند مراقبت بعد از عمل بسیار مهم است. این یک رسالت است و باید پیام های عاشورا را می رساندند، تمام اسرا پیام رسان عاشورا بودند. امام سجاد علیه السلام پیامبر اولوالعزم کربلاست، حضرت زینب سلام الله علیها، بی بی رباب، سکینه و رقیه خاتون پیامبران اولوالعزم کربلا بودند و قیام حضرت را با قول و فعلشان خوب رساندند. فریاد زدند ما بچه های حسین علیه السلام هستیم و زیر بار ذلت نمی رویم.
آنچه به مردم شام رسیده بود اسلام اموی بود نه اسلام نبوی
مردم کوفه می دانستند که آنها فرزندان پیغمبر صلی الله علیه و آله هستند و اصحاب حضرت در آنجا حضور داشتند و می دانستند امام حسین علیه السلام چه کسی است. لذا امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه خودشان را معرفی نکردند و نفرین و سرزنش کردند. معاویه 45 سال در شام حکومت کرد، اما مردم شما نمی دانستند چه خبر است، اسلامی که به آنجا رفته بود اسلام اموی بود نه اسلام نبوی و فاطمی. از روزی که معاویه به شام رفته بود مدام به مردم می گفت: علی بد است و باید او را لعن کنید. فلذا وقتی از نحوه شهادت حضرت سوال می کردند گفتند که ایشان با فرق شکافته و در هنگام نماز به شهادت رسیدند، مردم با تعجب می پرسیدند: مگر علی نماز هم می خواند؟!
کاروان اصحاب امام حسین علیه السلام را سه روز پشت دوازه های شام نگه داشتند و شهر را آذین بسته بودند اما اهل بیت را بیرون از دوازه ها نگه داشتند تا مردم به آنها توهین کنند. آنها را در همه ی محل ها چرخانده بودند که بدترین آنها محله یهودی ها بود.
برخورد امام سجاد علیه السلام با پیرمرد شامی
یزید جبرگرایی را در جامعه پراکنده بود، لذا مردم شام جاهل بودند و برخورد امام با افراد جاهل به گونه ی دیگری است. پیرمردی شامی به امام سجاد علیه السلام گفت: خدا را سپاس كه شما را كشت و نابود كرد و شهرها را از مردان شما آسوده ساخت و يزيد را بر شما پيروز نمود. حضرت در جوابش فرمود: آیا قرآن می خوانی؟ این آیه را خوانده ای؟ قُلْ لاَ اَسْیَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى1 ؛ ذوی القربی ما هستیم که پیامبر صلی الله علیه و آله دستور به مودت و محبت آنها داده است. پیرمرد تازه فهمیده بود چه کسانی هستند عمامه از سر برداشت و توبه کرد.
همه را در حالتی که زنجیر به بازوان و گردنشان بود وارد کردند و در حالی که جشن پیروزی گرفته بودند و گفتند خطیب به بالای منبر برود و صحبت کند. خطیب در سخنانی آنچه لایق خودش و اجدادش بود به اهل بیت علیهم السلام نسبت داد، امام سجاد علیه السلام فرمود: یزید می خواهم روی این چوبها بروم و حرف بزنم. حضرت نفرمود: منبر؛ چون منبر موقعی است که فرد بخواهد که بر فراز آن از قرآن و سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله و حق و عدالت بگوید. یزید در ابتدا اجازه نداد اما مردم گفتند اجازه بده برود و حرف بزند، یزید گفت: شما اینها را نمی شناسید تا آل ابوسفیان را رسوا نکند پایین نمی آید.
خطبه امام سجاد علیه السلام در مجلس یزید
امام ایستاد و حمد و ثنای الهی را به جا آورد و همه ی مردم از کنجکاوی اینکه حضرت چه می خواهد بگوید ساکت شدند، فرمود: مردم خدا به ما 6 چیز داده است و ما را بواسطه ی 7 چیز به شما برتری بخشیده.
حضرت فرمود: «خداوند به ما علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را داده است». مردم نمی فهمیدند که محبت در قلوب مومنین یعنی چه؟ اینکه امام در لباس اسارت فرمودند: علامت ایمان شما محبت به ما اهل بیت علیهم السلام است لذا ساکت شدند تا بقیه سخنان حضرت را بشنوند.
حضرت در خاتمه ی سخنانش فرمود:جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ2؛ با این سخنان مردم به هم ریختند و تازه حضرت را شناختند و شروع به گریه و زاری کردند. یزید برای اینکه مجلس را به هم بزند به موذن گفت اذان بگو. وقتی موذن به عبارتأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ رسید حضرت به یزید فرمود: بگو این پیغمبر صلی الله علیه و آله پدر من است یا پدر تو؟3 مردم دور امام سجاد علیه السلام هجوم آوردند و از حضرت عذرخواهی کرد و حضرت مصایب کربلا را برای آنها تعریف کرد.
1- سوره شوری آیه 23.
2- نفس المهموم 450.
3- بحار الانوار 45/137؛ الاحتجاج 2/132 به اختصار نقل كرده است.