اثرات و نتایج حب به امام در جامعه مؤمنان

کد خبر: 73765
روابط اخلاقی مومنین براساس محبت امام است و روابط تشکیلاتشان هم بر اساس اخلاق کریمه است؛ چون یکی از ارکان سازمانی اخلاق است. خُلق است که تبدیل به اخلاق سازمانی می‌شود و همه حساسیت‌ها بر مدار امام شکل می‌گیرد و هر کجا که نگاه بکنید صبغه الله است.
وارث: آنچه پیش رو دارید هفتمین جلسه سخنرانی آیت‌الله سیدمحمدمهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی‌قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.

وی در این بحث بیان می‌کند مبحث اخلاق در جوامع روایی ما با عنوان ایمان و کفر مطرح شده است. حقیقت ایمان حب و بغض و تولی و تبری بر محور امام(ع) است. تمام صفات کریمه از حب نبی اکرم نسبت به خدای متعال و بغض نسبت به دشمنان خدای متعال منشا می‌شود. صفات رذیله هم از استکبار و دشمنی شیطان و طواغیت نسبت به خدای متعال است. باطل برای آنکه مطرود نباشد همواره با حق آمیختگی دارد که تفکیک این آمیختگی به دست امام اتفاق می‌افتد...

جایگاه ولایت در دو طرح نبی اکرم و حکومت شیطان

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین احمده و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنه علی اعدائهم اجمعین. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(توبه/119) همه مومنین مأمور و مکلف به آن شدند که وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیتشان صلوات الله علیهم اجمعین که صادقین هستند را در آن طرح عظیمی‌که حضرت برای اداره عوالم دارند، همراهی کنند. این طرح حضرت اولاً ناظر به رشد و هدایت و سرپرستی انسان در عوالم مختلفی است که انسان به آنها ورود دارد، یعنی هم عوالمی‌که الان در آنها است و هم عوالمی‌که به آنها وارد خواهد شد. حضرت در همه عوالم وجودی برای اداره و هدایت و رشد ما برنامه و طرحی دارند.

ثانیاً در مقابل این طرحی که حضرت دارند، یک طرح دیگری است که دستگاه ابلیس و شیاطین برای اداره انسان ها دارند و می‌خواهند انسان ها را تحت سیطره و تدبیر و هدایت و راهبری خودشان در بیاورند. این دو طرح کاملاً نقطه مقابل همدیگر هستند. محور این طرح ها هم بر محور پرستش خدای متعال و بر محور دو دین خدا پرستی و دین بت پرستی و دنیا پرستی و شیطنت است.

طرحی که وجود مقدس نبی اکرم دارند بر محور خلافت الهیه و ولایت حقه است و شریعت و شرایع فرع بر او هستند. این طرح شریعت محور نیست بلکه خلافت محور است. اصل هدایت برای آحاد مردم و برای جوامع این است که بر محور امام(ع) حرکت کنند. جامعه باید بر مدار امام جامعه شکل بگیرد و تار و پود جامعه آهنگ روح امام(ع) را پیدا بکند.

در جبهه مقابل هم قانون و شرایع اصل نیست؛ بلکه اصل دستگاه، حاکمیت و ولات و اراده ها و ارواحی است که جامعه ها را اداره و انسانها را تربیت می‌کنند.

در این برنامه‌ای که انبیاء الهی دارند ولایت، اصل است اما دو شریعت هم دارد: یکی قوانینی است که برای سرپرستی و اداره جامعه است و یکی هم قوانین زندگی کردن در این جامعه است؛ یعنی قوانین اداره امت و قوانین زندگی در امت نبی اکرم. یک دسته از قوانین مربوط به حاکمیت ها هستند یک دسته از قوانین هم مربوط به عموم مردمی‌است که در جامعه موحدین و جامعه انبیاء زندگی می‌کنند.

شهرهایی که تحت هدایت و سرپرستی و راهبری ائمه نار و فراعنه تاریخ فرعون‌ها ساخته شده هم شهرهایی است که بر محور خود آن فراعنه است و البته آنجا هم دو دسته قانون است. یک دسته قانون اداره جوامع است که به آن سمتی که می‌خواهند سرپرستی و راهبری می‌کنند؛ یک دسته هم قوانین زندگی کردن در آن جوامع مادی است. اگر کسی بخواهد در آن جوامع زندگی بکند یک مناسک و قوانین و شرایعی را باید رعایت بکند. در جامعه حق هم اینطوری است.

در جلسات گذشته نسبت بین این امت و کتاب و نسبت بین این طرح جامعی که وجود مقدس نبی اکرم برای اداره عوالم دارند با امام و کتاب را هم تقدیم کردیم که جایگاه کتاب الهی در این طرح چیست و چگونه این طرح تحت هدایت کتاب الهی قرار می‌گیرد.

حب و بغض؛ اساس ایمان

نکته مهمی‌که در مورد آن صحبت خواهیم کرد، این است که طرح تربیت و سرپرستی اخلاقی این جامعه و آن اخلاقی که در مکتب انبیاء است و انبیاء الهی و وجود مقدس نبی اکرم(ص) با آن جامعه را اداره می‌کنند، چیست. مکاتب اخلاقی ای هست که اخلاق انسانی و اخلاق کریمه و رذایل اخلاقی را معرفی می‌کنند و راه عبور از رذایل اخلاقی و رسیدن به فضایل اخلاقی را بیان می‌کنند. این مکاتب، مبانی مختلفی دارند و اینطور که از روایات فهم می‌شود این است که مکتب اخلاقی ای که اسلام به او دعوت می‌کند و جزئی از این طرح جامع وجود مقدس نبی خاتم(ص) است، بر محور ایمان و کفر است.

در مجامع حدیثی و در روایات، چیزی به نام کتاب الاخلاق نداریم. از جمله بهترین جامعه حدیثی ما کتاب شریف کافی است که آنجا به جای کتاب الاخلاق کتاب ایمان و کفر دارد؛ یعنی انسان ها به جای این که به انسان اخلاقی که واجد صفات و کمالات اخلاقی یا فاقد کمالات اخلاقی است، تقسیم بشوند؛ به انسان مومن و کافر تقسیم می‌شوند. انسان یا مومن است یا کافر، البته ایمان شئونی دارد و از شئون ایمان صفاتی است که در آن روایات آمده است؛ کما این که کفر هم همینطور است.

محور اخلاق در طرح تربیتی وجود مقدس نبی خاتم(ص) ایمان و کفر است؛ و این ایمان و کفر هم اگر خوب تحلیل بشود به حب و بغض و تولی و تبری بازگشت می‌کند. در این زمینه احادیث زیادی داریم که هم در باب اسلام و هم در باب ایمان سوال شده است؛ از جمله از امام صادق(ع) سوال شد «الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِیمَانِ هُوَ فَقَالَ وَ هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض»، حضرت فرمودند که ایمان چیزی جز حب و بغض نیست. این حب و بغض را که محور ایمان انسان خدای متعال در آیه شریفه توصیف کرده و فرمود «لَکِنَّ اللَّـهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ»(حجرات/7)؛ یعنی خدای متعال ایمان را محبوب دل شما و کفر و فسوق و عصیان را هم مکروه دل شما قرار داد.

ایمان شما همین حبی و کراهت و بغضی است که خدای متعال در دل شما گذاشته است. حقیقت ایمان چیزی جز حب و بغض و تولی و تبری نیست. حب نسبت به خدای متعال و دشمنی با دشمنان خدای متعال که در قدم بعد می‌شود حب خلفای الهی انبیاء و اوصیاء ایشان و دشمنی با دشمنان انبیاء الهی؛ و در قدم بعد حب مومنان و جامعه ایمانی و دشمنی با جامعه کفر است و اینها شئون ایمان هستند.

در روایت است «علی... حُبُّهُ إِیمَانٌ وَ بُغْضُهُ کُفْر»، ذیل همان آیه شریفه در روایات فرمودند که کلمه ایمان در اینجا وجود مقدس امیرالمومنین(ع) هستند و کفر و فسوق و عصیان هم به دشمنان حضرت تفسیر شده است. بنابراین حقیقت ایمان چیزی جز حب خدای متعال و دشمنی با دشمنان خدای متعال و تولی به ولایت حضرت حق و تبری از ولایت اولیاء طاغوت نیست؛ چیزی جز حب و تولی نسبت به اولیاء و انبیاء الهی و تبری از دشمنان نیست؛ چیزی جز حب نسبت به مومنان و بغض نسبت به دشمنان اسلام نیست.

بابی در روایات ما است که روایات متعددی دارد از جمله این که «أَیُّ عُرَى الْإِیمَانِ أَوْثَقُ فَقَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الصَّلَاةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الزَّکَاةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الصِّیَامُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الْحَج وَ الْعُمْرَةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الْجِهَادُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِکُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَیْسَ بِهِ وَ لَکِنْ أَوْثَقُ عُرَى الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ تَوَالِی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّی مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ» ، وجود مقدس رسول خاتم(ص) سوال فرمودند: کدام رشته ایمان محکمترین رشته ایمان است. جواب دادند که مهمترین رشته نماز است حج است جهاد است زکات است انفاق عده ای هم عرض کردند یا رسول الله شما بفرمایید. حضرت فرمودند که همه اینها که گفتید خوب هستند اما آن رشته محکم ایمان که شما را به خدای متعال متصل می‌کند حب خدای متعال و بغض نسبت به دشمنان او است. که به حب و بغض اولیای خدا و بعد هم مومنین تبدیل می‌شود.

در یک حدیث نورانی دیگر حضرت فرمودند که وقتی دو مومن با همدیگر ملاقات می‌کنند، آن مومنی ایمانش کاملتر است که برادر مومن خودش را بیشتر دوست می‌دارد؛ البته مقصود حب به خاطر همین رشته ایمان است؛ چون انسان ممکن است یک محبت‌هایی داشته باشد که این محبت‌ها به ایمان بازگشت نکند. یعنی او را نه به خاطر ایمانش بلکه به خاطر بعضی از خصوصیات طبیعی و روحیاتی که در طرف است دوست می‌دارد که این حب مقصود نیست. دو مومن اگر همدیگر دوست می‌دارند حبشان ایمانی و برای خداست که این حب پایدار است. قرآن می‌فرماید «الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ»(زخرف/67)، آنهایی که خلیل و صمیمی‌هستند خلتشان تبدیل به دشمنی می‌شود به جز متقین که حبشان بر مدار تقوا و محبت خدای متعال و اولیائش است. در روایات داریم که «المتقون شیعتنا»(4) و آنهایی که حبشان بر مدار محبت امام است محبتشان پایدار است و در قیامت هم این رشته محبتشان باقی می‌ماند. اساس اخلاق بر همین ایمان است که حب خدای متعال در درجه اول و حب اولیاء خدای متعال و حب مومنین و بعد دشمنی با دشمنان خدای متعال و دشمنان اولیائش و با دشمنان مومنین می‌باشد و این اساس ایمان است.

اساس ایمان به محبت بر می‌گردد. در روایات فرمودند که «إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ نَبِیَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیم»، خدای متعال پیغمبر گرامی‌را بر اساس محبت خودش تربیت کرد و سراسر این وجود مقدس نبی اکرم محبت است و این محبت خدای متعال همان خلق عظیم است. تمام صفات کریمه غرق در محبت خدای متعال هستند.

ریشه صفات کریمه در نبی اکرم و صفات رذیله در ابلیس

در حدیث نورانی عقل و جهل که در کتاب شریف کافی نقل شده امام صادق(ع) فرمودند که خدای متعال وجود مقدس نبی اکرم و عقل را که یکی از مقامات وجودی حضرت است آفرید و به او فرمان داد «قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَر» و هرچه از اوخواست اطاعت کرد. اطاعت حضرت از سر محبت بود و از سر خوف و طمع نبود؛ گرچه آن هم عبادت صحیح و ارزشمندی است و بندگی خداست؛ ولی کمال در عبادت حبی است. حضرت از سر محبت عبادت کردند. همه فرمان های خدای متعال از این دو حال خارج نیست که یا فرمان به اقبال و یا فرمان به ادبار است. به حضرت دستور ادبار و اقبال داده شد و حضرت اطاعت کردند و خدای متعال ایشان را تکریم کرد و برای او لشکر و قوایی خلق کرد که همان صفات نورانی است. صفات اخلاقی و خلق کریمه فرع بر محبت خدای متعال است و در مومنین هم فرع بر محبت نبی اکرم است؛ یعنی به اندازه ای که محبت وجود مقدس نبی اکرم به کسی عطا می‌شود به همان اندازه صفات کریمه در وجودش پیدا می‌شود. صفات رذیله ای مثل حسد و بخل و کبر، صفاتی هستند که بر اثر محبت و دوستی نسبت به اولیاء طاغوت و ابلیس و جهل در انسان پیدا می‌شود؛ چنانچه صفات کریمه قوایی هستند که ناشی از محبت نبی اکرم به خدای متعال هستند.

اثر محبت نبی اکرم این است که صفات کریمه در حضرت پیدا می‌شود؛ مثل ایمان و یقین و رضا و تواضع و خشوع؛ که همه اینها برکات حب نبی اکرم نسبت به خدای متعال است. از آن طرف هم تمام صفات رذیله ابلیس ناشی از تکبر و احساس کبریایی و عزت و استکبار در مقابل خدای متعال است. وقتی از خدای متعال قوا خواست خدای متعال برای او جهل و کفر و شرک و حسد و بخل و تکبر و ریا و تمام اینها صفات رذیله را خلق کردند که قوایی هستند که دشمنی خدای متعال به وسیله آنها در عالم بسط پیدا می‌کند؛ کما این که تمام صفات کریمه صفاتی هستند که معرفت الهی از طریق آنها در عالم بسط یافتند.

وجود مقدس رسول خاتم(ص)، با خلق عظیم خودشان که محبت الهی است و بعد هم با صفاتی که خدای متعال به حضرت داده محبت الهی را در عالم منتشر کنند و بسط می‌دهند. کسانی به این خلق دست پیدا می‌کنند که جزو محبین باشند و آن وقت به محبت خدای متعال و به محبت معصوم و به محبت مومنین می‌رسند. محبت رسول خدا طریق محبت خدای متعال و مبدأ همه خوبی های عالم و مبدأ محبت بین مومنین است. مومنین همدیگر را در محبت وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیتشان دوست می‌دارند که آن محبت به رشته محبت بین مومنین تبدیل می‌شود.

در زیارت جامعه کبیره فرمودند «بِمُوَالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِینِنَا وَ أَصْلَحَ مَا کَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیَانَا- وَ بِمُوَالاتِکُمْ تَمَّتِ الْکَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَة» محبت امام آن نخ تسبیحی است که همه جمع موحدین را به هم گره می‌زند. هیچ محبتی ظرفیت این را ندارد و نمی‌تواند رشته محبت بین مومنین را برقرار بکند؛ زیرا محبت های دنیایی پایدار نیست. محبت هایی که بین خود انسانها صرفنظر از توجه به امامشان شکل می‌گیرد، پایدار نیست. آن رشته محبتی که جامعه مومنین را با هم مرتبط می‌کند، رشته محبت امام است. قرآن می‌فرماید وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»(آل عمران/103) یعنی ما باید به آن حبل الله معتصم بشویم تا به ائتلاف و وحدت برسیم و هم آن ظرفیت دارد که همه ما را تبدیل به یک امت کند. در محضر خدا ما هیچ استقلالی نداریم زیرا به فرموده قرآن «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»(اسراء/71) در قیامت وقتی می‌خواهند امتی را صدا کنند به اسم امامشان صدا می‌کنند . آن رشته، رشته محبت بین ما و وجود مقدس معصومین علیهم السلام است که به رشته ارتباط بین مومنین تبدیل می‌شود و همین محبت مبدأ ظهور صفات حمیده در مومنین می‌شود.

خدای متعال صفات حمیده را برای ما مستقل خلق نمی‌کنند. توکل یکی بیشتر نیست که همان توکل وجود مقدس نبی اکرم و معصومین به خدا است؛ اگر دیگران صفت توکل را پیدا کنند، شعاع آن خورشید است. این حدیث نورانی می‌فرماید «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا» اتصال روح مومن به روح الهی که روح مخلوق و امام(ع) است، از اتصال خورشید به خورشید بیشتر است. اگر کسی مومن و محب امام شد این محبت و خشوع و تواضع که از سر تذلل و خشوع است، موجب می‌شود که صفات امام در انسان ظهور پیدا کند.

ریشه ارتباط بین جامعه مومنین و جامعه کفار و حقیقت اخلاق

صفت امام در یک مومنی مثل سلمان مبدأ ظهور خُلق می‌شود و اخلاق حمیده را در او درست می‌کند. محبت امام رشته اتصال همه مومنین است و آن صفاتی که مومنین را به هم مرتبط می‌کند صفات نورانی امام است. خیلی از صفاتی که در ما است صفاتی است که رشته ارتباط بین ما را برقرار می‌کند؛ مثل تکبر که یک صفت است و به رابطه بین انسانها تبدیل می‌شود، حسد هم همینطور است. وحدت اجتماعی براساس همین صفات درست می‌شود. روابط جامعه کفار براساس حسد و بخل و کبر و تکبر و تعلق به دنیاست و مسابقه بر سر دنیا است.

صفاتی هم که در جامعه مومنین غلیان پیدا می‌کند و تبدیل به روابط می‌شود صفاتی مثل زهد و حب و ایثار و تواضع است. محبت امام به ارتباط روحی همه موحدین تبدیل می‌شود و همه موحدین حبشان باید به حب امام برگردد؛ و این عین ایمان است. اینکه در روایات فرمودند که اگر دو مومن که همدیگر را دیدند آن که دیگری را بیشتر دوست دارد مومن تر است؛ به این دلیل است که این محبت، رشته محبت خدای متعال است. محبت بین مومنین همان محبت الهی و محبت به امام است که به محبت بین مومنین تبدیل می‌شود و مبدأ ظهور صفات حمیده می‌شود. این صفات حمیده رشته اتصال بین مومنین است.

جامعه مومنین همین طور که مناسک و شرایع و احکام زندگی شان تابع ولایت امام و پرتو ولایت امام است و ولایت اصل در شریعت است، اخلاقشان هم همینطور است؛ یعنی ولایت امام اصل در اخلاق جامعه مومنین است و اساس دوری از صفات رذیله هم در تبری از اولیاء طاغوت و تبری از ابلیس و آن کسانی است که این صفات رذیله قوای آنهاست.

شیطان هم قوا و صفاتی دارد که با آن صفات استکباری، شیطنت و صفات خودش را در عالم منتشر می‌کند. امیرالمومنین ارواحنا فداه در خطبه قاصعه اشاره فرمودند که این بیماری استکبار در مقابل خدای متعال یک بیماری مسری است. مواظب باشید شما را بیمار نکند. شیطان تیر را در کمان گذاشته و از نقطه نزدیکی شما را می‌بیند و دقیقاً به هدف می‌زند. مواظب باشید شما هدف تیر شیطان قرار نگیرید. شیطان صفات رذیله خودش را به انسان منتقل می‌کند. انسان را حسود و بخیل و متکبر می‌کند.

محبت امام مبدأ طهارت نفس است. در زیارت جامعه هم آمده که «وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا». از آن طرف هم محبت ابلیس مبدأ ظهور صفات رذیله در انسان هستند و تبری از ابلیس مبدأ پاک شدن از صفات رذیله است.

در حدیث نورانی عقل و جهل حضرت فرمودند: هیچ مومنی نیست که بعضی از صفات ایمان را نداشته باشد. مومن امامش را دوست دارد و بعضی از صفات امام در او است. ولی وقتی کاملاً از جهل منقی و پاک شد، آن وقت تمام صفات امام در او ظهور پیدا می‌کند. تا وقتی منقی نیست و یک نگاهی هم به جبهه دشمن دارد، ایمان در او کامل نمی‌شود و صفات کریمه که صفات وجود مقدس امیرالمومنین است، به نحو کامل در او ظهور پیدا نمی‌کند.

بنابراین اخلاق هم چیزی در عرض ولایت نیست. ما به اخلاق دعوت شدیم و وجود مقدس رسول خاتم ما را متخلق به اخلاق می‌کنند و معلم اخلاق ما هستند و ما را تربیت اخلاقی می‌کنند. تربیت اخلاقی یعنی محبت خودشان نسبت به خدای متعال و قوایی که با آن قوا از سر محبت خدا را بندگی می‌کنند را در ما منتشر می‌کنند.

صفات رذیله هم چیزی جز محبت اولیاء طاغوت و محبت ابلیس و شیاطین نیست. محبت آنها منتهی می‌شود به این که صفات شیطنت و تکبر در برابر خدای متعال در انسان و جامعه انسانی ظهور پیدا می‌کند. ریشه اخلاق که چیزی جز ایمان و محبت خدای متعال نیست، از طریق تولی و تبری در انسان و جامعه انسانی رشد می‌کند. اصل در اخلاق هم امام(ع) است؛ ما در عرض امام خُلق نداریم. اینطور نیست که به ما بگویند: شما باید امام را قبول داشته باشید و اخلاقتان هم خوب باشد؛ بلکه اگر کسی امام را قبول دارد، حتماً اخلاقش هم خوب می‌شود.

محبت امام به اخلاق کریمه و عمل به شرایع منتهی می‌شود. اینطور نیست که هم در محبت به کمال برسیم و هم به شرایع عمل بکنیم؛ بلکه اگر کسی در محبت به کمال رسید، حتماً عمل او تابع عمل امام و صفاتش تابعی از صفات امام می‌شود. اخلاق هم در این مبنا چیزی جز ولایت حقه نیست و همین طور که تمام شرایع، فرع بر خلافت و ولایت حقه هستند، اخلاق هم همینطور است.

اثرات و نتایج حب به امام در جامعه مومنین

حب امام به یک صفاتی تبدیل می‌شود که در ما نسبت به همدیگر موضع گیری درست می‌کند؛ مثلاً نسبت به همدیگر فداکاری و تواضع و بخشش می‌کنیم. جود موجب می‌شود نسبت به همدیگر بخشش داشته باشیم، تواضع موجب می‌شود نسبت به همدیگر خضوع کنیم. اینها همه بر مدار محبت امام است که موجب می‌شود با همدیگر یک روابط خاصی پیدا کنیم و همدیگر را دوست بداریم و به خاطر محبتی که به همدیگر داریم در راه همدیگر فداکاری و ایثار بکنیم. این محبت امام تبدیل به محبت نسبت به مظاهر اجتماعی هم می‌شود.

تبری از ائمه و اولیاء طاغوت هم به تبری از صفات رذیله تبدیل می‌شود و انسانی که صفات رذیله در او نیست روابطش براساس حسد و بخل و کبر نیست. این تبری منتهی به تبری از دشمنان خدای متعال و پیروان ابلیس و المعادات لاعداء الله و دشمنی با مظاهر آنها هم می‌شود؛ یعنی نمی‌شود کسی هم امیرالمومنین و هم مظاهر تمدن مادی که مظهر حاکمیت شیطان بر جهان است را دوست بدارد، این قابل جمع نیست؛ مگر ناقص باشد.

شیطان و اولیاء طاغوت وقتی حاکمیت بر جهان پیدا می‌کنند در آن طرح جامعی که دارند ارواح را تسخیر می‌کنند و ارتباط هایی بین این ارواح ایجاد می‌کنند که براساس بخل و حسد و کبر است و اینها به روابط اجتماعی و روابط سازمانی تبدیل می‌شود. ریشه اخلاق در سازمانهای مادی، حسد و حرص به دنیا است. اگر در سازمان های مادی فرمانبری و فرماندهی وجود دارد، براساس تکبر و حسد و حرص به دنیا است.

در سازمان و جامعه مومنین غیر از اخلاق فردی آن اخلاقی که وجود دارد که به اخلاق سازمان تبدیل می‌شود و فرماندهی و فرمانبری را در یک سازمان ایجاد می‌کند، چیزی جز صفات کریمه نیست. فرمانبری و فرماندهی براساس تقواست. ما یک نمونه کوچکی از این را در جامعه خودمان داشتیم؛ در جبهه های جنگ فرمانده لشکر متواضع ترین فرد بود و هیچ وقت جلال و جبروت مادی نداشت و این شکوه مادی مبدأ تبعیت دیگران از او نمی‌شد.

متواضع‌ترین و خاکی‌ترین فرد بود که نیمه شب بلند می‌شد و کفش و پوتین بچه ها را واکس می‌زد، بدون اینکه کسی بفهمد؛ اما در عین حال قاطع‌ترین فرد بود و دیگران از او تبعیت می‌کردند. این فرماندهی و فرمانبری و هماهنگی که در سازمان [مومنین] اتفاق می‌افتد براساس تکبر نیست. جلال و جمال و شکوه مادی مبدأ تحقیر دیگران می‌شود و به خاطر تحقیر تبعیت می‌کنند. اینطور نیست که مثل قارون با ثروت و شکوهش در جامعه دیگران را تحقیر کند و به خاطر این تحقیری که می‌شوند از او تبعیت کنند؛ بلکه ریشه این تبعیت در محبت و صفات کریمه است. او متواضع ترین است و اینها هم او را دوست می‌دارند.

تبری مومن از مظاهر تمدن شیطانی

روابط اخلاقی مومنین براساس محبت امام است و روابط سازمانی و تشکیلاتشان هم براساس اخلاق کریمه است؛ چون یکی از ارکان سازمانی اخلاق است. خُلق است که تبدیل به اخلاق سازمانی می‌شود و همه حساسیتها بر مدار امام شکل می‌گیرد و هر کجا که نگاه بکنید صبغه الله است. حب و بغض بین مومنین که بر محور امام شکل می‌گیرد تبدیل به روابط اجتماعی و روابط سازمانی پیچیده می‌شود. این حب و بغض و تولی و تبری نسبت به مظاهر تمدن ها هم می‌شود. ابلیس از طریق تسخیر انسانها و دمیدن صفات رذیله در آنها و ایجاد ارتباط در بین آنها یک جامعه فاسد می‌سازد.

این جامعه فاسد از طریق هم افزایی قدرتشان، تصرف می‌کنند و یک نمادهایی برای تمدن خودشان می‌سازند. قرآن می‌فرماید «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ»(روم/41). مومن هر کجا قوای شیطانی می‌بیند از آن تبری می‌جوید و به فرموده قرآن «وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ»(مجادله/22)، حتی اگر نزدیکترین آدم هم باشد اگر در جبهه ابلیس است از او تبری می‌جوید؛ همینطوری که نسبت به یک مومن هر کجا روح محبت می‌بیند ایمان دارد، این [حب و بغض] تا مرز جمادات هم کشیده می‌شود؛ یعنی مومن نمی‌تواند این کاخ را دوست داشته باشد؛ و اصلاً نمی‌شود کاخ اموی را دوست داشت و گفت: عجب شکوه زیبایی دارد و عجب جلال و هنری در آن به کار رفته است. اگر یک انتظامی‌در کفر ایجاد کردند نمی‌شود آن نظم را دوست داشت؛ چون این انتظام در کفر است؛ چنانچه حضرت فرمودند «أُوصِیکُمَا... بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ» نظم در تقواست؛ و نه در بی تقوایی. نظم در بی تقوایی مثل خود بی تقوایی محترم نیست.

هر چه شرح صدر و و نظم در شیطنت و بی‌تقوایی و معصیت بیشتر بشود منفورتر است. آنهایی که در بی تقوایی منظم ترند مجازاتشان بیشتر است؛ چون شرح صدر دارند؛ و الا بی دلیل آدم منظم نمی‌شود؛ باید یک تقوایی داشته باشد تا منظم بشود. آنجا تقوای الهی نیست بلکه تقوای مادی است و این همان گیاهی است که در مزبله روییده است. هر کجا ولایت و صبغه شیطان و شکوه و جلال و جمال مادی است مومن از آن تبری می‌جوید؛ یا لااقل در دلش باید تبری بجوید.

اگر مومن در دل تبری نداشته باشد، به هر اندازه‌ای که تعلق به آنها پیدا بکند از درجه ایمان و از حضورش در جامعه موحدین کم می‌شود. اخلاقی که در جامعه مومنین است، خُلقِ محبت نسبت به امام و دشمنی با دشمنان امام است که به صفات کریمه و روابط بین مومنین از جمله روابط خانوادگی و اجتماعی و درون سازمانها و تشکیلات تبدیل می‌شود. اخلاق عمومی‌و اخلاق تخصصی و اخلاق های حرفه ای همه بر مدار محبت امام باید باشد؛ که به میل و نفرت و تولی و تبری نسبت به مظاهر تمدنی جوامع تبدیل می‌شود.

مومن هیچ وقت از شکوه مادی دستگاه کفر لذت نمی‌برد. محال است یک مومنی برود اهرام فراعنه را ببیند و لذت ببرد، مطلقاً ممکن نیست. یک فراعنه‌ای حکومت می‌کردند؛ مگر اینها خدا بودند؟! یک مشت برده داشتند که اهرام را می‌ساختند و اینها را می‌پرستیدند و همانجا می‌مردند و در همانجا هم دفن می‌شدند؛ چطور آدم می‌تواند این را بپسندد. نمی‌شود بگوییم که شکوه مادی آن خیلی خوب است؛ چه شکوهی در آن است؟! همه آن شیطنت و رذالت است.

تفکیک آمیختگی حق و باطل توسط امام(ع)

وجود مقدس امیرالمومنین در خطبه پنجاه نهج البلاغه فرمودند: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِینَ إ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى» هیچ وقت باطل به صورت خالص خودش را عرضه نمی‌کند. آغاز فتن‌ها از پیروی از اهواء است و بدعت‌ها از همینجا شروع می‌شود. اگر حق خالص از آمیختگی با باطل عرضه بشود آنهایی که دنبال حق هستند هیچ وقت اشتباه نمی‌کنند و اگر لباس باطل را از پیکره حق بردارید، زبان معاندین قطع می‌شود و نمی‌توانند علیه حق حرف بزنند.

کار جبهه باطل در تاریخ همیشه این است که باطل را با حق آمیخته می‌کند حق هم سعی می‌کند یک لباس باطلی بر آن بپوشاند که با هم خلط و ممزوج می‌شوند. دستگاه باطل با این کار هم زبان اعتراض را به حق باز می‌کند و هم باطل را به اسم حق به مردم تحمیل می‌کند. این فتنه آنقدر سنگین است که کار سخت می‌شود و استیلای شیطان اینگونه واقع می‌شود. در این فتنه ابلیس آنهایی که از قبل خدای متعال برای آنها خیری در نظر گرفته فقط اهل نجاتند. تفکیک این آمیختگی هم فقط کار امام معصوم است، زیرا آنها به هیچ وجه حاضر نیستند خودشان را از حق جدا کنند، چون اگر خالص شوند دیگر مورد قبول نیستند و منزوی می‌شوند و جایگاهشان هم جهنم است. این آمیختگی در ارواح و مظاهر عینی حیات اجتماعی کفار است که باید تفکیک بشود. در سوره بینه همین مطلب توضیح داده شده که حضرت این اختلاط و آمیختگی را بر مدار کتاب و بینه و امام جدا می‌کنند.

السلام علیک یا اباعبدالله...