مراقب چشم باطن خود باشیم!
هنگامی که انسان، مدّتها در تاریکی بماند و یا به علل دیگری چشم خود را ببندد و از نگاه کردن خودداری کند؛ قدرتِ دید خود را به تدریج از دست خواهد داد و سرانجام نابینا خواهد شد.
وارث: دیدِ باطنِ انسان نیز، از این قانون مستثنی نیست؛ چشمپوشی مستمر از حقایق، و به کار نگرفتن عقل و خرد در فهم واقعیّتها، به تدریج چشمِ تیزبینِ عقل را ضعیف کرده و سرانجام نابینا میکند.
در حقیقت انسان خود و با دست خود به این کار مبادرت می ورزد؛ زیرا سنّت خداوند متعال آن است که هنگامی که نعمتی را عطا فرمود؛ آن را تغییر نمیدهد؛ مگر این که خود افراد آن را تغییر دهند: «... إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ ...(1): همانا خداوند بر هیچ گروهى آنچه را دارند (از نعمت و رفاه یا بلا و سختى) تغییر نمىدهد تا آنكه آنان آنچه را در خود دارند (از ایمان و كفر یا طاعت و فسق) تغییر دهند .»
روش انبیا در دعوت به حق
انبیا (علیهم السلام) به امر پروردگار موظّفند؛ ابتدا مردم را به توحید، نبوّت و معاد دعوت کرده و با بیان دلایل علمی در قالبِ حکمت، موعظه و جدال احسن آن معارف را در جان مخاطبانشان بنشانند و سپس برای آنان، معارف دینی را به صورت معجزه و با مباهله و تحدّی، ملموس و قابل درک و از این رو حجّتِ خداوند را بر مخالفان تمام سازند.
همانگونه که حضرت ابراهیم (علیه السلام) به سخنانِ مخالفان با صبر و متانت گوش فرا داد و سپس برای آنان دلیل عقلی آورد. (2) چنانچه در روایاتِ تاریخی آمده است که نمرود از پادشاهان بابل بود و حکومت مقتدرانهای داشت او با حضرت ابراهیم درباره ی خداوند مباحثه و مجادله کرد. وقتی حضرت ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده میکند و میمیراند، او گفت: من نیز زنده میکنم و میمیرانم. سپس دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، یکی را آزاد نمود و دیگری را دستور داد بکشند.
وقتی حضرت ابراهیم (علیه السلام) این سفسطه و مغالطه را مشاهده کرد که این شخص چه برداشتی از زنده کردن و میراندن دارد و چگونه میخواهد افکار دیگران را منحرف کند، فرمود: خداوند طلوع خورشید را از مشرق قرار داده است، اگر تو ادّعا داری که بر جهانِ هستی حکومت داری و همه چیز در اختیار و تحت قدرت توست، خورشید را از مغرب بیرون بیاور!
آن موقع بود که نمرود مبهوت ماند و پاسخی جز سکوت نداشت (3): «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذی حَاجَّ إِبْراهیمَ فی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْک إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّی الَّذی یحْیی وَ یمیتُ قالَ أَنَا أُحْیی وَ أُمیتُ قالَ إِبْراهیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یأْتی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذی کفَرَ وَ اللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»(4)
هدف آن بزرگواران از امرِ هدایت، تنها روشنگری حق از باطل است و خداوند نمیخواهد که آنان به اجبار ایمان بیاورند: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیهِمْ مِنَ السَّماءِ آیةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعینَ (5): اگر بخواهیم، از آسمان برایشان آیتی نازل می کنیم که در برابر آن به خضوع سر فرود آورند.»
اگر انسان پس از روشن شدنِ حقّ، به جای خدا محوری، هوا محور و هوس مدار باشد؛ خداوند سمع و قلبِ او را مهر میکند و بر چشمِ او، پردهای ستبر میافکند که پس از آن حق را نمیشنود و نمیبیند و نمیفهمد؛ زیرا او، عالمانه، هواپرست شده است
واکنش مخالفان پس از دعوت انبیا(علیهم السلام)
مخالفان پس از دعوت انبیاء (علیهم السلام) به دو گونه عمل می کنند:
1 ـ عدّهای به ظاهر یا واقعاً منصفاند که اگر با حجّتِ الهی آشنا شوند؛ قانع خواهند شد.
چنانچه برخی از انسانهای فریبخورده، با روشنسازیهای انبیاء (علیهم السلام) به فطرت اوّلی خود برگشته، ضمیر خفتهشان بیدار میشد.
دو نمونه ی قرآنی بازگشت به فطرت به قرارِ زیر است:
الف: درباره ی قومِ حضرت ابراهیم (علیه السلام) آمده است که پس از روشنگری های حضرت، به خود آمدند و به ظلم خود اعتراف کردند: «فَرَجَعُوا إِلی أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (6): پس به خود آمده و [به یکدیگر] گفتند: «در حقیقت، شما ستمكارید.»
حضرت موسی
ب: ساحران عصرِ حضرت موسی (علیه السلام) نیز پس از مشاهدهء معجزه روشنِ آن حضرت و فرق آشکار آن با سحر، به فطرتِ خویش بازگشته و به او ایمان آوردند، به گونهای که تلاشِ سرانِ ستم که منافع خود را در خطر دیده و با عوام فریبی، آنها را به ادامه ی راهِ باطل فراخواندند نیز ناکام ماند: «فَأُلْقِی السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی * قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکمْ إِنَّهُ لَکبیرُکمُ الَّذی عَلَّمَکمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیدِیکمْ وَ أَرْجُلَکمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکمْ فی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَینا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقی * قالُوا لَنْ نُۆْثِرَک عَلی ما جاءَنا مِنَ الْبَیناتِ وَ الَّذی فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا (7): پس ساحران به سجده درافتادند. گفتند: «به پروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم* [فرعون] گفت: «آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ قطعاً او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است، پس بیشک دستهای شما و پاهایتان را یکی از راست و یکی از چپ قطع میکنم و شما را بر تنههای درخت خرما به دار میآویزم، تا خوب بدانید عذاب کدام یک از ما سختتر و پایدارتر است* گفتند: «ما هرگز تو را بر معجزاتى كه به سوى ما آمده و [بر] آن كس كه ما را پدید آورده است، ترجیح نخواهیم داد پس هر حكمى مىخواهى بكن كه تنها در این زندگى دنیاست كه [تو] حكم مىرانى.»
2 ـ گروهی ستم پیشهاند و با مغالطه زندگی میکنند. این گروه به هیچ وجه قانع نمیشوند.
این گروهِ ستم پیشه، در نتیجه ی اعمالِ شوم و لجاجتهای مستمرشان، توانِ درک دلایل عقلی و حسّیِ پیامبران (علیهم السلام) را نداشته و پوشیده شده به دو حجابند (8):
حجابی که آنان بر اثرِ چشم پوشی از حق بر اثر هوی و هوس و گناه، بر چهره ی خویش افکندهاند: «کلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکسِبُونَ(9): چنین نیست [كه مىپندارند،] بلكه اعمالشان زنگارى بر دلهاشان گردیده است.»
بارالها بر محمّد و آلش درود فرست و ما را به آبروی حضرت زهرا (سلام الله علیها) یاری رسان که هنگام روشن شدن حقایق، چه دنیوی اعم از حقایق سیاسی، اقتصادی و ... و چه اخروی اعم از حقایق اعتقادی، عبادی و ... حتی اگر به ضررمان است، آن را بپذیریم و بدان عمل کنیم. اللّهم صلّ علی محمّدٍ و آل محمّدٍ و عجّل فرجهم
حجابی که خدای سبحان به کیفرِ چشمپوشی از حقایق، بر آنان افکنده: «... ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُون(10): سپس [مخفیانه از حضور پیامبر] بازمىگردند. خدا دلهایشان را [از حقّ] برگرداند، زیرا آنان گروهى هستند كه نمىفهمند.» و آن مهر زدن بر دلها و گوشهای آنان است: «وَ قالُوا قُلُوبُنا فی أَکنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِک حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ(11): گفتند: دلهای ما از آنچه ما را بدان دعوت می کنی در پرده است و، گوشهامان سنگین است و میان ما و تو حجابی است تو به کار خود پرداز و ما نیز به کار خود می پردازیم.»
بدین ترتیب اگر انسان پس از روشن شدنِ حقّ، به جای خدا محوری، هوی محور و هوس مدار باشد؛ خداوند سمع و قلبِ او را مهر میکند و بر چشمِ او، پردهای ستبر میافکند که پس از آن حق را نمیشنود و نمیبیند و نمیفهمد؛ زیرا او، عالمانه، هوی پرست شده است: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ...(12): آیا آن کس که هوسش را چون خدای خود گرفت و خدا از روی علم گمراهش کرد، و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر دیدگانش پرده افکند، دیده ای؟ اگر خدا هدایت نکند؛ چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ چرا پند نمی گیرید؟»
بارالها بر محمّد و آلش درود فرست و ما را به آبروی حضرت زهرا (سلام الله علیها) یاری رسان که هنگام روشن شدن حقایق، چه دنیوی اعم از حقایق سیاسی، اقتصادی و ... و چه اخروی اعم از حقایق اعتقادی، عبادی و ... حتی اگر به ضررمان است، آن را بپذیریم و بدان عمل کنیم. اللّهم صلّ علی محمّدٍ و آل محمّدٍ و عجّل فرجهم.
پی نوشت ها:
1. سوره ی مبارکه ی رعد، آیه ی 11.
2. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، ج 12، ص 486.
3. قرائتی، محسن، تفسیر نور، ذیل آیه أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذی حَاجَّ إِبْراهیمَ فی رَبِّهِ ...
4. سوره ی مبارکه ی بقره، آیه ی 258.
5. سوره ی مبارکه ی شعرا، آیه ی 4.
6. سوره ی مبارکه ی انبیاء، آیه ی 64.
7. سوره ی مبارکه ی طه، آیات 72 ـ 70.
8. جوادی آملی، عبدالله، پیشین، ج 2، ص 229.
9. سوره ی مبارکه ی مطففین، آیه 14.
10. سوره ی مبارکه ی توبه، آیه ی 127.
11. سوره ی مبارکه ی فصّلت، آیه ی 5.
12. سوره ی مبارکه ی جاثیه، آیه ی 23.
ر116