قرآن کدام شادی را مدح میکند؟
وارث: حجتالاسلام والمسلمین احمد عابدی، استاد درس خارج حوزه علمیه و رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم در سلسله جلسات سخنرانی به نقد و بررسی عرفانهای نوظهور پرداخته است که بخش هفدهم آن در ادامه میآید:
قبلاً عرض کردیم که دالایی لاما یک شاخهای از بوداییت است و لذا همان اعتقادات و آداب و رسوم بوداییها را دالایی لاما هم قبول دارد.
در دین بودا اسم خدا که اصلاً نیست، یعنی یک دینی است که هیچ وقت اسم خدا را به کار نمیبرند، ولی واقعاً اعتقاد به خدا دارند، ولی اسم خدا را به زبان نمیآورند، بوداییها بودا را میپرستند و میگویند بودا خدا را میپرستد، در عرفان دالایی لاما، مردم باید دالایی لاما را یعنی رهبرشان را بپرستند، بعد دالاییلاما بودا را بپرستد و بودا خدا را بپرستد، مهمترین حرف این عرفان بودایی(دالایی لاما) این است که میگویند ما میخواهیم مردم به شادمانی برسند، جهان پر است از رنج و ما میخواهیم این رنج را کنار بزنیم، خود دالایی لاما رنج را تعریف کرده و میگویند رنج عبارت است سیل، مریضی، زلزله، پیر شدن، مردن و آسیبهایی که مردم به یکدیگر وارد میکنند و دنیا پر است از اینجور رنجها که قابل برطرف کردن است و برطرف کردنش نیز از طریق برطرف کردن جهل است و هر کسی که با دالایی لاما ارتباط برقرار کند به همان اندازه رنجش برطرف میشود.
شادمانی و فرح یا انبساط که میگویند، خود دالایی لاما در کلماتش تصریح کرده است که مقصود از شادمانی شادمانی دنیوی است و آدم باید سعی کند هر چه بهتر و شادتر زندگی کند، یعنی اساس این عرفان بودایی بر شادمانی حسّی است، شادمانی دنیوی، به همین جهت لذت جنسی را بی حد و حصر قبول دارند و هر چیزی به نوعی شادی ایجاد کند مجاز میشمارند، مواد مخدر باشد این کار را میکنند، سرقت را مجاز میشمرند، اگر کسی چند دین بپرستد، در ادیانی که در هندوستان است، دین هندو دینی است که کثرتگرایی در دین را میپذیرد، همین پلورالیزم یا صراطهای مستقیم که بعضیها در ایران مطرح کردهاند، به نحو شدید و افراطیاش در هندوها وجود دارد، یعنی هندوها میگویند میشود یک آدمی هم مسلمان باشد و هم مسیحی باشد، دو دین داشته باشد، این طوری نیست، این کثرتگرایی در دین که یک آدم میشود چند دین داشته باشد، یعنی میشود یک آدم هم مسلمان باشد که موحد است و هم هندو باشد که سه هزار و سه تا بت دارد و می پرستد، این کثرتگرایی هندوها را دالایی لاما پذیرفته است.
در اختلافات عین مسیحیت: چطور مسیحیت میگوید اول دین را از تعقل جدا کنید، به مسیحی بگویید اینها چند تا است، میگوید کجا چند تا است، اگر در کلیسا بگویید یکی است، ولی اگر در بیرون کلیسا و در کلاس درس بگویید چند تا است، این سه تاست، دین را از تعقل جدا میکند و بعد تناقضات را راحت میپذیرد، اینها نیز همین طور است
در کلمات دالایی لاما خیلی است دالایی لاما میگوید برطرف کردن رنج به دانایی است و عالم شدن، اما عالم شدن نه یعنی درس خواندن، بلکه مقصودشان از عالم شدن این است که اعتقاد فراوان به دالایی لاما، این را میگویند عالم شدن، به همین جهت میشود بگویید تنها دینی که فلسفه درونش نیست، دین بودایی است، اصلاً فلسفه ندارد، دینی در هندوستان است عورت پرستی، دین عورت پرستی فلسفه دارد و یک دوره فلسفهشان چیزی حدود 50 جلد کتاب است، همجنس بازی فلسفه دارد و فلسفه و استدلالهای خیلی مفصلی دارد، اما تنها دینی که اصلاً فلسفه ندارد همین بوداییت است، علتش این است که میخواهند اشتباهات و خطاهای دالایی لاما را توجیه کنند، چون مثلاً این در آثار دالایی لاما هست که میگوید ارتباط نامشروع دالایی لاما با زن هر کس دیگری نه تنها مجاز است بلکه باعث خیر و برکت نیز میدانند، خوب این را با هیچ فلسفه ای نمیشود توجیهاش کرد و لذا فلسفه را قبول ندارند و میگویند از راه دل و از راه عرفان و اینجور چیزها باید به آن آگاهی رسید و با آن آگاهی رنج را از بین برد
*«نیروانا» اصلیترین اعتقاد و آموزه کفر آمیز بوداییهاست
و جاذبهای که الان بوداییت پیدا کرده است، با اینکه دین بودا از دینهایی بود که مغولها خیلی خدمت کردند در نابودی این تفکر یعنی این بودایی که تقریباً تا مرزهای مدیترانه رسیده بود، مغولها این بودایی را از بین بردند تا مرزهای تقریباً افغانستان، یعنی اینجاها بودند، خود مغولها اول جنایت کردند، خوب بعد که خوب شدند و مسلمان شدند بعضیهایشان و بناکردند با بوداییگری مبارزه کنند، ولی الان میبینید که بودایی تا آمریکا رفته است و در خیلی از آداب و رسوم بودایی در اروپا دارد اجرا میشود و در آمریکا حتی مسیحیها دارند آداب و رسوم بودایی را اجرا میکنند، الان شاید شما مسیحی پیدا نکنید که اعتقاد به تناسخ نداشته باشد، این تناسخ برای همین بودایی هاست، یا مثلاً نیروانا، من در تهران دیدهام که نوشته ساندویچ فروشی نیروانا
همین اصلیترین اعتقاد و آموزه کفر آمیز بوداییها و هندوهاست و خیلی دورا دور خیلی دورا دور، نیروانا، شبیه وحدت وجودی میشود که بعضی از صوفیها و دراویش میگویند، شاید مثلاً معنا کنید «نیروانا» یعنی همه خدایی، یا مثلاً نیروانا را معنا کنید به فنا در خدا یا اتحاد با خدا به معنای غلطش که یک اعتقاد کفر آمیز است، صد در صد کفر است، از نوع بدترین نوع کفر است، ولی همین اعتقاد نیروانا، هم در مسیحیت پذیرفته شده و هم در یهودیت، علتش نیز ترویج تفکر بودایی و عرفان دالایی لاما است،
چند جمله توضیح و نظر دین اسلام راجع به اینها/قرآن کدام شادی را مدح میکند
اولاً یک بحثی است در عرفان اسلامی که آیا فقط از طریق گریه میشود به خدا رسید یا از طریق شادی و فرح هم میرسد به خدا رسید، یا گریه بهتر است یا شادمانی بهتر است، یا اینکه بگوییم این یک جا و آن یک جا، یا اینکه فقط با گریه میشود به خدا رسید اما با خوشحالی یا با جوک و طنز گفتن نمیشود به خدا رسید؟
چند آیه شریفه را یاداشت کردهام:
بعضی آیات شریفه قرآن این طوری است که میفرماید:
«وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»، آنچه را که خدا به شما داده است به آن فرح و شادمانی نداشته باشید
«لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ»، گمان نکنند آنها که شادمانی می کنند به آنچه به آنها داده شده است، پولی، ماشینی، خانه ای دارند، خوشحال اند و سرگرم اینهایند خیال نکنند چیز خوبی دستشان آمده است.
اینگونه آیات آیه 134 سوره انعام و آیات دیگر اینها در مقام مذمت خوشحالی و فرح و شادمانی است، یک آیاتی هم برعکس اینها
آیه 170 آل عمران میفرمایند: «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ»، خوشحال و شادمانند، به آنچه که خداوند از فضل خود به آنان داده است.
یا این آیه «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورا»(آیه 11 سوره انسان)، آنها که خداوند شر قیامت را از آنها بازداشته و شادمانی و سرور را به آنها داده است.
«إِنَّهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا»، البته این آیه شاید در مقام مذمت باشد.
به هر حال یک آیات شریفهای در قرآن است درباره مذمت فرح و یک آیاتی هست درباره ستایشش، شاید بشود از این آیات اینطور نتیجه گرفت: برخلاف آن چیزی که دالایی لاما ادعا میکند، دالایی لاما هیچ وقت نمیتواند آن رنجی را که خودش تعریف کرده است از بین ببرد، جالب است دالایی لاما یک وقت برادرش مرد، وقتی برادرش مرد، دو سه هفته گریه میکرد و همش در خودش بود، بهترین شاهد بر اینکه اینها نمیتواند آن رنجی که خودشان میگویند از بین ببرند همین است، نه تا حالا توانستهاند جلوی مرگ کسی را بگیرند، نه تا حالا توانستهاند جلوی پیر شدن یا مریض شدن کسی را بگیرند، یعنی آن رنجی که میگویند وجود دارد، بعضیهاشان میگویند چون ما معتقد به تناسخ هستیم، تناسخ باعث میشود که این بچه یا این آدمی که الان مرد، دوباره به دنیا بر می گردد و لذا غصهای ندارد!
جواب این است که این بچه وقتی میمیرد، حتی اگر دوباره به دنیا برگردد، ولی رنجش را دارد، علت این است که وقتی به دنیا بر میگردد دیگر پیش آن پدر و مادر نیست، آن کسی که الان برای مرده گریه میکند برای این گریه میکند که او از من جدا شد، حتی اگر دوباره به دنیا برگردد، پهلوی این پدر و مادر که دیگر نیست و لذا رنج را دارد و از بین نمیرود بنابراین رنجی که بوداییها تعریف میکنند، هیچ وقت نمیتوانند آن رنج را نابود کنند، البته یک این طور چیزی دارند، معمولاً در کوهستان میروند و ذکرهایی را میگویند و با دستشان این طور میکنند که این شیاطین یا این رنجهایی که اینجا هست برود و بعد یک فضای تهی باز میشود و در این فضا که بروند غصه و ناراحتی وجود ندارد، این چیزها را ما قبول داریم، این چیزها در عالم است و این تأثیرات در عالم است ولی اینها برطرف کردن رنج نیست، اینها غفلت از رنج است!
آنکه ما قبول داریم همین است که این آیات شریفه میگوید، این آیات میخواهند بفرمایند که یک فرح مادی داریم و یک فرح روحی و عقلی، فرح مادی که این آیات نکوهش میکنند این است که اگر کسی مواد مخدر استفاده کند، تریاک که میکشد، آن موقع تا یک تا دو ساعت نئشه است و توی (درون) لذت است، ولی بعدش تا عمری غصهدار و در رنج است، این آیات در مقام این است که این جور فرح و انبساطی که یک لحظه است و عمری غصه به دنبال دارد بد است و مذمت شده است، اما اگر فرحی بود که همیشه است این خیلی خوب است، مثل درس خواندن، مثل تقوا، مثل عفت، یک آدمی که زاهد است، به مراتب لذت و زهدش از آدم پولدار خیلی بیشتر است و هیچ غم و غصهای ندارد، پس هر چیزی که لذت مادی باشد، زودگذر است و هر چیزی که لذت عقلی باشد دوام و شدت دارد و اثرش بیشتر است، همه جای دنیا این را قبول دارند که یک فوتبالیست لذتی که از فوتبال میبرد، به مراتب از لذت جنسی بیشتر است، به مراتب از لذت خوردن بیشتر است و این معنیاش این است که فقط لذتهای مادی ملاک نیست.
روایت درباره شوخی کردنهای پیامبر(ص) بیشتر از روایات درباره گریه کردن ایشان است
حرف ما این است، دین ما طرفدار لذت است و ما بیش از آنها دم از شادی و فرح و انبساط میزنیم، در زندگی رسول خدا(ص) اگر بگردید، روایاتی که درباره شوخی کردنهای پیامبر است، بیشتر است از روایاتی که درباره گریه کردن پیامبر است، این طور خیلی داریم، اما آن لذت، لذت عقلی است، فرح فرح عقلی و شادمانی شادمانی عقلی است، این آیاتی که میفرماید: «لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» آیاتی که میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»، این ابتدای کار را میفرماید که اول کار وجلت قلوبهم، ولی آخر کار الا بذکر الله تطمئن القلوب، اول کار ترس و خوف است، آخر کار آرامش و لذت و انبساط و اینها آیاتی که میفرماید: «حدائق ذات بهجه»، آیاتی که درباره صفات خداست، همه شادمانی در دین را دارد، بیان میکند البته ضوابطی هم دارد.
و اما مسأله «نیروانا» که اینها مطرح میکنند، اگر کسی درست نتواند نیروانا را تحلیل کند، کفر محض است و میشود همه خدایی و چیزی است که حتی هندوها نیز نمیتوانند بپذیرند، دراویش خودمان نیز بعضیها این طور تفکری دارند، مثل نقطویهای ایران یا حروفیه یا پیروان محمود پسیخانی در اصفهان نیز این تفکر را دارند، ولی بوداییها به خاطر اینکه آقای دالایی لاما سفارش میکند به درس نخواندن و اینکه فکر و تأمل و تدبر مخصوص دالایی لاما است و دیگران فقط باید اعتقاد داشته باشند به دالایی لاما، آدمی که اهل فکر و تدبر نباشد، به اینطور آدمی اگر شما بگوید که نیروانا، او تصورش این است که همه چیز خداست(نعوذ بالله) یعنی همان که میگویند جهله صوفیه یعنی آدم جاهل بهش بگویی وحدت وجود او خیال میکند یعنی همه خدا و این میشود کفر!
من نمیتوانم درباره خود دالایی لاما یا خود بودا این قضاوت را کنم، که او همه چیز را خدا میدانست یا نمیدانست، چون فرض این است که او درس خوانده است، اما این پیروان و این تعالیمی که اینها به مردم یاد میدهند همه خدایی میشود و کفر محض است و عرفانی که هر مادهای را خدا بداند عرفان نیست، این دیگر معنویتی درونش نیست، قبلاً شرایط معنویت را گفته بودم، که اگر یک چیز را میخواهیم بگوییم معنوی است باید بگوییم چه چیزهایی داشته باشد، اگر چه ویژگیهایی بود یک چیز میشود، معنویت اگر نبود میشود ظاهرگرایی، اگر طرفدار حس شدم این دیگر معنویت درونش نیست.
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین