شعر/چقدر روضه ی نا گفته در گلو داریم

کد خبر: 88383
حسن لطفی
وارث

 

شبیه چشم شما چشم های تر دارد
کسی که خاکِ حسینیه را به سر دارد

تو گریه کردی و شد سرخ چهره، فهمیدم
که وقتِ روضه ی تو اشک هم جگر دارد

خدا به رویِ من و تو حساب وا کرده
که گریه ای بکنیم و حساب بردارد

هوای امشبمان فرق می کند انگار
نشسته مادری و دست بر کمر دارد

حسین روز و شبم را گرفته می دانم
برای عاشقی ام عقل درد سر دارد

فقط به تربتِ ارباب سجده می چسبد
همیشه سجده ی ما مزّه ی دگر دارد

مرا حواله نمودند خاکِ پا ببرم
هزار شکر که این خیمه رُفته گر دارد

میانِ روضه نشستیم و عاشقی می گفت:
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد

کسی که داغِ برادر کشیده می داند
که رویِ قوَّتِ زانوی او اثر دارد

چقدر روضه ی نا گفته در گلو داریم
بیا به مجلسمان روضه ی عمو داریم


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.