شعر/ بخندجان علی جان به لب شدم زهرا

کد خبر: 89717
رضادین پرور
وارث

 

بسکه چشم تو تصویر تار میگیرد
تمام آینه ها را غبار میگیرد

سرت چه آمده وقت کشیدن جارو
همیشه فضه ترا از کنار میگیرد

چه زحمتی شده این گندم آسیا کردن
چه زود پهلوی تو حین کارمیگیرد

به روی گونه توسیب قرمزی هرشب
زچشمهای ترم اختیارمیگیرد

لباسهای ترا دید و گفت زینب باز
چقدر مادرم آب انار میگیرد

نه صبح مانده برایم نه ظهر مانده نه شب
زناله ات کمرم هر سه بار میگیرد

بخند جان علی جان به لب شدم زهرا
بخند خانه سکوت مزار میگیرد


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.