شعر /حرف ها گفتیم با پنجره فولاد رضا

کد خبر: 93413
امیرفرخنده 
وارث

 

حرف ها گفتیم با پنجره فولاد رضا
بغض ها ترکیده در صحن گوهرشاد رضا

نیمه شبها تا سحر خیره به گنبد بوده ام
پر گناه و خیره سر خیره به گنبد بوده ام

بی خیال از کل غم ها عاری از محنت شدم
تا که از باب الجوادت وارد صحنت شدم

آمدم تا که مرا از درد درمانم کنی
یا مرا آهو کنی س؟صید بیابانم کنی

آمدم با خود تلنبار گناه آورده ام
دست خالی نیستم ، بار گنار آورده ام

آمدم از من بگیری ، باز عکس همه م
خالی از بار گناهم که غرق ماتم ام

باز هم با روسپیدی از حریمت میروم
باز هم دلخوش به دستان کریمت میروم

°°°
از خوشی های جهان غم را از آقاخواستم
رزق شبهای محرم را از آقاخواستم

 


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.