شعر /حرف ها گفتیم با پنجره فولاد رضا
امیرفرخنده
وارث:
حرف ها گفتیم با پنجره فولاد رضا
بغض ها ترکیده در صحن گوهرشاد رضا
نیمه شبها تا سحر خیره به گنبد بوده ام
پر گناه و خیره سر خیره به گنبد بوده ام
بی خیال از کل غم ها عاری از محنت شدم
تا که از باب الجوادت وارد صحنت شدم
آمدم تا که مرا از درد درمانم کنی
یا مرا آهو کنی س؟صید بیابانم کنی
آمدم با خود تلنبار گناه آورده ام
دست خالی نیستم ، بار گنار آورده ام
آمدم از من بگیری ، باز عکس همه م
خالی از بار گناهم که غرق ماتم ام
باز هم با روسپیدی از حریمت میروم
باز هم دلخوش به دستان کریمت میروم
°°°
از خوشی های جهان غم را از آقاخواستم
رزق شبهای محرم را از آقاخواستم
افزودن دیدگاه جدید