خاطره جالب مجاهدی از سرودن شعری درباره حضرت رقیه(س)
محمدعلی مجاهدی، شاعر پیشکسوت آیینی، در ششمین کلاس بانوان دورۀ هفتم آفتابگردانها با عنوان «رسم شاعری» درباره شعر آیینی سخن گفت. او صحبت های خود را این گونه آغاز کرد: شعر و شر و عرش سه کلمهای هستند که اگر به لحاظ معنایی و بار معنوی مورد توجه قرار گیرند، ارتباطی بینشان برقرار است. شعر آیینی ترجمان حالات عرشی و ماورایی است. شعر بهعنوان یک نعمت بزرگ الهی، مثل تمام نعمتهای الهی نیازمند سپاسگزاری است و اگر شاعری ناسپاسی کند، این نعمت را از او میگیرند یا مسیر فکر او تغییر خواهد کرد.
او ادامه داد: گاهی ممکن است شعر حافظ بخوانید اما معنایش برای شما مشخص نباشد. اما برای کسانی که مراحلی را طی کردهاند، گاهی درک آن شعر عادی است. برای آنکه وارد حریم شعر آیینی شوید، باید در ابتدا بدانید که شعر آیینی، شعر ولایی و مناقبی و ماتمی نیست، بلکه قلمرو شعر آیینی مثل پازلی است که قطعاتی دارد و در آن قلمرو است که موضوع شعر آیینی تحقق پیدا میکند، اما بهتمامی شعر ولایی نیست.
مجاهدی حوزۀ شعر آیینی را شامل شعر توحیدی، اخلاقی، حکمی، اجتماعی، مقاومت، دفاع مشروع، شهادت و ولایی تعریف کرد و اضافه کرد: زمانۀ ما زمانۀ تخصص است. اگر در گذشته برای درمان بیماری اعضای بدن تنها سراغ یک طبیب میرفتیم، امروزه برای درمان هر قسمت به سراغ متخصص آن میرویم. شعر هم یک تخصص است و شاعر باید جزئینگر باشد. فرض کنید میخواهید در شعر عاشورا، بازگشت ذوالجناح از قتلگاه به خِیام را بسرایید، باید توجه کنید که مهمترین عنصر شعر، عنصر خیال است، اما امروز جزئیات دیگری هم برای آن قائلاند؛ چرا که شعر مخیل تکبُعدی است و تنها به درد یکبار خواندن میخورد، اما باید شعر ما آن توانایی را داشته باشد که ذهن مخاطب را نیز درگیر موضوع کند و به مخاطب اجازه دهد که برداشت خودش را داشته باشد. این از ویژگیهای شعر حافظ است: «در اندرون من خسته دل ندانم کیست/ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست».
این پیشکسوت شعر آیینی بانوان شاعر عضو دورۀ هفتم آفتابگردانها را به شبزندهداری و خلوت با خداوند سفارش کرد و در این باره خاطرهای گفت: خدا دلهای مشتاق را دوست دارد، زیباست و زیبایی را دوست دارد و شعر یکی از همین زیباییهاست؛ من روزی برای حضرت رقیه(س) شعری سروده بودم، اما آن را پاره کردم و دور ریختم. عادت داشتم که بسیار بر مزار مرحوم پدرم (آیتالله مجاهدی) بروم و برایش فاتحه بفرستم، روزی هنگام قرائت سورۀ قدر، از خواندن ادامۀ آن صرفنظر کردم و خطاب به پدرم گفتم من هر وقت از اینجا رد میشوم به شما سر میزنم اما شما دو سه ماه است که سراغ من نیامدید. بازگشتم و شب مثل ماهی در بستر میغلتیدم و خواب به چشمم نیامد. فردا صبح که به اداره رفتم یکی از دوستانم به نام آقای شمس که مداح بود از من گلایه کرد که مگر قرارمان این نبود که هر شعری که سرودی به من بدهی تا بخوانم؟ و من دربارۀ شعر حضرت رقیه(س) به او چیزی نگفته بودم. گفت: دیشب من از مشهد آمدم و خواب عجیبی دیدم و آمدم تا آن را برای شما بگویم. در عالم رؤیا در جای سرسبزی بودم که حضرت سیدالشهدا(ع) در آنجا حضور داشتند و پدرتان در کنار ایشان ایستاده بودند. شما هم کمی دورتر ایستاده بودید و زانوهای من توان این را نداشت که جلوتر بیایم. امام(ع) به پدر شما گفتند من از آقا شمسالدین ناراحتم، چون شعر دختر من را پاره کرده. (استاد مجاهدی را در خانه شمسالدین صدا میزنند) بعد گفتند آن شعری که برای ما «ساخته» شود، شعر خوبی نمیشود. آنگاه در ضریح کوچکی قرار گرفتند و بعد خطاب به شما گفتند که شعر را برای ما بخوان. شما چون شعر را پاره کرده بودید، فکر میکردید آن را ندارید و امام(ع) گفتند شعر همراه شماست. شما شعر را پیدا کردید و آن را قرائت کردید. امام(ع) تمام مدت با صدای بلند گریه میکردند. شعر شما که تمام شد، امام(ع) به زبان فارسی شعری خواندند که من تنها مضمون آن را در خاطر دارم؛ اینکه "تا ما نخواهیم به کسی اجازه نمیدهیم قلم دست بگیرد و برای ما شعر بگوید، همین که شروع به سرودن میکند، یعنی اجازۀ ما را دریافت کرده، و وقتی آن را سروده یعنی حتماً ما آن را پذیرفتهایم. شما به عنایت اهل بیت(ع) ما امیدوار باشید." بعد هم شما به ناگاه به زمین افتادید و نزدیک شما آمدم تا بیدارتان کنم و بعد، خودم از خواب بیدار شدم.
مجاهدی افزود: این خواب را یکی از دوستانی که به صداقت او اعتماد کامل داشتم، دید. دوست من از رابطۀ من با خداوند و اتفاقاتی که افتاده آگاه نبود؛ کافی است انسان ارتباطش را با خدا بهتر کند؛ زیرا خداوند سمیع است و عالم غیب و هر چیزی را میداند، حتی اگر حرفی رد و بدل نشود. خلوت چند دقیقهای با خدا هم، نوعی تمرین است.
مجاهدی: هنگام شعر گفتن همیشه با وضو هستم
این شاعر، آیینگی را اولین شرط قدم زدن در ساحت شعر آیینی معرفی کرد و گفت: آیینگی، گرد و غبار از دل زدودن و زنگ کینه را از دل بیرون کردن است. اگر میخواهید در خلوت خود بوی ترِ جبرئیل را بشنوید، باید با او سنخیتی پیدا کنید. جبرئیل ماده نیست، اگر انسان بتواند با عالم فرشتگان سنخیتی پیدا کند، به چیزهای خوبی میرسد: «من گروهی میشناسم ز اولیا/ که دهانشان بسته باشد با دعا... ».
مجاهدی مطالعه را از ملزومات سرودن برشمرد و بیان کرد: اگر میخواهید شعری بگویید باید آب را از سرچشمه بردارید؛ یعنی از نسخ اصلی کتابها. پس شنیدهها را دور بریزید و دایرۀ معلوماتتان را گسترش دهید. مثلاً ما در هیچ منبع مستندی نمیبینیم که به حضور مادر حضرت علی اکبر(ع)- حضرت لیلا(س) - در کربلا اشارهای شده باشد. بهترین اثر در قرائتِ ماتمیان ترکیببند محتشم کاشانی است و لازم به ذکر است که شعر محتشم در عین زیبایی، یک عیب بزرگ دارد. ما امام حسین(ع) را سفینةالنجاة میخوانیم، حال آنکه در شعر محتشم به این مصراع بر میخوریم: «کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلا»؛ این نشان میدهد که در آثار بزرگ هم گاهی اشتباه پیدا میشود.
این شاعر دو قرائت توحیدی برجسته از فرهنگ عاشورا را، دو کتاب «گنجینةالاسرار» از عمان سامانی و «زبدهالاسرار» از صفی علی معرفی کرد و افزود: انسان نیاز به مرشد ندارد، مگر آنکه خودشان در خانهمان را بزنند. هرکس باید بداند که دروغ، غیبت و تهمت از اصول اعتقادی ما نیست و گناه آن از سوزاندن کعبه نیز بیشتر است، اینها آبرو بردن است و اینطور ما نمیتوانیم شعری که جبرئیل برای ما آورده از او بگیریم. در روایات است که در روز قیامت که پروندهها را به دست ما میدهند، خیلی چیزها را به حساب ما نوشتهاند، مثلاً وقتی کسی را کشتهاند و تو میگویی خوب شد که او را کشتند. اینها حقالناس است و با ما حساب میکنند. سعی کنید خود را بدهکار مردم نکنید.
مجاهدی در پایان گفت: اگر توفیق نماز شب پیدا کردید، چرتکه نیندازید و خدا را بدهکار نکنید، باید خدا را برای فرصتها و لطف او سپاس بگویید: شکر نعمت نعمتت افزون کند/ کفر نعمت از کفت بیرون کند. خداوند رزاق علیالاطلاق است و روزی همه را میدهد. او مهربان است و به ما خیلی نزدیکتر است از رگهای گردن: کیست این پنهان مرا در جان و تن/ کز زبان من همی گوید سخن؟ این که گوید از لب من راز کیست/ بنگرید این صاحب آواز کیست؟/ در من اینسان خودنمایی میکند/ ادعای آشنایی میکند... .
منبع:تسنیم
افزودن دیدگاه جدید