عشق پیامبر(ص) به سرور جوانان بهشت
وارث: وقتی خبر تولد این کودک مبارک به پیامبر گرامی اسلام(ص) رسید، به دخترش پیغام فرستاد تا کودک خود را نزد او بیاورند. ایشان به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفتند.
نام پرعظمت «حسین» از جانب پروردگار برای دومین فرزند فاطمه(س) انتخاب شد.
اگرچه با به دنیا آمدن نوزاد در هر خانواده ای موجی از شادی همه اعضای را فرا میگیرد، اما در خانواده پیامبر اسلام(ص) با ولادت فرزند دوم حضرت فاطمه(س) همراه شوق، غمی نیز وجود داشت چرا که سرنوشت غم انگیز و رنج آور امام حسین(ع) و اهل بیت ایشان دل هر مسلمانی را به درد میآورد. این فرزند کسی بود که بعدها با قیامش عالمی را مبهوت خود کرد، بزرگ مردی که همه عالم وامدار غیرت، شجاعت و حق طلبی اوست.
عشق پیامبر(ص) به سرور جوانان بهشت
حسین(ع) یکی از دو سرور جوانان اهل بهشت و گل خوشبوی محمد مصطفی و یکی از پنج نفر اصحاب کسا است.
سلمان فارسی میگوید: یک روز دیدم که رسول خدا(ص)، حسین(ع) را بر زانوی خویش نهاده او را میبوسید و میفرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان قائم ایشان (امام زمان(عج)) است.
انس بن مالک روایت میکند: وقتی از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست میداری، فرمود: بارها رسول گرامی حسن(ع) و حسین(ع) را به سینه میفشرد و حسن و حسین را آنان را میبویید و میبوسید.
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت بود نیز در وصف علاقه پیامبر(ص) به امام حسن و حسین اعتراف میکند که: «رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانههای خویش نشانده بود و به سوی ما میآمد، وقتی به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنی ورزد، با من دشمنی نموده است.»
رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر(ص) و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامی اسلام(ص) معنا کرد که فرمود: «حسین از من و من از حسینم.»
قیام جاودانه حسینی
امام حسین(ع) شش سال از عمرش را با پیامبر بزرگوار سپری کرد و وقتی رسول خدا(ص) چشم از جهان فروبست یار و یاور امیرالمؤمنین(ع) شد. در چند سالی که حضرت علی(ع) خلافت را بر عهده داشت ایشان در راه پیشبرد اهداف اسلامی مانند یک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش میکوشید و در جنگهای جمل، صفین و نهروان شرکت میکرد و از پدرش امیرالمؤمنین(ع) و دین خدا حمایت میکرد.
پس از شهادت حضرت علی(ع)، به فرموده رسول خدا(ص) و وصیت امیرالمؤمنین(ع)امامت و رهبری شیعیان به حسن بن علی(ع) سپرده شد. امام حسین(ع) که دست پرورد ه وحی محمدی و ولایت علوی بود همراه و همکار و همفکر برادرش بود. به دستور خداوند بزرگ، امام حسن(ع) مجبور بود که با معاویه صلح کند. امام حسین(ع) در این دوران شریک رنجهای برادر بود.
چون امام حسن از دنیا رحلت کرد به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین(ع) و وصیت حسن بن علی(ع) امامت و رهبری شیعیان به امام حسین(ع) رسید. امام حسین(ع) میدید که معاویه مشغول تخریب اساس جامعه اسلامی و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالی مخرب به سختی رنج میبردودر همه مدتی که معاویه از مردم برای ولایتعهدی یزید، بیعت میگرفت حسین به شدت با او مخالفت کردو تن به بیعت یزید نداد. پس از مرگ معاویه یزید بر تخت حکومت اسلامی نشست و خود را امیرالمؤمنین(ع) خواند.
امام حسین(ع) میدانست در این شرایط اگر در مدینه بماند به قتلش میرسانند به امر پروردگار، شبانه و مخفی از مدینه به سوی مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه، همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید، در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت و این خبر به کوفه هم رسید. کوفیان از امام حسین(ع) که در مکه به سر میبرد دعوت کردند تا به سوی آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام(ع) مسلم بن عقیل، پسر عموی خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفی را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بیسابقهای روبهرو شد، هزاران نفر به عنوان نایب امام(ع) با او بیعت کردند و مسلم هم نامهای به امام حسین(ع) نوشت و حرکت فوری امام(ع) را لازم دانست.
هر چند امام حسین(ع) کوفیان را به خوبی میشناخت و بیوفایی و بیدینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و میدانست به گفتهها و بیعتشان با مسلم نمیتوان اعتماد کرد، اما برای اتمام حجت و اجرای اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوی کوفه حرکت کند.
امام حسین(ع) همواره در حرکت به سوی کوفه میفرمود: «مقصود من از حرکت، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامی یزید و صراحت، برپا داشتن امر به معروف و نهی از منکر و ایستادگی در برابر ظلم و ستمگری است و جز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدی هدفی ندارم.»
و این مأموریتی بود که خداوند به او واگذار کرده بود، حتی اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیری خانوادهاش به پایان برسد.
حسین میدانست که آخر این سفر به شهادتش میانجامد، ولی او کسی نبود که در برابر دستور آسمانی و فرمان خدا برای جان خود ارزشی قائل باشد یا از اسارت خانوادهاش واهمهای به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت میپنداشت.
سرانجام در روز 11 محرم سال 61 هجری قمری در سن 56 سالگی اسوه شجاعت و جوانمردی شیعیان جهان در جهاد حق علیه باطل سربلند و پیروز به دیار حق شتافت.
پی نوشت:
1-
کتاب منتهیالامال تاریخ زندگانی چهارده معصوم، حاج شیخ عباس قمی انتشارات نسیم حیات.
2-
کتاب سیره معصومان، ترجمه علی حجتی کرمانی انتشارات صدا و سیما.
3-
کتاب 14 نور پاک(ع)، جلد 2، نوشته استاد عقیقی بخشایشی انتشارات نوید اسلام.
4-
مقالات امام حسین- سایت جهانی سبطین www.sibtayn.com
/م.س215
منبع:سایت آستان نیوز