چگونگی به هلاکت رسیدن دجّال

کد خبر: 38768
تاريخچه دجال به قبل از اسلام برمي‌گردد. در اسلام نيز روايات اهل سنت در اين باب به مراتب بيشتر از رواياتي است كه در منابع شيعه موجود است و اكثر روايات شيعه نيز در اين موضوع برگرفته از منابع حديثي اهل سنت است.

وارث : در مورد اصل دجال اختلافات زيادي وجود دارد. دجال در لغت دَجَل به معناي روكش نمودن يك شئ است كه باطن آن كم‌ارزش باشد ولي روي‌ آن زرق و برق داده يا طلاكاري كنند. بنابراين وقتي دجال را براي كسي بكار مي‌برند يعني‌ آن شخص منافق، دروغگو و فريبنده است[1] البته معاني متعددي كه گاه به ده معنا مي‌رسد براي اين واژه ذكر شده است كه به عنوان نمونه به يكي از آنها اشاره شد.

 

پيشينه دجال:

تاريخچه دجال به قبل از اسلام برمي‌گردد در كتاب انجيل نام دجال نيز به ميان آمده است. از آيات انجيل استفاده مي‌شود كه دجال به معناي دروغگو و گمراه كننده است و چنين استفاده مي‌شود كه داستان خروج دجال و زنده بودنش در آن زمان هم در بين نصاري شايع بوده و در انتظار خروجش بوده‌اند[2] در اسلام نيز سخن از دجال به ميان آمده است و رواياتي در اين موضوع از فريقين وارد شده است، كه روايات اهل سنت در اين باب به مراتب بيشتر از رواياتي است كه در منابع شيعه موجود مي‌باشد و اكثر روايات شيعه نيز در اين موضوع برگرفته شده از منابع حديثي اهل سنت است.

مرحوم علامه سيد محمد صدر در جلد سوم موسوعه ارزشمند الامام المهدي با عنوان «تاريخ الغيبه الكبري» بحث مفصلي را به بررسي دجال اختصاص داده است ايشان معتقدند كه اخبار دجال مبتلا به دو اشكال جدي هستند. اول ضعف سندي. دوم دلالت بر ايجاد معجزات مضلّه كه به لحاظ قوانين كلامي محال است. كه خداوند سبحان قدرت خرق عادت و اظهار معجزه را به افراد گمراه و گمراه‌كننده واگذار نمايد.

و بعضي از محققان ديگر ريشه تعريفات و توصيفاتي كه در رابطه با دجال به ما رسيده است را به دو روايت برمي‌گردانند كه در كتاب بحارالانوار و كتب ديگر نقل شده است كه از ديدگاه علم رجال سند اين دو روايت ضعيف است و نمي‌شود به اين توصيفات اعتماد نمود.[3]

به قول بعضي از محققين بزگوار[4] روايات را اگر حمل بر معناي رمزي كنيم از كنار گذاشتن آن روايت بهتر است مخصوصاً روايات دجال كه بعضي از آنها به شخص حضرت رسول(ص) مي‌رسد و متعين است كه بگوييم رسول خدا(ص) به يك سلسه معاني حقيقي گسترده اجتماعي با اين عبارت اشاره نموده‌اند.

اما ديدگاه ما: از منظر ما اصل قضيه دجال به طور اجمال صحت دارد ولي تعريفات و توصيفاتي كه درباره‌اش شده است، مدرك قابل اعتمادي ندارد. و اين قضيه بدون ترديد با افسانه‌هايي آميخته شده است كه صورت حقيقي خود را از دست داده است.

در مجموع مي‌توان بيان نمود كه دو ديدگاه راجع به دجال وجود دارد.

1 . دجال شخصي: كه در برخي روايات توصيفاتي براي او ذكر شده است. مانند دجال مردي چاق،‌سرخ ‌رو، موي سر مجعّد، چشم راست او اعور، چشم او مانند دانه انگوري است كه بر روي آب قرار دارد.[5]
و در روايت ديگر آمده است در زمان پيامبر(ص) دجال موجود بوده است و نامش عبدالله يا صائد بن صيه است. پيامبر(ص) و اصحابش به قصد ديدار او به خانه اش رفتند او مدعي خدائي بود عمر خواست او را به قتل برساند ولي پيامبر(ص) مانع شدند.[6]
قابل توجه است كه محمد ابن يوسف گنجي در كتاب البيان صفحه صد و هشت در اين مطلب ترديد كرده روايتي را نقل مي‌كند كه خود فرزند صائد دجال بودن خود را انكار مي‌كند اشاره مي‌نمايد به روايتي كه مسلم از قول او نقل كرده است كه مي‌گويد: پيامبر(ص) فرمود: دجال فرزند ندارد و من دارم پيامبر فرمود دجال وارد بر مكه و مدينه نمي‌شود ولي من در مدينه به دنيا آمدم و اكنون مي‌خواهم به مكه بروم.
2 . دجال نوعي و سمبليك: علامه سيدمحمد صدر در اين باره مي‌فرمايد: مفهوم دجال سمبل پيچيده‌ترين و خطرناك‌ترين دشمن اسلام و خداست و اين در واقع توصيف نمودن و جهان‌بيني ماترياليستي غرب است[7] و عده‌اي ديگر از بزرگان نيز دجال را نماد و سمبل مي‌دانند و اين نكته را نيز بايد توجه داشت جدا از اينكه روايات دجال قابل اعتماد هستند يا خير و اينكه شيعه هم مانند اهل سنت مسأله دجال را قبول دارند يا نه و با چشم‌پوشي از اينكه دجال شخصي است يا نوعي يك نظريه ديگري نيز درباره دجال وجود دارد و آن اينكه دجال را بعضي جزء اشراط الساعه و علائم قيامت شمرده‌اند اگر اين احتمال پذيرفته شود پرونده بحث دجال در باب علائم ظهور بسته خواهد شد خصوصاً كه بعضي روايات اين برداشت را تأييد مي‌نمايند از جمله روايتي از پيامبر اكرم(ص) كه ده نشانه قبل از وقوع قيامت را شمارش مي‌فرمايند از جمله خروج دجال كه در منابع مختلف و معتبر اين رايت نقل شده است.[8]

نكته بعدي: محل خروج دجال است كه در روايات مكآن هاي مختلفي برايش نقل شده است از جمله اصفهان، خراسان، سجستان و همچنين سرنوشت دجال كه عاقبت به دست چه كسي به هلاكت مي‌رسد كه در اين باره روايات دو ديدگاه را مطرح مي‌كنند بعضي قائلند كه به دست حضرت عيسي و بعضي به دست حضرت مهدي(عج) جهت اختصار ما در پي ذكر روايات نيستيم.

 

2. سفياني:

درخصوص سفياني دو دسته روايت داريم:

دسته اول اينكه: پيش از ظهور حضرت حجت(عج) مردي از نسل ابوسفيان خروج مي كند كه مردي است ظاهرالصلاح و به ذكر خدا مشغول ولي پليد و فريبكار است و دولت عباسي را براي هميشه منقرض مي كند و شيعيان زيادي را به قتل مي رساند و از ظهور آن حضرت اطلاع مي يابد لشگري براي كشتن آن حضرت مي فرستد كه در بيابان بين مكه و مدينه در زمين فرو مي روند.

دسته دوم: اينكه سفياني جنبه توصيفي داشته باشد نه شخصي يعني در مقابل هر مرد انقلابي و مصلح راستين يك (يا چند) سفياني قد علم خواهند كرد.

اولا اگر دجال و سفياني مصاديقي باشند از عناوين كلي ديگر بحث تقدم و تأخير اين دو را نمي توان مطرح نمود زيرا در اين صورت اين عناوين در فرد خاص و زمان جداگانه اي ظهور پيدا نمي كنند تا در مقام مقايسه زماني براييم.
دوم: اگر پذيرفتيم كه دجال فرد خاصي همچون سفياني است در روايات نقل شده اشاره اي به تقدم و تأخر اين دو نسبت به يكديگر نشده است بلكه اشاره اي به زمان ظهور و آشكار شدن آنها نيز نشده است به جز يك سري علائم و نشانه كه خصوصيات هر كدام از اين دو را مشخص مي سازد تا اين موضوعات از يكديگر تفكيك شده و خود به تنهايي علامتي باشند براي ظهور صاحب الزمان(عج).

نكته: در مثل اين روايت كه از حضرت امام محمد باقر(ع) نقل مي شود، كه مي فرمايند: "خروج سفياني و يماني و خراساني (هاشمي) از نظر زمان در يك سال و در يك ماه و در يك روز خواهد بود و...[9]" اشاره به مقارنه بعضي از علائم مي شود لكن از مقارنه دجال و سفياني يا تقدم و تأخير يكي از ديگري صحبتي به ميان نيامده است.

سوم: اين روايات راجع به دجال و سفياني و بيشتر در مورد دجال، از يك پراكندگي و آشفتگي برخوردار است كه انسان را به اين آشكار شدن و ظهور زماني و نيز به كيفيت و نحوه مواجه با اين علائم به درستي، رهنمون نمي سازد بلكه فقط علامت هائي از ظهور را مشخص مي كنند تا به شيعيان پيرو مكتب اهل بيت(ع) راه درست و نادرست را بنمايانند، تا در هنگام ظهور آن حضرت دچار سردرگمي و ابهام در يافتن مسير صواب از ناصواب نگردند.

 

3. سيد حسني

براساس احاديث و روايات، خروج سيد حسني، ‌از نشانه‌هاي ظهور حضرت مهدي(ع) است.

امام صادق(ع) فرمودند: سيد حسني جواني خوش سيماست كه از سرزمين ديلم و قزوين براي نصرت و ياري آل محمد(ص) قيام مي‌نمايد و با بانگي رسا و بياني شيوا فرياد بر مي‌آورد كه به ياري آل محمد(ص) برسيد و از شما طلب ياري مي‌كند. مردان از طالقان كه شوق شديد به جهاد دارند به او پاسخ مثبت مي‌دهند.[10]

شيخ عباس قمي(ره) مي‌فرمايد: سيد حسني از اولاد حضرت امام حسن مجتبي(ع) است. او دعوي باطل ندارد و ادعاي مهدويت يا نيابت امام زمان بودن را ندارد و مردم را به نفس خود دعوت نمي‌كند و از شيعيان مخلص ائمه اثني عشر و تابع دين حق است و در بين مردم مطاع و بزرگ است و در گفتار و كردار موافق با شريعت حقّه خاتم الانبياء محمد(ص) است، در زمان او كفر و ظلم، عالم را فراگرفته است و مردم از دست ستمگران و فاسقان در اذيت و آزار به سر مي‌برند. در چنين شرايطي سيد حسني براي نصرت دين استغاثه مي‌كند و مردم او را اجابت نمايد.[11]

سيد حسني، پس از دوران طولاني، زمام امور مناطقي را به دست مي‌گيرد و اندكي پيش از ظهور به سوي عراق وكوفه مي‌رود و از ديلم و قزوين تا كوفه زمين را از لوث وجود ظالمان پاك مي‌كند و سرانجام كوفه را محل اقامت خويش قرار مي‌دهد؛ مدتي در كوفه اقامت مي‌نمايند و سپس «خبر ظهور مهدي(عج) به ايشان مي‌رسد، سيد با يارانش به محضر حضرت مشرف مي‌شوند و از آن حضرت مطالبه دلايل امامت و موارث انبياء را مي‌نمايد.

 

پی نوشت ها:

[1] . نگرش بر اخبار و علائم ظهور حضرت مهدي، علي اكبر عارف، چاپ شريعت، ص 181.

[2] . دادگستر جهان، ابراهيم اميني. ص 224، چاپ 78.

[3] . دادگستر جهان، ابراهيم اميني، ص 225، چاپ 78.

[4] . تاريخ غيبت كبري، سيد محمد صدر، ترجمه افتخارزاده، ص 643.

[5] . صحيح مسلم، ج 9، باب 1094، ح 1947.

[6] . بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج 52، ص 193، چاپ اسلامي.

[7] . نشانه‌هاي يار و چكامه انتظار، مهدي عليزاده، ص 67.

[8] . اثبات الهداه، شيخ حرعاملي، ج 7، ص 405و مختصر بصائر الدرجات، ص 202 و الغيبه طوسي، ص 426 و خصال شيخ صدوق، ج 2، ص 431.

[9] . بحارالانوار، ج 52، ص 232، روايت 96، باب 25، غيبت نعماني، ص 255، باب 14، حديث 13.

[10] . محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، موسسه الوفاء بيروت، ج 53، ص 15.

[11] . شيخ عباس قمي، منتهي الامال، انتشارات فراروي، 1381، ص 1317.


/1102101305