حجت الاسلام کرمی: بنی العباس می خواستند از اهرم های مذهبی و سیاسی استفاده کنند
وارث: مراسم عزاداری شهادت امام صادق علیه السلام با سخنرانی حجت الاسلام کرمی و بامداحی حاج ابوالفضل بختیاری و حاج رضا شیرازی در هیئت روضه رضویه برگزار شد.
در ادامه متن سخنان حجت الاسلام مصطفی کرمی را می خوانید:

بررسی سیره سیاسی امام صادق(ع)
یکی از جهات قابل تامل و قابل بررسی سیره سیاسی حضرت صادق علیه السلام است که احتیاج به بازخوانی، بازنگری و استنتاج و استخراج ضوابط و قواعد مهمی دارد؛ چه برای رجال سیاسی شیعه که به لحاظ انتساب مذهبی متصل به بیت وحی هستند و چه برای همه ی رجالیون دنیا این سیره محل تامل است.
انسان وقتی می خواهد یک اقدام کلان انجام دهد باید یک اشراف به آن داشته باشد. در زمان حضرت صادق علیه السلام یک جو ملتهب سیاسی و یک تنش و اصطکاک بین بنی العباس و بنی امیه بود. بنی العباس از نظر سیاسی شمّ بسیار بالایی داشتند و تشخیص دادند انتهای دوره حکومت بنی امیه زمینه مستعد برای براندازی موجود است؛ نارضایتی عمومی، عیاشی های درباریان و ... سه برادر بنی العباس از روش های پیچیده سیاسی استفاده کردند؛ دو انسان زُبده یکی ابومسلم خراسانی در ایران و دیگری ابوثمره در کوفه را مامور کردند به تحریک عواطف وتمهید مقدمات و بسترسازی و ایجاد و بروز نارضایتی؛ منتهی آنهایی که در راس هرم بودند توانستند مدیریت کنند و گفتند از شخص خاصی نام نبرید، و اگر گفتند شخص جایگزین مورد نظرتان کیست؟ بگویید: کسی که از آل پیغمبر صلی الله علیه وآله مرضی و راضی باشد.
تحریک علویون بوسیله همراهی بزرگان
بعد از اضمحلال حکومت بنی امیه، بنی العباس می خواستند از اهرم های مذهبی و وزنه های سیاسی استفاده کنند. یکی از حربه های بنی العباس بر علیه بنی امیه تحریک علویان بود و این تحریک میسور نبود مگر اینکه سرشاخه های علویون را با خود همراه کنند. لذا ابومسلم دو تا نامه نوشت و یکی از آنها را برای امام صادق علیه السلام فرستاد و به پیکش گفت: «اگر دیدی از حضرت جواب نمی گیری نزد پسرعمویش عبدالله بن محض برو، و کاری کن تا عبدالله متوجه نشود قبل از آن نزد امام صادق علیه السلام بودی». باید کاری کنیم تا یکی از این دو نفر را به عنوان نماینده نهضت علوی با خودمان همراهی کنیم تا بتواند آراء عمومی را برای ما کسب کند.
نفر اول نزد امام صادق علیه السلام آمد و نامه را به ایشان داد؛ حضرت پس از خواندن نامه آن را به آتش انداختند و فرمود: ما به این حرکت نه راضی هستیم و نه به کسی دستور داده ایم. آن پیک بعد از نتیجه نگرفتن از امام صادق علیه السلام نزد عبوالله بن محض پسرعموی حضرت رفت و همان نامه را به او داد. او هم آدمی بود که هیچ وجاهت اجتماعی نداشت و یک باره دید یک نامه با القاب و عناوین زیاد به دستش رسیده که یک ظرفیت بزرگ از او خواسته اند تا آنها را مدیریت کند. شهید مطهری به این قسمت تاریخ که می رسد می فرماید: خدا نکند آدم هوس یک چیزی کرده باشد و به او تعارف کنند، دیگر فکر نمی کند که عواقبش چیست.
مشورت عبدالله بن محض با امام صادق(ع)
عبدالله آن شب از خوشحالی خوابش نبرد چون به نظرش اقبال بزرگی به او رو کرده بود، همان شب نزد امام صادق علیه السلام رفت و گفت: «اتفاق عجیبی برایم افتاده و باید کمکم کنی، افراد تحت امر من در خراسان قیام کرده اند و فصل چیدن میوه رسیده است. نماینده من ابومسلم خراسانی به من نامه نوشته که چند ده هزار نیرو آمده هستند و فقط باید یک مهره معنوی امر کند تا حمله را شروع کنند». امام صادق علیه السلام لبخندی زد و فرمود: «تو کی با ابومسلم بوده ای؟ مگر تو آن نیروها را سازمان دهی کرده ای؟ قبل از اینکه نزد تو بیایند نزد من آمدند و همان نامه را دادند اما بوی فتنه و خون می آید، برای خودت دردسر درست نکن و این میوه نصیب ما نیست». عبدالله شروع به فحاشی به امام کرد و گفت: تو حسودی می کنی.
چرا به او می گویند: عبدالله محض؟ چون پدرش، پسر امام مجتبی علیهالسلام است و مادرش هم دختر امام حسین علیهالسلام، فاطمه سلامالله علیها است؛ فلهذا از دو طرف به او محض می گویند.
مدعیان دروغین مهدویت
دو پسر داشت، یکی محمد نفس زکیه و یکی ابراهیم؛ اینها یک داستان عجیب و غریبی در تاریخ دارند! عبدالله محض وقتی خدا محمد را به او داد، بین فرزندان امام مجتبی علیهالسلام و سیدالشهدا علیهالسلام اختلاف بود. در زمان امام صادق علیهالسلام اختلاف بین عبدالله محض با امام صادق علیهالسلام بود، اختلاف هم بر سر این بود که عبدالله محض وقتی دید بنی امیه رو به افول و ضعف هستند به فکر جایگزینی افتادند. فرزندش محمدنفس زکیه را علم کردند و گفتند: مهدی از آل پیغمبر، محمد است و بنی هاشم غیر از امام صادق علیهالسلام با او بیعت کردند. صَفا هم با او بیعت کرد و ابوجعفر منصور دوانیقی که قاتل امام صادق علیهالسلام است، او هم به عنوان مهدی پیغمبر با او بیعت کرد و بعدها حرف امام صادق علیهالسلام را گوش نکرد.
حدیثی جعل کرده بودند و می گفتند: " اِسمُه اِسمی و کُنیَةُ کُنیَتی" خلاصه او و برادرش ابراهیم را کشتند. از ابن الحسین علیهالسلام که جلو می آیی، میبینی که همین طور فرقه فرقه و شقه شقه است. همین طور تا امام جواد علیهالسلام ریزش داشتیم.
جنایات منصور دوانیقی در حق سادات بنی الحسن(ع)
همه ی سادات بنی الحسین علیه السلام با شمّ سیاسی امام صادق علیه السلام و با عدم دخالت در این جریان مسموم بیمه شدند اما سادات بنی الحسن روی خوش ندیدند. منصور دوانیقی زمانی که سلطنت پیدا کرد در اولین کار پایتخت را از مدینه به بغداد منتقل کرد و یک قصری به نام "حمراء" به معنای قرمز ساخت و لای هر ستون و دیواری یک سید بنی الحسن را به صورت زنده گذاشتند و زنده به گور می کردند، داستانهای عجیب و غریب از آن نقل می کنند. در زیر زمین قصر حمراء از سر سادات بنی الحسن موزه درست کرد! سرها را خشک کرده بود؛ سر زن، سر دختر، سر پیرمرد، سر کودک شش ماهه و ...
لذا انسان های کیّس وقتی می بینند کار به انجام نمی رسد، به ثمر نمی رسد دخالت نمی کنند. بعضی ریسک هایی که در انتخابات انجام می شود موجب می شود انسان در حرمان و مضیقه اجتماعی قرار بگیرد.