آمریکاییها میگفتند مذهب تشیع قدرت سرنگونی شاه را ندارد!
برای فهم انقلاب اسلامی، فهم زمانه رخداد آن بسیار مهم است. باید بشر آن زمان، اوضاع زمانه و وضعیت حکومتهای موجود را بررسی کند. پس از آن است که میتوان فهمید، انقلاب اسلامی چه اتفاقی را در تاریخ رقم زده است.
برای این منظور مجبوریم در تاریخ سفر کنیم. پس به سال ۱۳۵۷ یا ۱۹۷۹ میرویم.
در تمام دنیا مذهب شکست خورده است و ۲ نوع تفکر بر جهان حاکم هستند. لیبرالیسم غربی و کمونیسم شرقی. هر چند این دو نوع تفکر در تقابل با هم بودند، ولی در اصل هر دو، نیتی جز تصاحب هر چه بیشتر دنیا و چنگ انداختن به آن را نداشتند. منتهی هر یک روشی مخصوص به خود را انتخاب کرده بودند.
هر دوی این ها، ارتباط انسان با آسمان ها را قطع کردند و هر آنچه که جستجو میکردند و انسانهای دیگر را به آن دعوت میکردند، چیزی نبود جز محسوسات و هر آنچه میتوانستند در آزمایشگاه ببیند. یک رقابت شدید برای کسب هر چه بیشتر دنیا و رام کردن طبیعت در جریان بود. به سبب کجرویهای کلیسا دیگر امید اینکه مذهب بتواند انسان را به آرمانشهر خودش برساند از میان رفته بود و انسان آن زمان درگیرودار حکومتهای مادی برای ایجاد آرمانشهری دنیایی از جنس دنیا برای خود بودند.
سردمداران لیبرالیسم و کمونیسم تمام بشر را سوار بر قطاری کرده بودند که مقصدی جز بردگی دنیا و فرو رفتن در آن نبود. در ایستگاه پایانی این قطار، بشر عبد و عبید طبقه حاکم بود. ولی در عین حال احساس آزادی میکرد. رشد علم، تکنولوژی، نظامات اجتماعی و سیاسی همگی در جهت حمله بیش از پیش به دنیا بود و همه دنیا و ملتهای مختلف در یک سیکل ابدیای قرار میگرفتند که حاصلی جز تباه شدن عمرشان برای لذت آنی سردمداران نداشت.
به ناگاه ۱۰۰ روز پس از گزارش سازمان امنیت ملی آمریکا مبنی بر اینکه مذهب تشیع در ایران توانایی ایجاد تغییراتی در روند استعماری غرب در منطقه و سرنگونی نظام شاهنشاهی پهلوی را ندارد، انقلاب اسلامی پیروز شد.
مثل اینکه شخصی با تمام تلاش در میانه تاریکی بیابان، یک آتشی را روشن کند و ناگهان خاموش شدن آن را ببیند.
ظهور و بروز انقلاب اسلامی به ناگاه خاموش شدن برنامههای غرب را اعلام کرد. خود غربیها متوجه این مسأله شدند و به همین سبب بود که بیشترین تلاش خود را در اوایل رخداد این انقلاب کردند تا آن را نابود سازند.
جمهوری اسلامی راهی نو و جدید بر اساس فطرت انسان باز کرد که توجهات بشر آن روز که خسته از نسخههای ناقص و معیوب انسانهای مختلف برای راهبری بشر در این دنیا بود را به خودش جلب کرد. فطرت انسان نه دنیاگریزی را میپذیرد و نه تنها دنیاپرستی را.
انقلاب اسلامی تمام تلاش غرب برای دفن دین و مذهب در گورستان فردیت و رهبانیت را نابود ساخت و اعلام کرد، میتوان در عین دینداری، دارای یک زیست سالم دنیایی نیز بود. دنیا نه آن گل بدبویی که کلیسا و دنیاگریزان میگفتند، بود و نه آنچنان ارزشمند که مثل غرب ناموس بشر را برایش درید. به همگان اعلام کرد دنیا ابزاری است برای تحقق آرمانهای بشری و اینکه تنها راه رسیدن به آرمانشهر بشر، برقراری نسبت صحیحی بین دین و دنیا بود.
میتوان اصیلترین نسبتهای دین و دنیا را در مکتب جمهوری اسلامی یعنی همان مکتب امام خمینی یافت.
جمهوری اسلامی علاوه بر ارائه راهبرد خود برای زندگی بشر، شجاعانه فریاد «لخت بودن پادشاه دنیاپرست» را نیز سرداد و همه را دعوت به حقیقت میکرد. از آن به بعد جمهوری اسلامی تبدیل به الگویی برای خود شدن، تکیه به خود، ایستادگی و استقلال شد و ملتها را دعوت به یافتن خویشتن خویش کرد.
و این چنین بود که در سال ۱۹۷۹ برخلاف تصور همگان، پردهها کنار رفت و حقیقت عالم باز خودش را به صورتی دیگر به همگان نشان داد.
منبع: فارس
افزودن دیدگاه جدید