وارث:بر زانوی تنهایی ام دارم سرت رابا گریه می بینم غروب آخرت رامن التماس لحظه های درد هستمآیا نگاهی می کنی دور و برت را؟دست مرا بستند و پشتم را شکستندمی بینی آیا حال و روز حیدرت را؟حالا که روی پای من از حال رفتیفهمیده ام اوضاع و احوال سرت را!پروانه حرف عشق را هرگز نمی زدمی دید اگر یک مشت از خاکستر...