کلیدواژه: علیرضا لک

شعر آیینی/ خورشیدترین! تو را به دنیا دادند

وارث: بر عالم سرما زده گرما دادندخورشیدترین! تو را به دنیا دادندبا سجده و سجاده چهل روز گذشتتا عاقبت آن سیب خدا را دادندمفهوم حقیقی حیاتی بانو!با تو به زمین معنی ومعنا دادندتا اینکه به سوی آسمانها بپریمبا نام شما به بالمان پا دادندبامعجزه ی کنیز چشمان شماهی مرده گرفتند و مسیحا دادندای قبله لب...

شعر آیینی/ با گریه می بینم غروب آخرت را

وارث:بر زانوی تنهایی ام دارم سرت رابا گریه می بینم غروب آخرت رامن التماس لحظه های درد هستمآیا نگاهی می کنی دور و برت را؟دست مرا بستند و پشتم را شکستندمی بینی آیا حال و روز حیدرت را؟حالا که روی پای من از حال رفتیفهمیده ام اوضاع و احوال سرت را!پروانه حرف عشق را هرگز نمی زدمی دید اگر یک مشت از خاکستر...

شعرآیینی/ هجده بهار ماندی حالا نشسته ایم

وارث:یک واژه ام نوشته شده در کتابتانسرمایه ام دعای شب مستجابتان بانو شما بهانه خلقت که می شودآغاز هر چه هست به آغاز نابتان بوی بهشت می وزد اطراف خانه اتاز عطر آسمانی سیب گلابتان آیا نمی شود که نصیب دلم شودسلمان ترین کرامت یک انتخابتان یعنی کمی زلطف شما شاملم شودیعنی بیاید این د...