یکی از رزمندگان خطاب به حمید باکری گفت: حمید آقا! تو را خدا راه کربلا را نزدیک کن تا زودتر برسیم. اینجوری که گذاشتید خیلی دور است! بچهها بعد از این حرف، کربلا را از روی ماکت برداشتند و کنار جزایر مجنون گذاشتند و گفتند: اینجوری بهتر شد!
مهدی باکری میگفت: این برادر؛ مرتضی یاغچیان، درحالیکه سه دفعه در عملیات خیبر مجروح شده بود، درصحنه عملیات باقی ماند و عاقبت هم شهید شد. هرچه قدر به او اصرار میکردیم به عقب بیاید و مداوا کند؛ قبول نمیکرد.
محمد طاهری خسروشاهی در یادداشتی به مناسبت سی و پنجمین سالروز شهادت شهید مهدی باکری، روایتی متفاوت و ادبی از ساعات پایانی حیات دنیوی شهید ارائه کرده است.
شما نگاه کنید در عملیات بیتالمقدس، در عملیات خیبر، قبل آن در عملیات فتحالمبین، این جوان یک فرماندهی زبدهی نظامی است که میتواند یک لشکر را، در بعضی جاها یک قرارگاه را حرکت بدهد و هدایت کند و کار کند. این عجیب نیست؟ این معجزه نیست؟