من عاشق محمدم و جار می زنم

کد خبر: 32951
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت/ زادگاهش برهوت عربستان باشد

 به مناسبت عید مبعث حضرت رسول اکرم (ص) گزیده ای از اشعار شاعران آیینی را برای استفاده ذاکرین اهل بیت(ع) منتشر می شود.


علی اکبر لطیفیان:

 
بى خانه زیر سایه ی دیوار خوش ترست

 
دیوانه بین کوچه و بازار خوش ترست

 
از هر چه بگذرم سخن یار خوش ترست

 
یعنى کلام حیدر کرار خوش ترست:

 
من عاشق محمدم و جار می زنم

 
 

 
در باطن سکوت ، عذاب است... شک نکن

 
حرف حساب حرف حساب است... شک نکن

 
دنیاى بى رسول خراب است.... شک نکن

 
این"حرف" نیست ، چند"کتاب" است... شک نکن

 
من عاشق محمدم و جار می زنم

 
 

 
عبد محمدیم اگر ، نوش جانمان

 
پیوند خورده ایم به دریاى بى کران

 
فریاد می زند جگرم موقع اذان

 
اى اهل عرش ، اهل زمین ، اهل آسمان:

 
من عاشق محمدم و جار می زنم

 
 

 
باید به جاى آه کشیدن دوا نوشت

 
یا ایها الرسول ، به جاى دعا نوشت

 
باید همیشه بعد نبى آل را نوشت

 
معراج هم که رفت در آنجا خدا نوشت:

 
من عاشق محمدم و جار می زنم

 
 

 
جبریل را فرشته نگو نوکرش بگو

 
یا نه غلام حلقه بگوش درش بگو

 
بالاتر از همه ست ، نه بالاترش بگو

 
جان نفس نفس زدن دخترش ، بگو:

 
من عاشق محمدم و جار می زنم

 
 

 
دو نیم می کند تن هتاک را على

 
ما هم سپرده ایم به شیرخدا ، على

 
فریاد می زنم صد و ده بار یا على

 
یا مظهر العجائب و یا مرتضى على:

 
من عاشق محمدم و جار می زنم

 
 

 
بالاتر است از همه ی مردم زمین

 
هر آن کسى که با صلوات است همنشین

 
لحظه به لحظه با نفس امّ مومنین

 
فریاد می زند جگر من فقط همین:

 
من عاشق محمدم و جار می زنم

 
 

 
یزدان نوشت ، حیدر کرار هم نوشت

 
دست شکسته... دست گرفتار هم نوشت

 
زهرا میان آن در و دیوار هم نوشت

 
با خون خویش بر نوک مسمار هم نوشت:

 
من عاشقم محمدم و جار می زنم

 
 

 
حسین قربانچه:

 
لطف و احسان و کرم ممتد که باشد بهتر است

 
شعله های عشق بیش از حد که باشد بهتر است

 
 کفترانِ مست روی منحنی سر می خورند

 
پس به  روی خانه ها گنبد که باشد بهتر است

 
چهارده قرن است مست بچه هایِ حیدریم

 
میکده داری جد اندر جد که باشد بهتر است

 
دین اگر معنا و مفهومش ولایِ مرتضی است

 
بانیِ دین مبین احمد که باشد بهتر است

 
هر حیاط از این حرم، یک حوض دارد کوثری

 
پس بهشت ما همان مشهد که باشد بهتر است

 
 

 
لیلة المحیا نجف قسمت نشد مشهد که شد

 
روح از اینجا تا نجف پرواز دارد خود به خود

 
 

 
کاش جان را کمتر از اینها تلف می ساختند

 
جای خون در رگ رگ قلبم صدف می ساختند

 
خاکم اما خاک مرغوب کف پای علی

 
رسّ ما را در حرم، کاشی کف می ساختند

 
من مسلمان نگاه حیدرم شایسته بود

 
کعبه را همرنگ ایوان نجف می ساختند

 
عالم ذر شیعه با این شیوه می شد انتخاب

 
غمزه میفرمود علی، از کشته صف می ساختند

 
در کفم چیزی نمی بینم خریدارش شوم

 
کاش در دستم کلافی از کنف  می ساختند

 
 

 
سائل دست علی مرتضایم راضیم

 
معتکف در گوشۀ صحن رضایم راضیم

 
 

 
دین به نامِ احمد است اما تجلی حیدر است

 
زهد و تقوا و تبری و تولی حیدر است

 
یک پرِ کاهم اگر محشر شود کوه عمل

 
حداکثر ساز این حداقلی حیدر است