دکتر قنبری : در شب عاشورا هیچ مذاکره ای با کسی انجام نشد
نامه امام حسین (ع) به محمد حنفیه
نسخه هدایت حضرت سیدالشهدا علیه السلام به محمد حنفیه1 از دو جهت دارای اهمیت بود. چون اولا ابلاغ فرمودند که راه نجات، راه پیامبر صلی الله علیه و آله و راه امیرالمومنین علیه السلام است. دوم اینکه آن حجتی که در آخرالزمان می آیند راه ایشان را دارند. مطلب دیگری که قابل دریافت و استفاده است این است که حضرت سیدالشهدا علیه السلام با این عبارت هشدار به مردم زمان هم می دهد. اگر راه و صراط مستقیم مورد قبول مردم واقع نشود، مردم هر راهی که بروند انحراف است و محصولی جز گرفتاری نخواهد داشت. در بخش پایانی هدایت خودشان فرموده بودند یاری کردن من، یاری کردن خدا است. کسی حقی بر من پیدا نمی کند که بر سر من منت بگذارد. دستش در دست قدرت خدا قرار می گیرد. منظور از بعثت انبیاء همین بوده است. سپس فرمود: دعوت من را نپذیرفتید، من صبر می کنم. یعنی بر همین سیره و مجاهده صبر می کنم. اگر راه خدا احتیاج به مجاهده و پرداخت هزینه دارد، ما آمادگی پرداخت کردنش را داریم. تا زمانی که خدای متعال بین ما و بین آن قوم داوری کند. منظور سیدالشهدا علیه السلام بین ایشان و قوم بنی امیه است. حتما بین ایشان و بنی امیه اختلافی است که نیاز به یک حکم عادل دارد که خیرالحاکمین است. معنای وسیع کلام سیدالشهدا علیه السلام هر قومی به غیر از جریان حق است. همه کسانی که با حضرت سیدالشهدا علیه السلام نیستند، در جریان غیر حق هستند. اگر از امام حق فاصله گرفت و ارتباطش قطع شد، مهم نیست کجا باشد هر کجایی که باشد به جهنم می رود.
این وصیت وقتی به محمد حنفیه داده شد اندوهناک شد. لذا به محضر سیدالشهدا علیه السلام شرفیاب شد و عرضه داشت شما عزیزترین شخص در نزد من هستی. توصیه من به شما این است که در هیچ شهری اقامت نکنید. تا سکنی گزیدی شهر را ترک کن و تا آنجا که می توانی از شهرها فاصله بگیر.
امام 6 ماه به تبلیغ دین پرداختند در حالی که از طرف حکومت به دنبال ایشان بودند.
نکته دیگری که محمد حنفیه گفت این بود: ممکن است شما وارد شهری شوید و عده ای با شما بیعت کنند اما به همان میزانی که ممکن است با شما بیعت کنند به احتمال فراوان تر عده ای بر علیه تو قیام خواهند کرد. وقتی این اتفاق بیفتد خون های مردم ریخته می شود ضمن اینکه تیرها به سمت تو خواهند آمد. عبارات حنفیه خیرخواهانه است ولی از یک صحنه تلخ صحنه برداری می کند. از سخنان او این طور معنا می شود که به امام می خواست بگوید اگر می شود تو هم برو بیعت کن. امام نگاهی کردند و فرمودند: تو خیرخواهی کردی و آنجه تشخیص خودت بود را خالصانه به من گفتی ولی این را بدان اگر در زیر سقف این آسمان هیچ پناهی برای من وجود نداشته باشد من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد.
در شب عاشورا هیچ مذاکره ای با کسی انجام نشد. در هیچ جایی پیدا نمی کنیم که این سخن را آورده باشد. شب عاشورا شب مهلت برای عبادت بود. وقتی امان نامه آوردند برای حضرت عباس علیه السلام ارزش نظامی نداشت. اگر ایشان هم می رفتند فرقی در انجام این واقعه نداشت. فقط اگر ایشان می رفتند صولت امیرالمومنین علیه السلام از بین می رفت. چون عباس بن علی علیه السلام شخصیت بزرگ و با عظمتی بود. ایشان نفوذ بصیرت داشتند.
اینها می خواستند صولت کربلا را بشکنند. لذا وقتی که آمدند حضرت به برادرشان فرمودند: از آنها مهلت برای عبادت بگیر. خود حضرت با کسی صحبت نکرده اند. گفتگوی حضرت عباس علیه السلام هم خیلی طولانی نشد. بلافاصله برگشت و به امام ابلاغ کرد. در آن شب حضرت سیدالشهدا علیه السلام با حضرت زینب سلام الله علیها صحبت کردند. ابتکار عمل سیدالشهدا علیه السلام این بود. نافع بن هلال2 می گوید به دنبال حضرت راه افتادم و دیدم راه می روند و می نشینند دیدم سنگ ها و خارها را از زمین بر می دارند.
گفتگوی سیدالشهدا(ع) با عمر سعد
گفتگوی سیدالشهدا علیه السلام با عمر سعد حتما بوده است. شب هفتم آب را بر روی آنها بستند. وقتی آب را بستند. یزید بن حصین3 به محضر مبارک سیدالشهدا علیه السلام شرفیاب شد و گفت: اجازه می دهید بروم و با آنها مذاکره کنم؟ او شخصیت خیلی مهمی داشت. وقتی وارد خیمه عمر سعد شد سلام نکرد و بدون اجازه نشست. عمر سعد مهم ترین فرد سپاه دشمن است. او عملا شخصیت عمر سعد را تحقیر کرد. همین که نشست نگاه غضب آلودی به عمر سعد انداخت. عمر سعد گفت: تو من را مسلمان نمی دانی و فکر می کنی من حجت خدا را نمی شناسم که به من سلام نمی کنی؟ یزید به او گفت: تو خودت را پیامبر شناس می دانی که به میدانی آمده ای و تصمیم بر قتل فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله گرفته ای و آب را بر فرزندانش بسته ای؟ عمر بن سعد لحظاتی درنگ کرد و گفت: مرد همدانی من می دانم اذیت کردن حسین علیه السلام و فرزندانش حرام شرعی است ولی حکومت به من دستور داده است و من در شرایط سختی قرار گفته ام. یک طرف ملک ری است و منصب که مانند نور چشمان من است و یک طرف حسین بن علی علیه السلام است که نور چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله است.
خیلی حیف شد که چنین انسان های شریفی از زندگی انسان حذف شوند. امام حسین علیه السلام برای هدایت تلاش می کردند. مرحوم مجلسی4 در جلد 44 کتاب بحار الانوار صفحه 387 نوشته است: امام علیه السلام عمرو بن قَرَضة بن کعب انصاری5 را صدا کردند و به او گفتند برو به پسر سعد بگو هوا که تاریک شد بیاید و در حد حائل بین دو سپاه با هم ملاقات کنیم من کارش دارم. یعنی غروب هفتم و شب هشتم. عمر بن سعد امام را اجابت کرد و تا تاریکی شب فرا رسید با 20 نفر از یارانش آمد و در نقطه حائل ایستاد و حضرت سیدالشهدا علیه السلام هم با 20 تن از یارانشان آمدند و هر دو با هم خلوت کردند. ابتکار عمل با حضرت سیدالشهدا علیه السلام بود. همین که نگاه امام با او تلاقی کرد فرمود: وای بر تو پسر سعد! این ها مرا نمی شناسند، تو که بهتر از همه مرا می شناسی. چرا به این مسیر آمده ای. از خدا بترس. این ها را رها کن. بیا اگر آمدی و به من پیوستی، من تو را به خدا می چسبانم. اینجا کار امام یک کار حکیمانه است. اگر می آمد و سعادت هم پیدا می کرد 72 نفر 73 نفر می شد و در سرنوشت جنگ فرقی نمی کرد. فرمودند من تو را به خدا نزدیک می کنم. از اینجا این نکته برداشت می شود که راه قرب به خدا تنها نماز و روزه و ... نیست. اگر امام در آن نباشد به دردی نمی خورد. امام را باید شناخت. امام وعده های بلند به او می دهد. عمر بن سعد همین طور سر به زیر بود. ابتکار عمل با سیدالشهدا علیه السلام است. این را در ادبیات دینی انذار می گویند. کار سیدالشهدا علیه السلام این بود. امام می گویند اگر بیایی من تو را به مقام قرب خدا می رسانم. او گفت: اگر با شما بیایم خانه ام را خراب می کنند. حضرت فرمودند: من خانه ات را می سازم. قطعا امام می داند خطر جدی است. این حرف امام یعنی اگر آمدی من همه بهشت را به تو می دهم. بهشت خاک پای حسین بن علی علیه السلام است.
عمر بن سعد گفت اگر بیایم اموالم را مصادره می کنند. امام فرمود: من از همه آنها بهتر را به تو می دهم. چیزی را به تو می دهم که بهتر از آن نیست. عمر بن سعد گفت: اگر با شما بیایم فرزندان من را می کشند. امام فرمودند: این راه هدایت را نمی پذیرد. امام به او فرمودند: سرنوشت تو جهنم است. پسر سعد تو از گندم عراق به اندازه کمی نخواهی نخورد. عمر سعد بدبخت همین که فهمید امام از هدایت او نا امید شده است خوشحال شد و گفت: اگر جو هم به ما بدهند ما را بس است. ابتکار عمل با سیدالشهدا علیه السلام است. امام مکان را تعیین می کنند. این مذاکره نتیجه ای جز هدایت ندارد. موضع امام فرازمند است. وقتی فهمیدند او اهل هدایت نیست، عالی ترین شخص بنی امیه را تحقیر کرد. عمر بن سعد فرمانده سپاه فاجعه است. اهل حماسه برای حماسه باید تاوان پرداخت کنند.
/1102101304
پی نوشت:
1.
محمد بن حَنَفیه (۱۶-۸۱ ق) فرزند حضرت علی(ع) و خوله حنفیه (دختر جعفر بن قیس) از طبقه اول تابعین بوده که در سال ۱۶ق در ایام حکومت عمر بن خطاب متولد و در ۸۱ق در سن شصت و پنج سالگی در ایله یا طائف یا مدینه درگذشت. وفاتش در زمان خلافت عبدالملک بن مروان بوده است.
2.
نافع بن هلال بن جمیل، که در منابع تاریخی با لقبهای جملی، بجلی، مرادی، و بجلی مرادی از وی یاد شده، از اشراف و شجاعان عرب و مردی بزرگوار و از قاریان قرآن کریم و نویسندگان حدیث بود. نافع از یاران امام علی(ع) و یکی از کوشاترین یاران امام حسین (ع) در جریان کربلا بوده و از شهیدان آن واقعه است.
3.
یزید بن حُصَیْن هَمْدانی مشرقی، مردی شریف، عابد، زاهد و از شجاعان کوفه بود. در جنگها یاد و نامی داشت. او از بهترین شیعیان بود. با مسلم بن عقیل بیعت کرد؛ و هنگامی که قیام وی به شکست انجامید، از کوفه خارج گردید و خود را به امام حسین رساند؛ و پیوسته با آن حضرت بود. وقتی آب را بر اردوگاه امام حسین بستند، با اجازه امام علیه السلام ، نزد عمر سعد رفت و با او در این باره به گفت و گو پرداخت، شاید از این کار دست بردارد. اما سخنانش در نفس بد سگال پسر سعد، اثر نکرد.
4.
علامه مجلسى فرزند مولى محمد تقى معروف به مجلسي اول است. او در علوم مختلف اسلامى مانند تفسير، حديث، كلام، فقه، اصول، تاريخ، رجال و درايه مسلط، در بسیاری از آنها صاحب نظر بوده است. علامه پس از فوت مرحوم ملا محمد باقر سبزواری در سال 1090 هجری به منصب شیخ الاسلامی دست یافت. و در این مسند خدمات بسیاری را در مقولههای گوناگون سیاسی و اجتماعی به ایران و تشیع نمود.
5.
عمرو بن قَرَضة بن کعب انصاری از یاران امام حسین علیه السلام و از شهیدان کربلا است.
تمام حقوق مادی و معنوی این خبر متعلق به سایت وارث می باشد و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع شرعاً اشکال دارد.