شعرخوانی وحید قاسمی در رثای مادر سادات + صوت
وحید قاسمی از جمله این شاعران است. او تاکنون سرودههایش با استقبال خوبی از سوی مردم و هیئات مذهبی همراه بوده است. اخیراً همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا(س) دو مثنوی شناخته شده از او به صورت صوتی با صدای خود شاعر از سوی موسسه متروفرکانس منتشر شده است. انتشار این سرودهها به صورت صوتی با استقبال خوبی از سوی مردم همراه بوده است.
در ادامه متن مثنوی به صورت کامل و سپس صوت شاعر منتشر میشود:
باید بری؛ نه! محض رضای خدا نگو
دق میکنم بدون تو، این جمله را نگو
زهرا بمان و زندگیام را به هم نریز
سنگ صبور من! نرو از پیشم ای عزیز
باور نمیکنم که دلم را تو بشکنی
با رفتنت به زخم غرورم نمک زنی
زهرا شب عروسیمان خاطرت که هست؟
مهریۀ زلال و روان خاطرت که هست؟
یادت که هست قول و قراری که داشتیم!؟
یک روح واحدیم؛ شعاری که داشتیم
ای دل خوشیِ زندگیام! میشود نری
از حال و روز من، که شما باخبرتری
گریه نکن محدثه، غمگین نکن مرا
با رفتنت غریبتر از این نکن مرا
خاتون من! قلندر خوبی نبودهام
من را ببخش؛ شوهر خوبی نبودهام
با دردِ دندههایِ شکسته جدال کن
تقصیر دستِ بستۀ من شد، حلال کن
دلگرمی علی! به نظر زود میروی!؟
نه سال شد فقط، چقدر زود میروی!
بعد از تو فیضهای خدایی نمیرسد
فریاد مرتضی که به جایی نمیرسد
زهرا بمان و چهرۀ غم را عبوس کن
زهرا بمان و زینبمان را عروس کن
غصه به کار دل، گرۀ کور میزند
خیلی دلم برای حسن شور میزند
زهرا نرو، که بغض بدی در گلوی توست
دامادی حسین و حسن آرزوی توست
حالا که اعتنا به قسمها نمیکنی
فکر حسین تشنه لبت را نمیکنی!؟
دیدی که رنگ از رخ مهتاب میپرد
شبها حسین تشنه لب از خواب میپرد
در باغ میوههای دلت، سیب نوبر است
این کربلایی از همهشان مادریتر است
حرف از سفر زدی و تبسم حرام شد
پیراهن حسین شنیدم تمام شد
باشد برو-قبول- علی بیپناه شد
باشد قرار بعدیمان قتلگاه شد
باشد برو که کرببلا گریه میکنیم
با هم کنار طشت طلا گریه میکنیم
مثنوی دیگری که به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا(س) منتشر شده، زبان حال امیرالمؤمنین(ع) در وداع با بانوی دو عالم است که به این شرح است:
بانو سه ماه منتظر این دقیقهام
مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقهام
زهرا مرا چهقدر بدهکار میکنی
داری برای دل خوشیام کار میکنی؟
در این سه ماه، آب شدم، امتحان شدم
با هر صدای سرفهی تو نصفه جان شدم
با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت
با اولین تبسم تو، گریهام گرفت
این بوی نان داغ به من جانِ تازه داد
حتی به پلکهای حسن، جان تازه داد
زحمت نکش! هنوز سرت درد میکند
باید کمک کنم، کمرت درد میکند
آیینه پر از ترکم، احتیاط کن
فکری به حال و روز بدِ کائنات کن
تا کهنه زخم بازویتان تیر میکشد
دستاس خانه، آه نفسگیر میکشد
از دست تو، به آه شکایت بیاورم
نگذاشتی طبیب برایت بیاورم
با اینکه اهلِ صحبت بیپرده نیستم
راضی به رنج دستِ ورم کرده نیستم
جارو نکش! که فاطمه جان درد میکشم
دارم شبیه پهلویتان درد میکشم
جارو نکش! که عطر بهشتست میبری
روی ِ مرا زمین نزن این روز آخری
باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست
ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست
گیرم که گردگیری امروز هم گذشت
فصل بهار آمد و این سوز هم گذشت
آشفته خانه جگرم را چه میکنی
خاکی که ریخته به سرم را چه میکنی
زهرا به جای نان، غم ما را درست کن
حلوای ختم شیرخدا را درست کن
مبهوت و مات ماندم از این مِهر مادری
دست شکسته جانب دستاس میبری
جانِ علی بگو که تو با این همه تبت
شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت
شُستی تن حسین و حسن با کدام دست؟
آماده کردهای تو کفن با کدام دست
حرف از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه
از تشنگی لبِ پسرت سوخت فاطمه
حرف از کفن شد و کفنت ناله زد حسین
خونابههای پیرهنت ناله زد حسین
/1102001307