مفهوم ذکر و جلوه‌های گوناگون آن

کد خبر: 55861
ذکر یک مفهوم و حقیقت گسترده‌ای دارد که جلوه‌های گوناگونی دارد، گاهی به‌صورت تسبیح است و گاهی به‌صورت تحمید است و گاهی هم تکبیر و تهلیل، از این رو انسان باید همواره یادآور خدای متعال و عنایات او باشدو او را از ستایش خود منزه بداند .
وارث: حجت‌الاسلام‌ والمسلمین محمدباقر تحریری در ادامه شرح فقرات دعای افتتاح  در این فراز از دعا به چگونه حق شکر خدای متعال و ضرورت اهتمام به معارف ادعیه و مکتب اهل‌بیت علیهم السلام می پردازد.

چگونه حق شکر خدای متعال را بجا آوریم؟

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يُجِيبُنِي حِينَ أُنَادِيهِ وَ يَسْتُرُ عَلَيَّ كُلَّ عَوْرَةٍ وَ أَنَا أَعْصِيهِ وَ يُعَظِّمُ النِّعْمَةَ عَلَيَّ فَلَا أُجَازِيهِ فَكَمْ مِنْ مَوْهِبَةٍ هَنِيئَةٍ قَدْ أَعْطَانِي وَ عَظِيمَةٍ مَخُوفَةٍ قَدْ كَفَانِي وَ بَهْجَةٍ مُونِقَةٍ قَدْ أَرَانِي فَأُثْنِي عَلَيْهِ حَامِداً وَ أَذْكُرُهُ مُسَبِّحا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يُهْتَكُ حِجَابُهُ وَ لَا يُغْلَقُ بَابُهُ.

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يُجِيبُنِي حِينَ أُنَادِيهِ وَ يَسْتُرُ عَلَيَّ كُلَّ عَوْرَةٍ وَ أَنَا أَعْصِيهِ وَ يُعَظِّمُ النِّعْمَةَ عَلَيَّ فَلَا أُجَازِيهِ

عرض شد در این قسمت از دعای شریف، ستایش خدای متعال به‌طور مطلق و به جهت عنایات خاصی است که ابتدائاً و در ادامه وجود بر انسان عنایت می‌فرماید. خدای متعال در ابتدا بشر را مجهز به وسایطی می‌کند تا به‌سوی او حرکت کند و انبیاء و اوصیاء (ع) را هم آورده است، وقتی ندای فطری انسان جواب داده بشود، اجابت خدای متعال هم در ادامه آن است.

تحلیلی بر ندای قولی و فطری

 بد نیست این نکته را اضافه کنیم که ندا دو گونه است، ندای قولی و ندای عملی و فطری، این تحلیل همان ندای فطری را بیان می‌کند که وقتی نظام آفرینش وجود بشر را بررسی کنیم خواهیم یافت که این نظام بر اساس توجه فطری به‌سوی خدای متعال است که این توجه فطری با شرایط گوناگون و از جانب خدای متعال تحقق پیداکرده است و اگر به این ندای فطرت توجه شود و اهمیت داده شود، از جانب خدای متعال عنایات دیگری از درون این فطرت صورت خواهد گرفت و یکی از آن‌ها این است که اگر این عبد به ندای فطرت خودش جواب مثبت نداد و برخلاف مسیر فطرت حرکت کرد که همان عصیان است، (عصیان حرکت برخلاف ندای فطرت است) در این صورت خدای متعال از این حرکت خلاف، پرده‌برداری نخواهد کرد و علاوه بر این نسبت به این عبد همواره انعامش را ادامه می‌دهد، «وَ يُعَظِّمُ النِّعْمَةَ عَلَيَّ فَلَا أُجَازِيهِ» و اگر کسی دقت بیشتری در عالم و اموری که برای او واقع می‌شود داشته باشد، خواهد یافت که خدای متعال همواره متصدی همه امور است، اگرچه به‌واسطه وسایط و زمینه‌هایی باشد.

فَكَمْ مِنْ مَوْهِبَةٍ هَنِيئَةٍ قَدْ أَعْطَانِي وَ عَظِيمَةٍ مَخُوفَةٍ قَدْ كَفَانِي وَ بَهْجَةٍ مُونِقَةٍ قَدْ أَرَانِي فَأُثْنِي عَلَيْهِ حَامِداً وَ أَذْكُرُهُ مُسَبِّحا

این فقره از دعای شریف افتتاح در مقام بیان مواجه انسان با موانع و مشکلات است که هر دو این‌ها – رسیدن به نعمت و دور شدن از مشکلات- برای انسان یک حالت سروری برای انسان پیش می‌آورد، «وَ بَهْجَةٍ مُونِقَةٍ قَدْ أَرَانِي» حالا که ما با این تأمل به کرامات گوناگون خدای متعال نسبت به خودمان می‌رسیم و مواجه می‌شویم، «فَأُثْنِي عَلَيْهِ حَامِداً» او سزاوار ثناگویی است که او را با کمالاتی که دارد ثنا بگوییم، اگر ما به موجودات دیگر هم ثنا می‌گوییم که باید بگوییم و این کار ما مقتضای این است که اگر از کسی عنایتی و لطفی دیدیم، آن لطف به همان حدی که دارد، به‌طور غیر استقلالی نادیده گرفته نشود، لکن این ستایش باید به‌طور غیر استقلالی باشد، ستایش همه‌جانبه و مطلق و به‌طور غیر استقلال فقط برای خدای متعال است، «فَأُثْنِي عَلَيْهِ حَامِداً» این ثنا و ستایش، نوعی از ذکر خدای متعال است.

مفهوم ذکر و جلوه‌های گوناگون آن

«وَ أَذْكُرُهُ مُسَبِّحا»

 ذکر یک مفهوم و حقیقت گسترده‌ای دارد که جلوه‌های گوناگونی دارد، گاهی به‌صورت تسبیح است و گاهی به‌صورت تحمید است و گاهی هم تکبیر و تهلیل و انواع گوناگون دیگر، اما چون اینجا مناسبت اقتضا می‌کند که انسان از حمد خدای متعال اظهار عجز کند، این‌طور عرضه می‌دارد به خدای متعال که «وَ أَذْكُرُهُ مُسَبِّحا» او را در حال تسبیح‌گویی یادآور می‌شود، یعنی انسان باید همواره یادآور خدای متعال و عنایات او باشد، اما این یاد خود را کامل نداند که واقعاً توانسته‌ام او را با کمالاتی که دارد یادآوری کنم و او را آن‌طور که لایق ستایش اوست، ستایش کنم، باید او را از ستایش خود منزه بدانیم.

 تنزیه ما نسبت به خدای متعال جهات گوناگونی دارد، اول اینکه ستایش ما درخور مرتبه وجودی خدای متعال نیست او کمال مطلق است و ما محدود هستیم، دوم اینکه من خودم را بدون توجه به عنایت او ستایشگر او بدانم، این مرحله بعد است که نوع ما این نحوه تنزیه را درک می‌کنیم، ممکن است تنزیه یک‌مرتبه دقیق‌تری هم داشته باشد و آن اینکه اصلاً ستایشگر حقیقی برای خودش، خودش است، و اگر ما بخواهیم او را ستایش کنیم، باید آن‌طور که خودش، خودش را ستایش کرده است او را ستایش کنیم.

چگونه حق شکر خدای متعال را بجا آوریم

 در حدیث قدسی است که پروردگار متعال به موسی کلیم (علی نبینا و آله و علیه‌السلام) خطاب می‌کند که ‌ای موسی! حق شکر من را ادا کن، موسی (ع) عرضه می‌دارد چگونه؟ حق شکر تو را ادا کنم بااینکه هر شکری نیاز به شکری دارد که من به این شکرگزاری موفق شده‌ام، پس‌نیاز به شکرگزاری مجدد دارد، حق‌تعالی فرمود: تو الآن حق شکرگزاری من را ادا کردی ««فِيمَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى ع يَا مُوسَى اشْكُرْنِي حَقَّ شُكْرِي فَقَالَ يَا رَبِّ وَ كَيْفَ أَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ وَ لَيْسَ مِنْ شُكْرٍ أَشْكُرُكَ بِهِ إِلَّا وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ قَالَ يَا مُوسَى الآن شَكَرْتَنِي حِينَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِكَ مِنِّي، الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 98» وقتی مضمون این حدیث قدسی تحلیل بشود معنایش این است که ما شکرگزار حق نیستیم، شکرگزار حق خودش هست و حامد حقیقی خدای متعال خود اوست و غیر او، او را به او ستایش می‌کنند.

ممنوعیت پرده‌برداری از عیوب دیگران

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يُهْتَكُ حِجَابُهُ وَ لَا يُغْلَقُ بَابُهُ وَ لَا يُرَدُّ سَائِلُهُ وَ لَا يُخَيَّبُ آمِلُهُ

این هم فراز دیگری از ستایش پروردگار متعال است که قسمت اول آن معنای دقیقی دارد، ستایش مطلق برای خدایی است که هیچ‌گاه پرده‌اش دریده نمی‌شود، این عبارت چون از ظواهر است احتمال دارد وجوهی به آن دلالت کند، یک وجه ظاهری آن‌که در ترجمه‌ها هم آمده است این است که آن تعبیری که خدای متعال نسبت به عیوب و کارهای بندگان قرار می‌دهد، هیچ‌گاه دریده نمی‌شود، یعنی اگر خدای متعال پرده ستاریتش را بر عمل یا اوصاف غیر مطلوب کسی بپوشاند، کسی نمی‌تواند آن پرده را بدرد، و این بیان ازاین‌جهت نشان‌دهنده قدرت مطلقه خدای متعال است که در ستاریت خدای متعال کسی نمی‌تواند دخالت کند، مگر اینکه خدای متعال بخواهد، خود خدای متعال هم از بندگان این معنا را نمی‌خواهد که کار خلاف آن‌ها به‌طور ناگهانی برملا شود و درواقع به عبد فرجه می‌دهد و نسبت به وظایف شرعی هم دستورات گوناگونی تشریع فرموده است، عرض کردیم دستورات شرع مقدس با توجه به آن واقعیات است که بر ملائکه موکله بر کتابت اعمال انسان امر می‌شود که این گناه را ننویس، این امر تکوینی است که همراه با آن دستورات شرعی هم آمده است که اگر کسی در خفا کاری انجام داد، انسان نمی‌تواند آن را برملا کند، مانند اینکه اگر کسی بالباس خونی نماز می‌خواند وظیفه نداری به او بگویی، چراکه او به‌زحمت می‌افتد، تا در پرده است او راحت است و تکلیفی ندارد، خوب دقت کنید، این تکالیف به چنین اموری ربط پیدا می‌کند، اعتباریات به حقایق برمی‌گردد، تا وقتی‌که خود شخص نخواهد که پرده از عیوب و کارهای خلافش بیفتد، ما حق پرده‌برداری از عیوب او را نداریم و خدای متعال هم در صفحه وجود این شخص این گناه را تدوین نمی‌کند، این‌یک معنا برای «لَا يُهْتَكُ حِجَابُهُ» است.

هیچ‌گاه حجاب بین خدای متعال و بندگانش دریده نمی‌شود

معنای دیگری که به ذهن می‌آید و دقیق‌تر است، این است که به‌هرحال بین بندگان و او مانع و فاصله‌ای هست، می‌توان این فاصله را حجاب نامید، از کلمه حجاب به‌عنوان مانع استفاده می‌شود که از بیرون نمی‌توان به آن نفوذ کرد یا آن را دید، این‌طور معنا کنیم که خدای متعال آن حقیقتی است که هیچ‌گاه حجابی که تکویناً بین خودش و بندگانش قرار داده است دریده نمی‌شود و عبد همیشه عبد است و مولی همیشه مولاست، معنای این تفسیر این نیست که خدای متعال در حجاب است تا با فرمایشات امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه منافات داشته باشد که می‌فرماید: «وَ أَنَّكَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِك؛ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 583»‏، خیر، معنای آن عبارت این است که هیچ‌چیزی از خدای متعال مخفی نیست و بر هر موجودی احاطه وجودی و نسبت به هر موجودی قرب ذاتی دارد، این معنا با آن معنا منافات ندارد که مخلوق در مرتبه مخلوقیتش حفظ بشود، یعنی حدومرزها هیچ‌گاه به هم نمی‌خورد اما ممکن است حدومرز موجودات دیگر به هم بخورد و موجودی در حدومرز موجود دیگری تخطی بکند، بخصوص موجودات مادی این‌چنینی هستند و نظام، نظام تکامل تدریجی است و در موجودات قابلیت‌هایی نهاده شده است که با تغییر شرایط ممکن است حدومرزهای طبیعی اولیه به هم بخورد، از یک هسته سیب که درخت سیب به بار می‌آورد، شرایط به‌گونه‌ای ازنظر علمی طی شود که میوه‌ای که نتیجه این وجود است، از میوه‌های هم‌جنس خود فراتر باشد، پیوند زده می‌شود و از یک درخت چند میوه به ثمر می‌رسد، در حقیقت این دخل و تصرف در حدومرزهاست و خدای متعال این قابلیت را قرار داده است که از یک خاک و یک آب، میوه‌های گوناگون با خواص گوناگون به بار می‌آید، همان‌طور که در یک خاک و آب به معنای وسیع واحد، چنین چیزی را قرار داده است، در واحدهای شخصی مثل این درخت سیب هم‌چنین چیزهایی را قرار داده است، اجمالاً در بین مخلوق یک چنین اموری فی‌الجمله وجود دارد، اما این معنا نسبت به خدای متعال قابل‌تغییر نیست، احتمالاتی که به ذهن می‌رسد، ولو اینکه خودمان هم حقیقت آن را نفهمیده باشیم را به عرض می‌رسانیم که در ذهن دوستان باشد و در جهت فهم این مطالب باشیم و تا جایی که عبارات اطلاق دارد، می‌توان به اطلاق آن عبارات اخذ کرده و آن را به‌صورت احتمال، مراد امام (ع) دانست.

خدا را باخدا بشناسید

 معنای سومی که عرض می‌شود، از دو معنای دیگر دقیق‌تر است و در این فرازها این احتمال خیلی عمیق است و از معارف عمیق توحید عملی است، کسانی که در سیر توحیدی قرار دارند، ممکن است به چنین مراحلی راه پیدا کنند و آن این معناست که آیا ما می‌توانیم در ارتباطات خود با حق‌تعالی، ارتباط ویژه‌ای باخدای متعال داشته باشیم که خدای متعال آن‌طور که هست شناخته بشود؟ اجمالاً از مضامین آیات و روایات و دعاها این نکته استفاده می‌شود که انسان می‌تواند راهی داشته باشد، اما این راه چگونه است؟ خوب این راه خیلی عمیق است و شرایط بسیاری لازم دارد که ما کاری به آن شرایط نداریم، خلاصه‌اش این است که کسی که به چنین مراحلی از درک و معرفت نسبت به حق‌تعالی (که به آن درک حضوری گفته می‌شود) می‌تواند راه پیدا کند، چه تحولی در چنین شخصی حاصل می‌شود؟ این مضمون تحولی را که در این ظرف تحقق پیدا می‌کند را به‌صورت اجمالی بیان می‌کند، یعنی وقتی کسی به معرفت حقیقی خدای متعال نائل می‌شود، آیا واقعاً طوری است که خود شخص چنین حرکتی را فی حد ذاته می‌کند و برایش کشف می‌شود و خودش این راه را طی می‌کند یا خیر؟ می‌فرماید خیر، کسی که حرکت می‌کند و آن حقایق برای او کشف می‌شود، خداست که این حقایق را برای او منکشف می‌کند، این معنا را به‌طور بسیار مجمل عرض کردم و عرض هم شد که ما خیلی این معنا را درک نمی‌کنیم.

امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه در دو جمله از آن مرحله از شناخت که اعلی درجه شناخت خدای متعال است، مطلبی را عرض می‌کند، می‌فرماید: «بِكَ عَرَفْتُك‏» البته این جمله معانی مختلفی از معانی سطحی تا معانی عمیق‌تر دارد که در بحث‌ها عرض کردیم، اما معنای دقیقش این است که اگر کسی به معرفت حقیقی حق‌تعالی نائل می‌شود، در حقیقت خدا را به خدا می‌شناسد، «لَا يُهْتَكُ حِجَابُهُ» پرده عزت ربوبی دریده نمی‌شود، که کسی در مقام ارتباط با حق‌تعالی بخواهد از خودش چیزی داشته باشد، مرتبه شناخت به‌جایی می‌رسد که شخص می‌یابد، نه اینکه می‌فهمد، نه اینکه می‌داند، می‌یابد که هر چه هست جز حق‌تعالی و شئون وجودی حق‌تعالی نیست، و معرفت هم جز به خودش حاصل نمی‌شود در یک جمله کوتاه می‌توان گفت: از خودش به خودش، فهم و درک این مطلب خیلی جای کار دارد و شاید لازم است کسی سی چهل سال کار کند، البته عرض کردم که ما نمی‌فهمیم و تقلید می‌کنیم که این مطالب را عرض می‌کنیم لذا در اصول کافی و در توحید صدوق روایت هست که فرمودند: «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّه‏؛ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 85» خدا را باخدا بشناسید و این همان معرفت حقیقی است لذا معرفت حقیقی هر چیزی به خودش است نه به آثارش، معرفت به آثار خیلی خوب است و اگر ما چنین معرفتی پیدا کنیم که لطف الهی شامل حال ما شده است، لذا ستایشگر حقیقی خدای متعال خودش است و شناخت او هم با خود او میسر است و باید به این مرحله از معرفت رسید تا فهمید، البته ازنظر استدلالی مسئله حل‌شده و در برهان صدیقین و بیانات استدلالی یا تنبیهی ارائه می‌شود اما این‌ها بازهم حقیقت معرفت نیست و این‌ها شناخت‌های اصولی و ذهنی و برهانی است.

ضرورت اهتمام به معارف ادعیه و مکتب اهل‌بیت

در آخر دعای ابوحمزه هم به این معارف اشاره‌ای شده است و به آن‌ها اشاره می‌کنم تا خیال نکنیم که این‌ها چیزهای است غیر مکتب اهل‌بیت (ع) که دیگران بافته و ساخته‌اند، ما این‌ها را در قرآن و سنت داریم ولی دنبال آن‌ها نمی‌رویم و آن مقداری که به بحث‌هایی اصالت می‌دهیم و برای آن‌ها وقت می‌گذاریم، روی مباحث ادعیه و روایات معارفی وقت نمی‌گذاریم، ذهن را باز نمی‌کنیم، بااینکه اصل این‌هاست، منتها این‌ها قدری هم تحلیل لازم دارد و فرصت بیشتری می‌خواهد و تفکر لازم دارد و گرایش عمومی به آن‌ها هم کم است، جلوه بیرونی آن کم است، لذا قدری نسبت به آن‌ها بی‌مهری می‌شود.

در دعای ابوحمزه ثمالی آمده است «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ [عَلَيْهِ‏] إِيمَاناً لَا أَجَلَ لَهُ دُونَ لِقَائِكَ أَحْيِنِي مَا أَحْيَيْتَنِي عَلَيْهِ وَ تَوَفَّنِي إِذَا تَوَفَّيْتَنِي عَلَيْهِ وَ ابْعَثْنِي‏ إِذَا بَعَثْتَنِي عَلَيْهِ..‏، إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 75» و در قسمت پایانی دعای ابوحمزه نیز می‌خوانیم «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي..، إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 76» من ایمانی می‌خواهم که تو مباشرت با آن با قلبم داشته باشی، این به چه معناست؟ این مطلب را به‌صورت لقلقه زبانی زیاد می‌خوانیم، یکی از دوستان به یکی از بزرگان مکتب تفکیک این مطلب را گفته بود و ایشان در پاسخ گفته بودند که این‌ها از متشابهات اند و باید کنار گذاشت! این را باید بخوانیم و به تحلیل آن کاری نداشته باشیم تعبد بکنیم که امام این را فرموده است، و فهم آن برای خود امام است، ائمه (ع) این را گفته‌اند که ما بفهمیم یا مطلب دیگری در نظرشان بوده است؟!

درب خانه خدا هیچ‌گاه بسته نیست

وَ لَا يُغْلَقُ بَابُهُ وَ لَا يُرَدُّ سَائِلُهُ وَ لَا يُخَيَّبُ آمِلُهُ [وَ لَا يَخِيبُ عَامِلُهُ‏]

«وَ لَا يُغْلَقُ بَابُهُ» دقت کنید که فعل «يُغْلَقُ» به‌صورت مجهول بیان‌شده است و مجهول یعنی عدم وقوع چنین چیزی، «لَا يُغْلَقُ بَابُهُ» یعنی اصلاً درب خانه‌اش بسته نمی‌شود، اگر ما خدا را با ساحت وجودی‌اش ملاحظه کنیم، چنین مسئله‌ای در او دیده نمی‌شود که خدا موجودات و انسان را بیافریند و پرده‌های منعی برای خودش بگذارد، حاجبین و نگهبانان را قرار داده است، اما درب بسته نیست، ساحت قدس ربوبی با سایر موجودات باید فرق داشته باشد، شخصیت‌های اعتباری غیرمفید برای ارتباط با خودشان حاجبانی قرار می‌دهند، اما خدای متعال حاجبانی نداشته باشد؟ حاجبان خدای متعال، انبیاء و اولیاء (ع) هستند که در زیارت رجبیه می‌خوانیم «وَ عَلَى أَوْصِيَائِهِ الْحُجُب‏، إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 631» درود بر اوصیاء نبی اکرم بفرست که این‌ها حاجبین عرش پروردگار و پرده‌سرای او هستند، اما درب باز است و خدای متعال هیچ‌گاه و در هیچ زمان و مکانی و در هیچ حالتی درب را به‌سوی بنده‌اش نبسته است، حتی در حالتی که انسان خیال می‌کند خیلی بد است، آنجا انسان ارتباط نداشته باشد؟ خیر، حضرت موسی (ع) به خدای متعال عرضه می‌دارد: «إِلَهِي إِنَّهُ يَأْتِي عَلَيَّ مَجَالِسُ أُعِزُّكَ وَ أُجِلُّكَ أَنْ أَذْكُرَكَ فِيهَا فَقَالَ يَا مُوسَى إِنَّ ذِكْرِي حَسَنٌ عَلَى كُلِّ حَال؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 497 ‏» خدایا من گاهی در حالتی هستم که تو را برتر از آن می‌بینم که یاد کنم، انسان برای قضای حاجت می‌رود و با نجاست سروکار دارد، طبق برداشت اولیه این مکان، مکان مناسبی برای ارتباط باخدای متعال نیست، اما خدای متعال می‌فرماید: «إِنَّ ذِكْرِي حَسَنٌ عَلَى كُلِّ حَال» یاد من در هر حالی نیکوست، یاد خدا یعنی باز بودن درب به‌سوی حق، مگر خدای متعال آنجا نیست؟ مگر خداوند با حیوانات پلید و نجس حاضر نیست؟ می‌شود گفت و آیا با منطق قرآن سازگار است؟ موحدین همین حرف‌ها را می‌زنند و دستورات شرعی هم همین است، وقتی نگاهت به نجاست می‌افتد فلان ذکر را بگو، وقتی خودت را می‌شویی فلان ذکر را بگو، در هر حالی به خدای متعال توجه داشته باشید، درب باز است و معنای باز بودن درب، مناسبت با ذات مقدس ربوبی و وجود خود انسان باید داشته باشد و به قول فقها باید مناسبت حکم و موضوع را ملاحظه کنم، خدای متعال که در هر زمان و مکانی و در هر شأنی با انسان همراه است، «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا؛ مجادله 7» چنین خدایی دری هم که دارد به همین خصوصیات است، می‌فرماید: اصلاً این درب بسته نیست اگر بسته باشد ما انسان‌ها آن را می‌بندیم؛ این غفلت‌های ما بستن درب به‌سوی خدای متعال است، این افکار انحرافی ما بستن درب ارتباط ما باخداست، اگر روی افکار متمرکز می‌شوم، به این خاطر است که بسیار مهم است، فلان فکر نسبت به خدای متعال برای این شخص و برای طرفداران این فکر، ممنوعیتی برای ارتباط باخدای متعال ایجاد می‌کند، لذا فرموده‌اند باید فکر را تصحیح کرد، باید ایمان را تصحیح کرد.

روایتی عمیق از امام صادق (ع)

 در روایت بسیار عمیقی در تحف العقول ص: 325 از امام صادق (ع) محبین ائمه معرفی می‌شوند، امام صادق (ع) می‌فرماید: مؤمنین سه دسته هستند و اوصاف هر گروه را بیان می‌کنند و طبقه پایین، وسط و اعلی را معرفی می‌کنند، علامه طباطبایی رضوان‌الله علیه، بر این روایت حاشیه عمیقی دارند و این روایت در چاپ غفاری تحف العقول آمده است، وقتی حضرت طایفه سوم را بیان می‌کند که‌ایمان این‌ها این‌گونه است، راوی این حدیث که از روات بسیار برجسته است به حضرت عرض می‌کند: «مَا سَمِعْتُكَ تَصِفُ الْإِيمَانَ بِهَذِهِ الصِّفَةِ ‏» آقا تابه‌حال نشنیده بودم که‌ایمان را این‌گونه بیان بفرمایید و حضرت فرمودند: «قَالَ نَعَمْ يَا سَدِيرُ لَيْسَ لِلسَّائِلِ أَنْ يَسْأَلَ عَنِ الْإِيمَانِ مَا هُوَ حَتَّى يَعْلَمَ الْإِيمَانَ بِمَن» ایمان آن‌وقتی معنا می‌شود که ما ببینیم به چه کسی می‌خواهیم ایمان داشته باشیم، متعلق ایمان باید روشن شود، اگر برای خدا در گوشه عرش جسمانیتی قائل بشویم، ایمان ما همان است، اما اگر ما خدای قرآن را که عقل هم آن را درک می‌کند مطرح کنیم، ایمان عوض می‌شود، بنابراین نتیجه اینکه خدای متعال چنین حقیقتی است که ارتباطش با بندگانش هیچ‌گاه قطع نیست و همواره در مقام افاضه قرار دارد و افاضه حق‌تعالی باز بودن درب‌های عالم غیب به عالم شهادت است، و برای انسان همراه‌هایی را قرار داده است که از این راه‌ها انسان از عالم شهادت به عالم غیب راه پیدا کند، اما این انسان است که گاهی با افکار انحرافی و گاهی با غفلت‌ها و همین‌طور با سیئات اخلاقی و اعمال ناصالح این درب را می‌بندد، خدای متعال با این دعاها عنایات خاصی به ما شیعیان فرموده است، دعاهایی که از قلب مقدس اهل‌بیت عصمت و طهارت که با قرآن در تماس هستند و حقیقت قرآن هستند القاء شده است که ما در هیچ مکتبی چنین دعاهایی را نمی‌یابیم.

مکتب دعا، مکتب حکومت اسلامی را زنده کرد

 امام سجاد (ع) با مکتب دعا، مکتب شهادت را زنده کرد و با مکتب دعا، مکتب حکومت اسلامی را زنده کرد، با مکتب دعا معارف عمیق و مکتب اخلاقی را زنده کرد، هر یک از دعاهای صحیفه سجادیه را نگاه کنیم می‌بینیم هدف خاصی را دنبال می‌کند، با مکتب دعا معارف عقلی قرآن را زنده کرد، درزمانی که خفقان عجیبی بعد از شهادت امام حسین (ع) حاکم شد، آن‌قدر خفقان شدید بود که چند وقتی امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) از شهر بیرون رفتند، در زیارت امین‌الله، این دو بزرگوار باهم بودند و با اسبی که همراه داشتند به زیارت امیرالمؤمنین (ع) رفتند و این مضامین را ابراز کردند، چقدر در مشکلات و در مصائب و برخورد ناگوار فرهنگی و اجتماعی باشخصیت‌های بالا، مصیبت بالاتری از برخوردهای سخت و همراه با سلاح و شمشیر است، اما سجاد (ع) با این مجاهدت و در این وادی بود.

/1102001307