شعر آئيني / اي كه قدمگاه شما كربلاست ..

کد خبر: 61430

وارث:

بسم رب الشهدا و الصدیقین
پیش بسوی حلب شیعیان
تقدیم به مدافعان حرم علوی
باز بلا و عطش  و آه واشک
ساقی ِ بی دست و علمدار و مشک
باز حرامی و نگاه وحرم 
خوردن سیلی به رخ ِ محترم
شام غریبان و اسیر بلا
گوشه ویرانه و تشت طلا
باز اسیری ِحرم در دمشق
 بی بری و بی کسی ِاهل عشق
باز به خون غرقه اذانی به لب
باز دفاع کرب و بلا در حلب
شش جهتا سیمه سر و نه فلک
خون جگر ِ، ناله ماهِ فلک
فاطمه از سوز ِ جگر کرده تب
غرقه به خون زلف دمشق وحلب
در حلب آشوب غریبی به پاست
گشته نشانهای ِ ظهورانه راست
قوم ِ به صفین وجمل فتنه ساز
طفل ِ ملوکان ِ دیار حجاز
خصم علی ، دشمن یاس آمدن
بدر و احد را به طواف آمدن
آینه را حادثه خش می دهد
کام حلب، طعم عطش می دهد
از سر نی بانگ اذان میرسد
صیحه ی ماه رمضان می رسد
گشته زِغوغای حلب باده مست
نخل علی باز رطب داده است
خصم ِ جگرخوار علی فتنه خیز
در حلب آورده به پا رفته خیز
هر نفس این  پرده ی بلوا طلب 
وهمه خونین بودن تار حلب
گشته به پا شورش، آشوب ِعشق
در حلب،  رقه، حمس و دمشق
آید از این شور ِ غریب و خروش
نغمه داوود ِ حجازی بگوش
زخمه به تن خورده ،هزاران مهی
برسر نی شهره به ثارالهی
بانگ اذان ازلی برلبش 
عشق به زهرا  همه ی مذهبش
بر تن ِنی زخمه به لب می زند
شور ِ حجازی به حلب می زند
لاله عطش کرده وتب کرده یار 
شیعه سیه مست شراب طهار
گشته نشانهای ظهورش رصد 
یوسف ِ زهرا وعلی می رسد
جام جهان را خبر آید ، بهوش
بانگ اذان سحر آید، بگوش
عصر ظهور است و براشفته حال 
 هر کند آمدن او خیال
نه فلک را سیمه سر ِ شور ِعشق
می رسد از ره ،شه منصور عشق
شیعه عطشناک ولیعهدی است 
زمزمه ی آمدن مهدی است
یوسف گم گشته زهرا  به ناز
می رسد از ره به سحرگاه  راز
شیعه جگر خون ولیعهدیش
می رسد آوای ان المهدی اش
منتظران  یار ز ره می رسد
فاطمه را نور نگه می رسد
شعشعه نور رخ حیدری 
می شکند ظلمت اسکندری
ای به قضا خوانده ستم  صیغه را 
باش وببین رقص دو دم  تیغه را 
تا که شود نصر الهی عیان
پیش به سوی حرم شیعیان
ای که قدمگاه شما کربلاست
مژده که پیروزی از آن شماست
به  امید ظهور حضرت یار 

منصور نظری