کودتای زپرپوستی امویان در اسلام
وارث: در آستانه ظهور دین مقدس اسلام، امویان از قبیله قریش، یکی از خانواده های با نفوذ در مکه تلقی می شدند که با ضعف اقتصادی بنی هاشم روز به روز بر قدرت سیاسی خود می افزودند و در اختیار گرفتن،نبض تجارت، عامل مهمی در این امر محسوب می شد. ظهور اسلام ضربه مهلکی به امویان بود؛ چرا که جلو چپاولگری آنان را می گرفت و نمی گذاشت به طرق مختلف از جمله ربا، تفکر خرافی درباره پرستیدن بت ها...مردم را بنده و برده خود بسازند. از این رو از آنجایی که اسلام شعار برابری و برادری داشت و هیچ برتری وبزرگی در امویان نسبت به دیگر قبایل و انسان های نمی دید و سروری و بزرگی آنان در شبه جزیره را به رسمیت نمی شناخت، در برابر اسلام ایستادگی کرده و با تمام وجود و امکانات با اسلام و پیامبر(ص) مبارزه کردند.
دشمنی و مخالفت امویان با پیامبر(ص) تا سال هشتم هجری ادامه پیدا می کند. در این سال مقارن ورود سپاه اسلام به مکه، بزرگ خاندان اموی یعنی ابوسفیان در برابر سپاه باشکوه اسلام، دچار ترس و تردید بین پذیرش اسلام و باقی ماندن بر بت پرستی خود می شود. در چنین شرایطی ابوسفیان رو به عباس عموی پیامبر(ص) می کند و می گوید؛ پادشاهی برادر زاده ات بزرگ شده است که عباس بدو هشدار می دهد که کلمه پادشاهی معنا ندارد، این شکوه پیامبری است. ابوسفیان در نهایت چاره ای جز قبول اسلام و ایمان آوردن نمی بیند. واقع امر این است که ایشان هرگز ایمان نیاورد بلکه در برابر مسلمانان و سپاه اسلام تسلیم شد و شعله های نفاق را در درون خود پرورش داد. اما در طرف دیگر، پیامبر رحمت للعاملین، از گناه همه کفار و قریش به جز معدودی افراد خاص گذشت کرد و خانه ابوسفیان را به عنوان مرکزی اعلام کرد که اگر هرکسی بدان وارد شود در ایمان خواهد شد، عنایت اسلام را در حق آنان تمام کرد. در همین راستا، عنوان طللقاء به خاندان اموی،یعنی آزاد شدگان داده شد.
اگر چه ظهور اسلام تحول بنیادین در اندیشه دینی و اجتماعی و سیاسی عرب وجود آورد، اما امویان در گمان خویش در فرایند سنت تاریخی، احساس شایستگی سروری داشته و می باید در آینده دور و یا نزدیک بار دیگر بدان می رسیدند. با این حال در هنگام رحلت پیامبر(ص)، چهار تن از امویان به مقام کارگزاری حضرتش دست یافته بودند از جمله؛ عتاب بن اسید بر مکه، ابان بن سعید بر مکه، خالد بن سعید بر صنعا، و به قولی ابوسفیان بن حرب بر نجران حکمرانی داشتند. اولین جریان نفاق امویان و بزرگ آنها یعنی ابوسفیان را بعد از این تحولات، در جریان بعد رحلت پیامبر(ص) و جانشینی ایشان می بینیم که ابوسفیان قصد در متشنج کردن اوضاع است و در همین راستا پیشنهاد همکاری و یاری به امام علی (ع) می دهد که با آگاهی حضرت این توطئه و نفاق بین مسلمانان خنثی می شود.
بدنبال شروع فتوحات در عصر خلفای راشدین ،نقش فعالتری از امویان شاهد هستیم. حضور امویان در فتوحات شامات بخصوص حضور یزید بن ابوسفیان و معاویه بن ابوسفیان پر رنگ است. در واقع فتوحات این مناطق را باید در راستای کسب مقام سیاسی، بدست آوردن غنائم برای امویان تفسیر کرد؛چرا که امویان اندیشه ی جهادی نداشته و اعتقادی به اسلام هم نداشتند و از اینرو تلاش می کردند ازشرکت در این فتوحات برای پاک کردن تصویری از ایشان که در دوره پیامبر تا سال هشتم هجری ترسیم شده بود، در افکار عمومی مسلمانان استفاده کردند.
استقرار جایگاه امویان در شام، بعد از درگذشت یزید بن ابوسفیان، با انتخاب معاویه به عنوان حاکم تثبیت شد و این جایگاه در دوره خلیفه دوم و خلیفه سوم مورد تایید قرار گرفت. از زمان به دست گرفتن قدرت در شام توسط معاویه، وی به تفسیر خاصی از اسلام می پردازد.بر اساس تفسیر وی، کسانی که با هر عنوانی با وی مخالفت کنند دشمن خدا و پیامبر(ص) بوده و در همین راستا اندیشه خلافت هم تئوریزه می شود.
بنابراین با همین رویکرد، وابستگان اموی و یا زر خریدهای اموی شروع به جعل حدیث می کنند،احادیثی که از یک سو،جایگاه امویان را بالا می برد و از سوی دیگر،جایگاه نزیکترین خاندان به پیامبر(ع) یعنی اهل بیتش را پایین می آورد. این جعلیات در کنار فضای تبلیغات سیاسی آنقدر سهمگین بود که وقتی خبر شهادت امام علی(ع) در مسجد کوفه در شام پیچید،مردم با تعجب می گفتند مگر علی(ع) هم نماز می خوانده است.
شکل گیری و حمایت از اندیشه های فقه ای و کلامی که بتواند مشروعیت خاندان اموی را در جامعه اسلامی مورد تایید قرار گیرد، یکی دیگر از برنامه های امویان در همین راستا قابل تحلیل و تفسیر می باشد که نمونه بارز آن حمایت از اندیشه مرجئه گری در جامعه اسلامی بود.
از این پس دادوستدهای سیاسی و اجتماعی در ذیل قالب بندی جدید خودنمایی می کرد؛ شامیان که رهبری مطلقشان با معاویه، سردمدار حزب اموی بود و حجازیان که به دنبال جریان های پدید آمده، با اندکی تفرق و تردید رهبری امام علی(ع) را که همچون زمان رسول خدا می کوشید تا تعامل های اجتماعی را نه بر اساس امتیازات نژادی و تبارشناسانه، بلکه بر اساس ارزش های دینی و انسانی برگرفته از آموزه های اسلامی طراحی کند، پذیرا شدند
آنچه گفته شد بخش اندکی از فعالیت های اندیشه ای امویان در راستای تئوریزه کردن اندیشه خلافت بوده است. بخش دیگری از اقدامات آنان برای جامعه عمل پوشیدن این اندیشه را باید در قالب فعالیت های نظامی و اقدامات طغیان گری در دوران خلافت امام علی(ع) و دوران امام حسن و امام حسین(ع) دید.
کشته شدن خلیفه سوم یعنی عثمان، نقطه شروع جدی دشمنی امویان با خاندان بنی هاشم بعد از رحلت پیامبر(ص) بود. معاویه با این ادعا که خواهان خون خلیفه سوم است عملا از بیعت و فرمانبرداری از خلیفه وقت یعنی علی(ع) خودداری کرده و علی(ع) و گروهی از افراد را که در سپاه وی بودند را به عنوان قانلان خلیفه عثمان معرفی کرد و این در حالی بود که وی شخصا در مقابل درخواست عثمان برای کمک خودداری کرده بود.
معاویه با همین ادعای واهی علیه خلیفه ای امت اسلامی خروج کرد و جنگ صفین را رقم زد. جنگی که در آن بسیاری کشته شد، برادر در برابر برادر و فرزند در برابر پدر قرار گرفت. جنگی که بسیاری از ارزش های دینی را زیر سوال برد و برخی از شخصیت ها و صحابه بزرگ پیامبر(ع) از جمله عمار یاسر در آن به شهادت رسیدند.. استفاده از شیوه ها و حقه های پست سیاسی و نیز استفاده ابزاری از کلام الهی و تفسیر وارونه از احکام و سیره نبوی و خلفا برای برای رسیدن بقدرت از شیوه های بود که معاویه در این جنگ از آن سود جست و این در حالی بود که امام(ع) در فرازی از سخنان خود می فرماید ؛ معاویه، علی را به کم تجربگی و ضعف فرماندهی در جنگ متهم می کند، در حالیکه از روز اول در کنار پیامبر(ص) بودم و در همه جنگ ها حضور داشتم. چکار کنم که علی از حقه های کثیف سیاسی در هیچ مسئله ای استفاده نمی کند و زمانی که بحث تقوا می شود دست و زبان و دل علی بسته می شود و به تعبیر مقام معظم رهبری تقوا که نباشد انسان می تواند دروغ بگوید، تهمت بزند، ریا بکند، بکشد و غارت کند ولی وقتی تقوا باشد دست و زبان بسته می شود.
بعد از جنگ صفین گروهی از کارگزاران معاویه از جمله بسر پسر ارطاه و ضحاک بن قیس به بخش های از مناطقی که در محدوده قلمرو خلافت علی(ع) بودند دست اندازی می کنند و در این شبیخون ها و تهاجم ها بیشترین صدمات و تجاوز ات به زنان و سالخوردگان و کودکان می شود، فاجعه ای که زبان از توصیف آن عاجز است و گزارش کامل انها در کتاب الغارات آمده است که حضرت در تعبیری می فرمایند: اگر کسی این فجایع را بشنود و بمیرد بر وی خورده ای نیست.
با شهادت امام علی (ع)، رقیب اصلی معاویه از صحنه خارج شد و او آماد شد تا گام دیگری برای رسیدن به خلافت را بر دارد و در همین راستا، دست به تبلیغات سیاسی علیه امام حسن مجتبی(ع) زد. تفرقه اندازی در بین یاران امام و ایجاد نفاق و خرید سپاهیان امام...از مهمترین اقداماتی بود که وی آن را تعقیب می کرد. وقتی امام سستی سپاهیان خود را دید و اینکه چگونه سکه های معاویه دل و ایمان سپاهیان حضرت را در ربوده است بر خلاف میل خود تن به صلح با معاویه داد.
معاویه با ورود خود به کوفه بعد از این جریان، در مسجد کوفه رسما اعلام کرد که به هیچ کدام از بندهای تعهدی که با حسن بن علی(ع) منعقد کرده پایبند نخواهد بود. در چنین شرایطی بود که مردم عراق که همواره با احساسات تصمیم می گرفتند و تابع تصمیم های لحظه ای بودند متوجه غفلت خود در برابر شامیان گردیدند. معاویه با بدست گرفتن قدرت در جهان اسلام و اعلام رسمی خلافت، شروع به آزار و اذیت شیعیان و دوستداران اهل بیت کرد و در همین راستا کسان زیادی از جمله حجر بن عدی صحابی بزرگ پیامبر(ص) و حضرت امیر (ع)را به شهادت رساند. معاویه همچنین با حفظ جوانب احتیاط به تحقیر حجازیان پرداخت؛ چرا که همه نکبت بار حیات سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی خویش را در دوره ای ازتاریخ، پیامد حضور و نقش آنان می دانست.
معاویه آخرین گام خود برای تثبیت خلافت را بعد از دوره طولانی حکومت، بر خلاف سنت اسلامی، تداوم حکومت اموی را با ولایتعهدی یزید که فردی ناشایست و بدور از تربیت دینی بود رسمیت بخشید، با اینکه چنین کرداری در باور هیچ طیف و دسته ای از مسلمانان مقبول نمی نمود.
این موضوع ساده ای نبود که به راحتی بتوان از کنار آن گذاشت و معاویه در این راه با چند چالش جدی مواجه بود؛
اولین موضوع، شخصیت خود یزید بود. در این راستا معاویه، وی را به عنوان امیر الحاج انتخاب کرد و در چندین جنگ وی را به عنوان فرماندهی کل انتخاب کرد تا بتواند وجهه ی مطلوبی برای وی در نگاه مردم بوجود آورد.
دومین موضوع حضور صحابی پیامبر (ص) از جمله ابن زبیر، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن ابن ابی بکرکه هر کدام از اینها یا خود را شایسته این عنوان می دیدند و یا اینکه خواهان این بودند که معاویه مسئله جانشینی را به امت واگذار کند تا هر کسی را دوست داشتند برگزیند.
اما آنچه برای شخص معاویه از هر چیزی اهمیت بیشتری داشت این بود که خلافت باید به فرزندش یزید برسد و در این راه مهمترین دشمنان خود را حسین بن علی(ع) و عبدالله بن زبیر می دانست.
وی در اولین گام برای مواجهه با این مشکل، از مردمان شهرهای مختلف توسط کارگزارانش توانست بیعت بگیرد و همان افرادی که نام برده شده مهمترین مخالفان بودند که بیعت نکردند. مطمئنا دومین گام معاویه در این مسیر بعد از عدم موفقیت از طریق شیوه های سیاسی و ارعاب...استفاده از قدرت نظامی بود که مرگ فرصت این کار را به وی نداد.
بعد بدست گرفتن قدرت توسط یزید، وی مصمم بود که بیعت بزرگان حجاز از جمله حسین بن علی(ع) و عبدالله بن عمر و ابن زبیر را بدست بیاورد، چرا که بیعت این بزرگان مشروعیت لازم را برای خلافت وی بدست می داد.
در نتیجه فشار کارگزار یزید در مدینه بر حسین بن علی(ع)، حضرت همراه خانواده به سوی مکه هجرت کردند و در آن شهر بواسطه توطئه امویان و دریافت نامه های از سوی شیعیان کوفه بسوی عراق رهسپار شدند.در این جریان، یکی از بزرگترین تراژدی ها خونین تاریخ به نام خاندان اموی و به نام شخص یزید ثبت شد، به گونه ای که بعد از گذشت پنجاه سال از رحلت پیامبری که امروز، یزید ردای خلافت و وراثت همان حکومت نبوی را که بر دوش انداخته بود ، نواده اش و برخی از اصحابش را به شدیترین صورت به شهادت رسانده و اهل بیت او را به اسارت بردند. نواده ای که در راویات های اهل سنت و اهل تشیع، پیامبر(ص)، حسین و حسن بن علی(ع) را سرور جوانان بهشت معرفی می کند.
آنچه در این جریان قابل تامل است اینکه ریختن خون خاندان اهل بیت حلال دانسته می شود و اهل بیت پیامبر(ص) به عنوان خارجی به دربار یزید به اسارت برده می شوند. در واقع این حرکت امویان، در ادامه تاریخ باعث جنبش های زیادی در خون خواهی از حسین بن علی(ع) علیه امویان شد. خلافت اموی برای پاک کردن زشتی این موضوع علیه خود، بار دیگر به اندیشه مرجئه گری توسل جسته و از این مسیر تلاش کردند این جنایت بزرگ خود را توجیح کنند.
با تمام فجایع ای که در دوران امویان اتفاق افتاد و مورد نکوهش اهل تشیع و اهل تسنن قرار گرفت، در قرون بعدی و دهه های اخیر، افرادی و یا گروهی بار دیگر تلاش کردند به مشروعیت حکومت امویان پرداخته و به گونه ای به تطهیر جنایات امویان بپردازند، یکی از این افرادی ابن تیمیه است.
ابن تیمیه در اندیشه خود تلاش می کند به تطهیر جنایات یزید بپردازد. وی همچنین از "وعده تورات به خلافت یزید» سخن می گوید.
ابن تیمیه ذیل روایات وعده رسول الله به دوازده خلیفه چنین نوشته است:
فکان الخلفاء أبو بکر وعمر وعثمان وعلی ثم تولى من اجتمع الناس علیه وصار له عز ومنعة معاویة وابنه یزید ثم عبد الملک وأولاده الأربعة وبینهم عمر بن عبد العزیز
اسامی خلفای دوازده گانه توسط ابن تیمیه مشخص شد:
ابوبکر. عمر. عثمان. علی. معاویه. یزید. عبدالملک. چهار فرزند عبدالملک و عمر بن عبدالعزیز(منهاج السنه ج۸ ص۲۳۸)ماجرای به اینجا ختم نمی شود. او در مورد این اشخاص چنین می نویسد:
وهؤلاء الاثنا عشر خلیفة هم المذکورون فی التوراة حیث قال فی بشارته بإسماعیل وسیلد اثنى عشر عظیما(منهاج السنه ج۸ ص۲۴۱)، این دوازده نفر کسانی هستند که در تورات اسمشان آمده است و به اسماعیل بشارت داده شده اند .
طبق آنچه گفته شده، یزید مرتکب جنایتی نشده و خلافت وی مشروع بوده وطبق ادعای ابن تیمیه خداوند در تورات به خلافت یزید و… بشارت داده است.