مرحوم دولابی:طلب با ادب خوب است
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: خودش گفته حاسبوُا قَبلَ اَن تُحاسَبوا. تو در حساب پس دادن و حساب کردن سبقت بگیر، بگو بیا حسابمان را روشن کنیم. وقتی که سرجا نمازت کمی مینشینی معنایش همین است.
وارث: مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: نه! بلکه اصلا ذکر کند تا با خدا مانوس شود. چقدر شیرین است اگر کسی با خداوند و اولیاء او مانوس شود و صحبت کند و هر وقت احتیاج دارد یا الله بگوید. حساب باز کنید. حاسبوا. اینها همه حساب است. خیلی خوب است که با خدا حساب باز کنیم. با امامان(ع) حساب باز کنید. شبی یک مرتبه با او حساب رسیدگی کنید. آنها هیچ وقت من و شما را بدهکار نمی کنند، همهاش میخواهند عطا کنند. لذا حساب کردن خوب است. اصلاً بیحساب به آنها بگو بیایید با هم حسابمان را برسیم.
چند نفر رفیق بودند، در قهوهخانه مینشستند. یکی از آنها تفریحش با مابقی این بود که به دیگری بگوید آیا حساب مرا روشن نمیکنی؟ دوستش هم به شوخی میگفت روشن میکنم. بعد از دو ماه که یک شب در میان، این کار را کردند یک روز اولی قرص ایستاد که چرا حساب مرا روشن نمیکنی؟ دوستش گفت چه حسابی؟ گفت دو ماه است که میگویم حساب مرا روشن کن و تو میگویی روشن میکنم حالا میگویی چه حسابی؟ اهل قهوهخانه جمع شدند و مردم قاضی شدند، از قهوهچی پرسیدند، او هم گفت یکی دو ماهی هست که این به آن میگوید حساب مرا روشن کن و او هم میگوید روشن میکنم. چند نفر دیگر هم شاهد شدند تا اینکه بالاخره یک چیزی کم و زیاد کردند و از آن گرفتند و به این دادند.
حالا عیب ندارد که با خدا بگوییم بیا حسابمان را روشن کنیم. چند بار که گفتیم بعد سفتتر میگوییم که چرا طلب ما را نمیدهی؟ شاید یک وقت کارمان گرفت، ضرر ندارد. این خوب است که آدمی حسابش را با خدا روشن کند. میگفت چه چیز را روشن کنم، من که طلبی از او ندارم؟ گفت به این حرفها چه کار داری؟ خودش گفته حاسبوُا قَبلَ اَن تُحاسَبوا. تو در حساب پس دادن و حساب کردن سبقت بگیر، بگو بیا حسابمان را روشن کنیم. وقتی که سرجا نمازت کمی مینشینی معنایش همین است. دو شب، ده شب یک سال که نشستی بعد بگو چرا حساب را روشن نمیکنی؟ چرا فکر ما نیستی؟ چرا طلب ما را نمیدهی؟ البته با ادب. طلب با ادب خوب است.
چند نفر رفیق بودند، در قهوهخانه مینشستند. یکی از آنها تفریحش با مابقی این بود که به دیگری بگوید آیا حساب مرا روشن نمیکنی؟ دوستش هم به شوخی میگفت روشن میکنم. بعد از دو ماه که یک شب در میان، این کار را کردند یک روز اولی قرص ایستاد که چرا حساب مرا روشن نمیکنی؟ دوستش گفت چه حسابی؟ گفت دو ماه است که میگویم حساب مرا روشن کن و تو میگویی روشن میکنم حالا میگویی چه حسابی؟ اهل قهوهخانه جمع شدند و مردم قاضی شدند، از قهوهچی پرسیدند، او هم گفت یکی دو ماهی هست که این به آن میگوید حساب مرا روشن کن و او هم میگوید روشن میکنم. چند نفر دیگر هم شاهد شدند تا اینکه بالاخره یک چیزی کم و زیاد کردند و از آن گرفتند و به این دادند.
حالا عیب ندارد که با خدا بگوییم بیا حسابمان را روشن کنیم. چند بار که گفتیم بعد سفتتر میگوییم که چرا طلب ما را نمیدهی؟ شاید یک وقت کارمان گرفت، ضرر ندارد. این خوب است که آدمی حسابش را با خدا روشن کند. میگفت چه چیز را روشن کنم، من که طلبی از او ندارم؟ گفت به این حرفها چه کار داری؟ خودش گفته حاسبوُا قَبلَ اَن تُحاسَبوا. تو در حساب پس دادن و حساب کردن سبقت بگیر، بگو بیا حسابمان را روشن کنیم. وقتی که سرجا نمازت کمی مینشینی معنایش همین است. دو شب، ده شب یک سال که نشستی بعد بگو چرا حساب را روشن نمیکنی؟ چرا فکر ما نیستی؟ چرا طلب ما را نمیدهی؟ البته با ادب. طلب با ادب خوب است.
کتاب طوبی محبت؛ جلد3 – ص 91
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی