من خودم را نمیبخشم!
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: در راه، گناهانت را هم نبین. چشم بپوشان. غَضو اُاَبصارَ هُم عَما حَّرمَ اللهُ. تذکرِ گناه، گناه است، ولو اینکه برای نفس خودت باشد. چرا این قدر متذکر بشوی؟
وارث: مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: در راه، گناهانت را هم نبین. چشم بپوشان. غَضو اُاَبصارَ هُم عَما حَّرمَ اللهُ. تذکرِ گناه، گناه است، ولو اینکه برای نفس خودت باشد.
چرا این قدر متذکر بشوی؟ معصیتی که چهل سال پیش کرده است، میخواهد مدام آن را نگهدارد مبادا یادش برود. هر شب هم استغفار میکند. این چه استغفاری است که باز هم آن را نگه میدارد؟ هر وقت دیدی چشم بپوشان.
غَضو اُاَبصارَ هُم عَما حَّرمَ اللهُ. غضّ بصر کن از آن چیزی که خدا حرام کرده است. خدا خود ستّار است و به عیب ما نگاه نمیکند، ما خود ول کن نیستیم.
گفت خدایا میدانم تو مرا بخشیدهای ولی من خودم خود را نمیبخشم. گفت: خیلی انصاف داری. آنقدر فشارت میدهم تا خودت هم خودت را ببخشی. در تنگنا میاندازمت. از کسی از خلق بدت میآید، خدا او را جلویت میآورد. میگوید او را ببخش. اذیتت کرده است، میگویی استغفر الله، دیگر او را نبینیم که حالمان به هم بخورد.
گفت خدایا میدانم تو مرا بخشیدهای ولی من خودم خود را نمیبخشم. گفت: خیلی انصاف داری. آنقدر فشارت میدهم تا خودت هم خودت را ببخشی. در تنگنا میاندازمت. از کسی از خلق بدت میآید، خدا او را جلویت میآورد. میگوید او را ببخش. اذیتت کرده است، میگویی استغفر الله، دیگر او را نبینیم که حالمان به هم بخورد.
خدا او را سرِ آفتاب درِ حیاطت، سرکوچه وا میدارد. بیچاره میخواهد برود باز آنجا ایستاده است و سرگردان است. میکبینی جلوی روی توست. یعنی او را ببخش و عفو کن. قدیمیها میگفتند مثل تیغ، سر راهمان میروید. میخواهیم او را نبینیم، اما هر وقت که از در حیاط بیرون میآییم سر راه ماست. خوب! برای او استغفار کن. اگر خودت را از او طلبکار میدانی او را ببخش. راهت را باز کن. این را بخشیدی، آن را رها کردی، دیگری را صرف نظر کردی فغضّ بصر کردی، غضّ بصر یعنی چشم پوشیدن از عیوب ناس. آخر سر، خودت را هم جزء ناس حساب کن. رها کن، قشنگ را بگیر، آقا را بگیر، مولایت را بگیرد.
میدانی چرا نگاه را حرام کرده است؟ یعنی غیر مرا نگاه نکن. غَضو اَبصارَ هُم عَما حَّرمَ اللهُ. آخرش به جایی میرسد که میگوید غیر من را نگاه نکن و غیر اولیاء مرا نگاه نکن. راحتت کرد و جایی را نشان داد که برای نگاه کردن آزاد باشی. گفت از همه چیز غضّ بصر کن. گفت: آنقدر جمالش زیباست که هم از غذای دنیا سیر شدم هم از نام دنیا سیر شدم. از خلقِ عالم، سیر شدم. نه اینکه بدم آمد، سیر شدم جمال او سیرم کرد.
میدانی چرا نگاه را حرام کرده است؟ یعنی غیر مرا نگاه نکن. غَضو اَبصارَ هُم عَما حَّرمَ اللهُ. آخرش به جایی میرسد که میگوید غیر من را نگاه نکن و غیر اولیاء مرا نگاه نکن. راحتت کرد و جایی را نشان داد که برای نگاه کردن آزاد باشی. گفت از همه چیز غضّ بصر کن. گفت: آنقدر جمالش زیباست که هم از غذای دنیا سیر شدم هم از نام دنیا سیر شدم. از خلقِ عالم، سیر شدم. نه اینکه بدم آمد، سیر شدم جمال او سیرم کرد.
کتاب طوبی محبت؛ جلد3 – ص 147
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی