قامت او قیامت است
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: نگاه کنید که ساعتی به یاد خدائید و آن وقت، بسیاری از مجهولات بر شما روشن است، بلکه گاهی اوقات بیقرار میشوید و سجده میکنید، یعنی نمیتوانید بنشینید. از بس که لطف خدا چراغ را روشن میکند، نمیتوانید بنشینید.
وارث: مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: یک مرتبه میگویی که قیامت شد. رفیق بیا که آفتاب زد و صبح شد. رفیق بیا که آقا امام زمان(عج) آمد، اینجاست. ساعت این است. ساعت را در قرآن و لسان اخبار بشناس. آن، آنی که لطف و عنایات خدا، درش برایتان باز میشود، آن ساعت است. انشاءالله این ساعات زیاد نصیبتان بشود.
چند ساعت بیشتر نداریم؛ یک ساعت مربوط به ایجادمان است، یک ساعت مربوط به دنیایمان، یک ساعت مربوط به ملاقات اماممان(ع) است یک ساعت مربوط به رجعت است، یک ساعت مربوط به قیامت است و یک ساعت مربوط به ملاقات بهشت و خدا. دو نفر از اصحاب خدمت پیامبر(ص) عرض کردند ما هر بار پیش از آنکه ملاقات شما بیاییم در مورد دنیا و آخرتمان سوال زیاد داریم، اما همین که پیش شما میآییم سوالاتمان یادمان میرود. کیف میکنیم و شما را تماشا میکنیم و هیچ مجهولی و نپرسیدهای نداریم و میرویم. این ماجرا را امروز به دوستم گفتم او گفت من هم این جورم. برگشتهایم پیش شما. این چیست که ما این گونهایم؟ یعنی وقتی از نور و چراغ، کنار میرویم معلوم است که تاریکی است. وقتی دم چراغ میروم چیزی نیست، لذا چه چیز بپرسم؟ این تعبیر من است که میکنم. حضرت(ص) این گونه نگفتند. فرمود: ساعه وَ ساعَه وَ ساعَه. سه ساعه. ساعت نیست. ساعه. آنها به اخلاق حضرت آشنا بودند و فهمیدند.
نگاه کنید که ساعتی به یاد خدائید و آن وقت، بسیاری از مجهولات بر شما روشن است، بلکه گاهی اوقات بیقرار میشوید و سجده میکنید، یعنی نمیتوانید بنشینید. از بس که لطف خدا چراغ را روشن میکند، نمیتوانید بنشینید. چراغ صد و هزار نیست بلکه از هرچه چراغ تا به حال دیدهای این روشنتر است. اگر بالاتر نباشد که سجده نمیکنی. حتماً چراغی روشن شده است که تا به حال ندیدهای و فوراً بیاختیار سجده میکنی. آنجا که سجده میکنی در باز شده است.
چند وقت بعد باز سجده میکنی و مجدداً در باز میکند و در باز میکند: ساعه و ساعه و ساعه. تازه خود دنیا و خود برزخ و خود آخرت، مغز هر کدام بیشتر شکافته میشود. هرچه در این عالم عمر دارید تقلامیزنید اینجا محلّ کسب واولیاء است. روایت، تعریف کرد.
چند ساعت بیشتر نداریم؛ یک ساعت مربوط به ایجادمان است، یک ساعت مربوط به دنیایمان، یک ساعت مربوط به ملاقات اماممان(ع) است یک ساعت مربوط به رجعت است، یک ساعت مربوط به قیامت است و یک ساعت مربوط به ملاقات بهشت و خدا. دو نفر از اصحاب خدمت پیامبر(ص) عرض کردند ما هر بار پیش از آنکه ملاقات شما بیاییم در مورد دنیا و آخرتمان سوال زیاد داریم، اما همین که پیش شما میآییم سوالاتمان یادمان میرود. کیف میکنیم و شما را تماشا میکنیم و هیچ مجهولی و نپرسیدهای نداریم و میرویم. این ماجرا را امروز به دوستم گفتم او گفت من هم این جورم. برگشتهایم پیش شما. این چیست که ما این گونهایم؟ یعنی وقتی از نور و چراغ، کنار میرویم معلوم است که تاریکی است. وقتی دم چراغ میروم چیزی نیست، لذا چه چیز بپرسم؟ این تعبیر من است که میکنم. حضرت(ص) این گونه نگفتند. فرمود: ساعه وَ ساعَه وَ ساعَه. سه ساعه. ساعت نیست. ساعه. آنها به اخلاق حضرت آشنا بودند و فهمیدند.
نگاه کنید که ساعتی به یاد خدائید و آن وقت، بسیاری از مجهولات بر شما روشن است، بلکه گاهی اوقات بیقرار میشوید و سجده میکنید، یعنی نمیتوانید بنشینید. از بس که لطف خدا چراغ را روشن میکند، نمیتوانید بنشینید. چراغ صد و هزار نیست بلکه از هرچه چراغ تا به حال دیدهای این روشنتر است. اگر بالاتر نباشد که سجده نمیکنی. حتماً چراغی روشن شده است که تا به حال ندیدهای و فوراً بیاختیار سجده میکنی. آنجا که سجده میکنی در باز شده است.
چند وقت بعد باز سجده میکنی و مجدداً در باز میکند و در باز میکند: ساعه و ساعه و ساعه. تازه خود دنیا و خود برزخ و خود آخرت، مغز هر کدام بیشتر شکافته میشود. هرچه در این عالم عمر دارید تقلامیزنید اینجا محلّ کسب واولیاء است. روایت، تعریف کرد.
کتاب طوبی محبت؛ جلد3 – ص 207
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی