شعر/این ارث علی دوست ترین های قبیله ست

کد خبر: 72541
دو شعر از علی اکبر لطیفیان ویژه ایام مسلمیه
وارث
 
 
در کوچه گرفتند اگر دور و برش را
 
چیدند اگر زخم ترین بال و پرش را
 
این ارث علی دوست ترین های قبیله ست
 
جا داشت در این شهر ببیند اثرش را
 
محراب همین پیر زن کوفه چه خوب است
 
تا این که به پایان برساند سحرش را
 
این بار به جای گره سبز نگاهش
 
می بست سرِ نافله بار سفرش را
 
این کوفه نشینان که گهی بام نشینند
 
با سنگ شکستند سرِ رهگذرش را
 
دلواپس امروزِ غریبی خودش نیست
 
انداخته بر جاده ی فردا نظرش را
 
مشغول زیارت شده آهسته بنالید
 
این مرد که بر دست گرفته ست، سرش را
 
 ******
 
در کوچه ها پیچید بوی آشنایش
 
بوی غریبی نگاه ردّ پایش
 
در کوچه ای که جبرئیل عرش پیما
 
می آمد از آن جا صدای بال هایش
 
وقتی اذان می داد در محراب کوفه
 
بوی ولایت پخش می شد با صدایش
 
در پیشواز غربت خود اشک می ریخت
 
از آسمان چشم های با خدایش
 
در مغرب این کوچه های نا هماهنگ
 
دیگر نمی بیند کسی را تا عشایش
 
بر خاک پای محمل فردای زینب
 
عرض ارادت می کند دست عبایش
 
پس کوچه های سنگ ریز متصل را
 
می رفت با دلواپسی تا انتهایش
 
دارالاماره بهترین جای تماشاست
 
بَه بَه بِه حُسن انتخاب چشم هایش
 
تا که نماز شرعی خود را بخواند
 
باید بگردانند سمت کربلایش