شعر/تا که غم هست و حرم هست و علم هست و قلم
مصحف نوری و در واژه و معنا تازه
وحی آیات تو هر لحظه و هرجا تازه
هرچه تکرار شود نام تو تکراری نیست
ما و شیرینی این شور سراپا تازه
و جهان داغ تو را تازه نگهداشته است
نه نگهداشته داغ تو جهان را تازه
موج در موج به سر میزند و می گرید
مانده داغ لب تو بر دل دریا تازه
آه ای کشته ی افتاده به هامون زخمی
آه ای زخم تو در غربت صحرا تازه
تازه می خواست کمی معرکه آرام شود
نعلها تازه شد و داغ دل ما تازه
کاروان رفت به مهمانی کوفه که در آن
کوچه در کوچه شود غربت مولا تازه
کاروان رفت به مهمانی شام آه از شام
زخمها کهنه ولی زخم زبانها تازه
کاروان رفت ولی راه تو در عالم ماند
با شکوه قدم زینب کبری تازه
اربعین است و قدم در قدم اعجاز غمت
پر طپش گرم پرآوازه شکوفا تازه
ای که امروزِجهان مات شکوه تو شده است
مانده غوغای تو در جلوه ی فردا تازه
تا که غم هست و حرم هست و علم هست و قلم
جلوه ی توست در آیینه ی دنیا تازه
افزودن دیدگاه جدید