مسمط یک شاعر برای اربعین حسینی/ بهتر ز تو ارباب که دیده ست به جایی؟
دل میرود و حیف که پایِ گذرم نیست
غمگینم و جز غصّه کسی همسفرم نیست
عمریست بغیرِ تو هوایی به سرم نیست
ایکاش کند ساقی لب تشنه دعایی ...
دلتنگِ حَرم هستم و همخانه دردم
پیداست غمِ دوریِ تو از رخِ زردم
رخصت بده تا گردِ حرم باز بگردم
تا پُر شود این سینه ز انوارِ ولایی ...
جز تو ابداً مهرِ کسی در دلِ من نیست
بی عشقِ تو یک لحظه در عالم نتوان زیست
این دوریِ با دلهره آقا .. سببش چیست
مانندِ من ارباب .. کجا هست گدایی ...
ایّام گذر می کند و رو به زوالم
شب تا به سحر یکسره در فکر و خیالم
گر پیشِ تو از حالِ دلِ زار ننالم
فریاد رسی نیست کنم عقده گشایی ...
مجنونِ توام کرد خداوندِ تعالیٰ
موقوفه ی منقولِ تو شد این دلِ شیدا
" اَلْعَبْدُ وَ مٰا فَی یَدَهُ کَانَ لِمَولَا "
بهتر ز تو ارباب که دیده ست به جایی ...
با نورِ ولایت چه نیازیست به فانوس ..!
دریاب دلم را که به دنیا شده محبوس
قلبی که غریزی شده با عشقِ تو مأنوس
در هر دو جهانش نبوَد هیچ فنایی ...
بسته ست سرِ زلفِ تو با زلفِ خداوند
ارباب تو را جانِ عزیزانِ تو سوگند
مهجوریِ از کعبه ی شش زاویه تا چند
از نو کرَمی کن وَ بگو زائرِ مایی ...
افزودن دیدگاه جدید