شعر/بیا بالین بابا ای مرا غمخوار مهدی جان

کد خبر: 96183
حسین رضایی
وارث

بیا بالین بابا ای مرا غمخوار مهدی جان
که باشد ای گلم این آخرین دیدار مهدی جان

اگر چه اشتیاق دیدن زهرا به سر دارم
مرا هجر وفراق تو دهد آزار مهدی جان

ندارم طاقی بینم تورا سرگشته و حیران
که بی سامانی ات شد بر سرم آوار مهدی جان

بگو با شیعه از حسن جوار و سجده وتقوی
که خوشحالم کند اینها مرا بسیار مهدی جان

بگو با صدق و باردّ امانت، با ورع در دین
به ماگردید چون زینت، نه که سربار مهدی جان

کشیدم محنت و رنج و غم واندوه از ظلم و
جفای معتمد این جانی خونخوار مهدی جان

چنان زهر جفا کرده اثر بر پیکرم حتّی
قدح لرزان و رفع تشنگی دشوار مهدی جان

تمام خاطرم پرگشته از مظلومی مادر
شده خواب وخیالم داغی مسمار مهدی جان

بزن سیلی به روی قاتل محسن که از کینه
شده کشته میان آن در و دیوار مهدی جان

خدارا شکر در کنج اسارت می دهم جان و
نمی گردد عیالم راهی بازار مهدی جان

الا “حیران “تو هم مانند ساعی از دل وجان گو
” عیان بر ماشود کی وعده ی دیدار مهدی جان”

 


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.